حکومت أدارسه

حکومت أدارسه

مقدمه

در این خصوص ضرورت دارد بطور اختصار به علل و عوامل تأسیس این حکومت اشاره بشود، با انقراض دولت «بنی أمیه» قدرت به «بنی العباس» رسید، و آنها در مقابل أهل البیت(ع) (علویون) قرار گرفتند، و تنها دشمن خود را علویون می‌دانستند، فلذا عباسی‌ها با تمام قدرت آنان را قلع و قمع کرده و هرکس که فکر قیام بر علیه آنان را داشت با بدترین وضع می‌کشتند، حکومت بنی العباس تعداد زیادی از آنان را محبوس کردند، من جمله ۴۵ نفر از بزرگان آل حسن را منصور در سفر حج خود دستگیر و در شهر کوفه محبوس نمود.

برخی از وجوه و بزرگان آل حسن که بیرون از کنترل منصور بودند، دست به قیامهایی زدند و مردم هم با آنان بیعت کردند، و محمد بن عبدالله به سال (۱۴۵هـ) در مدینه خروج کرد.

پس از سقوط دولت بنی أمیه مردم با (نفس زکیه) محمد بن عبدالله بن حسن مثنی بن السبط بن علی بن أبی طالب(ع) از بزرگان اهل البیت(ع) در روز گار خود بیعت کردند، مردم مدینه نیز با استفتاء از مالک و ابوحنیفه کسب فتوی کردند که آنان در خصوص بیعت با «نفس زکیه» موافقت نمودند.

منصور ابتداء برای نفس زکیه امان نامه فرستاد، ولی محمد این دعوت منصور را رد کرد و مکاتباتی بین این دو در خصوص استحقاق خلافت برقرار شد. سرانجام منصور سپاهی را برای جنگ با نفس زکیه به طرف مدینه گسیل داشت، و نبردی سخت بین این سپاه و طرفداران نفس زکیه رخ داد، در این نبرد سپاه منصور پیروز و نفس زکیه در نیمه رمضان سال ۱۴۵ هـ شهید شد.

برادر دیگر نفس زکیه به نام ابراهیم بن عبدالله نیز در ذی العقده همان سال در بصره شورش کرد که بدست فرمانده سپاه منصور در آن شهر به شهادت رسید. بدین ترتیب شورش اولاد حسن به طور موقت فروکش کرد، ولی شرائط زمانه آبستن حادثه ای عظیم بود، تا این که بعد از ۲۰ سال از سرکوبی قیام «ال حسن» بار دیگر یکی از اولاد نفس زکیه در سال (۱۶۹ هـ) در مدینه قیام کرد.

حسین بن علی بن حسن بن مثلث بن حسن المثنی بن حسن السبط بن علی بن أبی طالب (ع) به همراه برادران «نفس زکیه» ادریس، یحیی و سلیمان (فرزندان عبدالله بن مثنی) در مدینه اعلام حکومت نموده و مردم مدینه با او بیعت کردند. آنان والی مدینه که از طرف منصور بود را شکست دادند و راهی مکه شدند. مردم مکه نیز با او بیعت کردند، سرانجام در روز هشتم ذی الحجه روز «ترویه» وجوه بنی عباس در ۳ مایلی مکه در محل «فَخّ» با او جنگیدند و او همراه با صدتن از یارانش کشته شد و تعدادی کمی توانستند از معرکه جان سالم بدر برند، برخی مصیبت واقعه فَخّ را به دلیل شدت قساوت و کشتاری که به عمل آمد برتر از کربلا دانسته اند، سرهای شهداء را از بدن جدا کرده برای خلیفه عباسی بردند و بدن‌های آنان چندین روز بر روی زمین بود.[۱]

فاجعه فخ قدری دشوار بود که امام موسی بن جعفر(ع) در این خصوص فرمودند که«إنّا للهِ وَ إنّا إلَیه راجِعُونَ مَضی وَ اللّهِ مُسلِماً صالِحاً وَ صَوّاماً قَوّاماً امِراً بِالمَعروُفِ ناهیاً عَنِ المُنکَرِ ما کان فی أَهلِ بیتِهِ مِثلُه» منظور امام کاظم، حسین بن علی بن حسن می‌باشد.

امام جواد(ع) هم در این خصوص می‌فرمایند:«لَم یکُن لَنا بَعدَ الطَّفِ مَصرَعُ أَعظَمٌ مِن فَخِّ»[۲]

یحیی و ادریس (دو پسر عبدالله بن حسن) از معرکه فخ جان سالم به دربردند، یحیی به طرف شرق فرار کرد که در بلاد دیلم مورد استقبال مردم قرار گرفت و سرانجام دستگیر شد ودر زندان هارون الرشید در گذشت اما ادریس سرنوشتی متفاوت پیدا کرد.

بدین ترتیب حکومت عباسی در حیطه قلمرو حکومت خود از دست قیامهای علویان که اغلب از آل حسن بودند آسوده شدند. آنان بعد از چندین سال با شنیدن تأسیس دولت ادارسه در مغرب أقصی، خواب  از چشمانشان ربوده شد، چون بخش اعظم قلمرو خود را با تشکیل این حکومت از دست دادند.

از مکه تا (وَلیلی) و تشکیل حکومت

پس از آن که ادریس بن عبدالله از معرکه فخّ جان سالم به دربرد همراه با غلام خود إسحاق بن راشد که خود از مغرب أقصی بود، از مکه به طرف دریای سرخ حرکت کرد و سپس وارد بلاد نوبه در سودان شد و بعد از آنجا به مصر گریخت، والی مصر (علی بن سلیمان هاشمی) که مأمور دستگیری حسنی‌ها از سوی هارون الرشید بود به أهل البیت(ع) گرایش داشت و از دستیگری ادریس امتناع کرد و به او امان داد، و وسایل فرار او و راشد را به طرف مغرب فراهم نمود. آن دو با کمک بعضی از محبین أهل البیت(ع) با روش‌های مختلفی که شناخته نشوند، شهر به شهر حرکت کردند که در نهایت به شهر (وَلیلی) رسیدند که مورد استقبال گرم مردم واقع شدند.[۳]

 داستان ادریس در مصر و چگونگی فرار وی از دست نیروهای دولت عباسی به طور مفصل و با روایات متعدد، بسیاری از منابع نقل کرده اند.

ادریس بن عبدالله همراه با راشد پس از طی مسافات زیادی وارد بلاد طَنجه شدند و در شهر وَلیلی مستقر گردیدند، در بلاد مغرب مورد استقبال قبائل مختلف و بالخصوص بربرها قرار گرفتند، ایشان در بین هر قبیلهی خود را معرفی و انتساب خویش را به خاندان پیامبر برای مردم توضیح می‌داد، و چون مردم این منطقه از قلمرو حکومت امویها و عباسی‌ها به دور مانده بودند، فلذا آن عشق و محبّت خالصشان به خاندان نبوّت باقی مانده بود، مردم با شنیدن اوصاف ادریس با وی بیعت می‌کردند.

وقتی مردم این دیار ادریس را مردی متدین، متواضع، اهل قراءت قرآن و نماز شب دیدند، امور خود را به ایشان واگذار کرده، و در روز جمعه چهارم رمضان سال (۱۷۲هـ) با وی بیعت کردند، اردیس توانست با این بیعت بنیان گذار دولت ادارسه در این منطقه بشود، بعد از این قبایل مختلف از اماکن گوناگونی با او بیعت می‌کردند و صدای حکومت وی روز به روز به گوش مردم می‌رسید و ادریس با استفاده از یاران خود شروع به فتح مناطق جدید می‌کرد و بعضی‌ها من جمله بعضی از بربرها که مسلمان نبودند آنان را به اسلام دعوت می‌کرد، ادریس شهر وَلیلی را مرکز حکومت خود قرار داد، بعد از گذشت چند سالی قلمرو حکومت ادارسه به مناطق دور دست مغرب رسید.

خبر تشکیل حکومت علویان به دست ادریس در مغرب به گوش هارون الرشید رسید، هارون با درباریان خود مشورت کرد، آنان گفتند بخاطر بعد مسافت امکان لشکرکشی به مغرب وجود ندارد، تنها راه این است که ادریس را به نحوی ترور کنیم، به دنبال این تصمیم شخصی را به نام «شمّاخ» برای این امر انتخاب کردند، وی راهی ولیلی شد، وقتی نزد ادریس رسید خود را از محبّین أَهل البیت(ع) معرّفی کرد و توانست با طرائف الحیلی از مقرّبین و خواص ادریس در آید، تا این که به سال ۱۷۷ هـ در اول ربیع الأول شمّاخ در فرصتی مناسب و زمانی که راشد نزد ادریس نبود، با استفاده از عطر و یا مسواک مسموم ادریس را شهید کند، و شمّاخ با یک اسب تند رو از مغرب فرار کرد و به عراق آمد.

مردم با شنیدن خبر شهادت ادریس اکبر به شهر ولیلی آمده و در یک تشیع جنازه با شکوهی او را در صحن رباطی در دروازه شهر ولیلی دفن کردند و تربت او زیارتگاه مردم شد. ادریس أوّل توانست در طول حکومت پنج ساله خود یک دولت مقتدر علوی را در این بقعه از جهان اسلام پایه گذاری کند. [۴]

إدریس الثانی (ادریس اصغر)

قتل ادریس اکبر، آغاز ماجرایی بود که قرن‌ها سرنوشت تاریخ و جغرافیایی غرب اسلامی را تغییر داد، در واقع ماجرای ادریسیان با قتل ادریس آغاز شد و توطئه دولت عباسی، ثمره مثتبی برای این حکومت به بار نیاورد، ادریس اکبر با زنی به نام «کَنَزه» از قبیله بربر ازدواج کرد و هنگام شهادت این زن هفت ماهه باردار بود، هنگام مرگ ادریس رؤسای بربر در اجتماعی راجع به جانشین ادریس و با پیشنهاد راشد اینطور تصمیم گرفتند. که تا وضع حمل (کَنزه) صبر کنند، اگر فرزند پسر بود او خلافت أدارسه را عهده دار خواهد شد و اگر دختر بود از بین خود شخصی را به جانشینی ادریس انتخاب کنند.

ادریس بن ادریس بن عبدالله روز دوشنبه سوم رجب سال ۱۷۷ هـ متولد شد، هنگام ولادت مردم با خوشحالی با این طفل کوچک به عنوان خلیفه پدرش بیعت کردند، راشد تربیت او را به عهده گرفت ودر ۱۱ سالگی و بنا به قولی ۱۳ سالگی بربرها و سایر قبایل عربی در جامع و لیلی در سال ۱۸۸ هـ با او بیعت مجدد کردند، حکومت ادارسه با اقتدار مناطق قلمرو خود را اداره می‌کرد و هر روز به شوکت و عظمت آن افزوده می‌شد.

در دوران حکومت ادریس دوّم فتوحاتی نیز به دنبال داشت و گاهاً مخالفین ادارسه از قبیل خوارج و امویها آندلسی حملاتی را به مناطق ادارسه انجام می‌دادند که همگی با شکست مخالفین منجر می‌شد.

ادریس اصغر در سال ۲۱۳ هـ ۸۲۸ م در سی وشش سالگی در حالی که دوازده نفر پسر از خود به جای گذاشته بود در گذشت.[۵]

ادریس اصغر در شهر فاس که توسط وی بنا شده بود دفن شد و تربت او تا به امروز مزار عاشقان أهل البیت(ع) است.

[۱] . دکتر محمد رضا شهیدی پاک- تاریخ تحلیلی مغرب/ ص ۱۸۲-۱۸۳٫

[۲] . محمد الساعدی- الحسنیون فی التاریخ، الجزء الأول، ص ۱۶۶٫

[۳] . دکتر محمد رضا شهیدی پاک، تاریخ تحلیلی مغرب. ص ۱۸۳٫

[۴] . جاسم عثمان مرغی- الشیعه فی شمال أفریقیا/ ص ۲۶۹٫

[۵] . دکتر محمدرضا شهید پاک، تاریخ تحلیلی مغرب ص ۱۹۱٫

سلسله حکومت ادارسه

بعد از ادریس اصغر، محمّد بن ادریس بن ادریس بن عبدالله جانشین وی شد، محمّد شهرهای مغرب را بین هشت تن از برادران خود تقسیم کرد، این گونه توزیع قدرت تجزبه سیاسی دولت ادارسه را به دنبال داشت.

بعد از مرگ محمد بن ادریس مردم با پسر او علی بن محمد بن ادریس بیعت کردند. و او را «حیدره» لقب دادند، علی بن محمد در روز بیعت تنها نه سال و چهار ماه داشت. به همین دلیل بزرگان بربر و عرب امور او را به عهده گرفتند، ایام او را روزگار خیر و برکت نوشته اند. یکی از مهمترین حوادث دوران یحیی بنای «مسجد فرویین» در فارس بود که توسط خانمی به نام فاطمه فهریه بنا شد. بعد از مرگ علی بن محمد در سال ۲۳۴ هـ برادرش یحیی حکومت را به دست گرفت، روزگار یحیی ایام قدرت و عظمت ادریس‌ها بود.

بعد از فوت یحیی بن محمد پسرش بنام یحیی بن یحیی بن محمد بن ادریس حکومت را به عهده گرفت، شیوع فساد در فاس از خصوصیات دوران حکومت اوست، او بنای کج رفتاری گذاشت مورخین در مورد فسادهای یحیی داستانهایی را ذکر کرده اند. در عهد او بخاطر عیاشی و فسادهای دربار پایه‌های حکومت ادارسه سست شد و از هر طرف به مناطق تحت فرمان ادارسه حمله می‌شد، در این عصر فاس نیز سقوط کرد.

یحیی بخاطر سوء اداره و فساد در نهایت به قتل رسید و مردم با یحیی بن ادریس عمر بن ادریس بیعت کردند، در عصر وی بخاطر ضعف حکومت ادارسه ممالک تحت اشراف یحیی همه روز اماج تاخت و تاز سپاهیانی از خوارج و فاطمی‌ها بود، یحیی در مقابل این حملات توان ایستادگی را نداشت تا این که سرانجام در سال ۳۳۲ هـ در پی شکستی سخت از طرف فاطمی‌ها در محاصره قرار گرفت و از گرسنگی در گذشت.

اخرین خلیفه أدارسه

پس از قتل یحیی چهارم هرج و مرج عجیبی سراسر ممالک ادارسه حاکم شده بود و بخشهای عظیمی از این سرزمین به دست فاطمی‌ها و خوارج و اموی‌ها افتاده بود، در این میان که کار دولت ادارسه به پایان خود نزدیک شده بود، قاسم بن ادریس معروف حجّام قیام کرد و مردم با او بیعت کردند، ولی با توجه به ضعف شدید ادارسه و از طرفی قدرت مخالفین و بالخصوص فاطیمون او نتوانست کاری انجام دهد، حمله‌های مکرر وی به لشکر موسی بن أبی العافیه همه با شکست مواجه می‌شد، و با کشته شدن حجّام طومار دولت ادریسی‌ها بهم پیچیده شده، هرچند ادارسه بار دیگر برخی از آنان با قیامهای بر برخی مناطق سیطره پیدا کردند ولی آن اقتدار سابق خود را از دست دادند.

تشیع ادریسی ها

از این که ادارسه نسلشان به امام حسن مجتبی(ع) می‌رسید جای هیچ شک و تردیدی وجود ندارد، و از این که آنان پایه‌های حکومت خود را نیز بر موالات خاندان أهل البیت(ع) گذاشته‌اند نیز جای شبه ای نمی‌باشد، و کلیه مصادر این دو امر را از بدیهی هات می‌شمارند، ولی بحث و جدل در مذهب فقهی آنان است که آنان به چه مذهبی گرایش داشته اند.

در این خصوص مصادر بطور واضح این موضوع را بیان نمی‌کنند، بعضی بر این باورند که ادارسه شیعه بوده اند.

ولی چون مردم مغرب همه تابع فقه مالک بودند، آنان در احکام تقیه می‌کردند، این نظریه چندان مورد قبول نمی‌تواند واقع شود، بخاطر این که اقتدار و حکومت به دست آنان بوده و نیازی به مماشات و تقیه نداشته اند.

برخی دیگر بر این اعتقادند که ادارسه شیعه زیدی بوده‌اند وبخاطر سکونت علمای بزرگ مالکی در پایتخت آنان، در فقه مالکی بوده اند، این نظریه نیز با پیشنه ادارسه سازگار ندارد، چون آنان همه از نوادگان امام حسن می‌باشند و سلسله آل حسن که قیامهای زیادی را در عهد عباسی‌ها داشتند هیچگونه ارتباط فکری با زید بن علی بن الحسین ندارند.

نظریه دیگر این است که ادریسیان اسلام سنی را در قالب مذهب مالکی انتخاب کردند و در انتشار این مذهب در مغرب کوشیدند و فاس که پایخت حکومت ادراسه بود، مرکز اصلی رواج مذهب سنی مالکی شد، و حرکت مالکیه فاس مغرب أقصی را از فساد تحرکات فرهنگی خوارج و متنبیان نجات داد. مذهب مالکی در محدوده دولت ادارسه به دلیل فعالیت گسترده داعیان مالکی سراسر مغرب شکوفا شد.

أدلّه و شواهد تاریخی این نظریه را تایید می‌کند و شاهد دیگر این که مذهب فقهی مسلمانان مغرب زمین إلی یومنا هذا، مالکی بوده و علماء و بزرگان این مذهب از قرون گذشته تاکنون در زمینه فقه مالکی تألیفاتی داشته اند، کلیه معاهد و مراکز تعلیم دینی فقه متداول آنها بر اساس مذهب مالکی بوده است، و اگر چیزی غیر از این بود حتماً در تاریخ گزارش می‌شد.

نتایج دوره حکومت أدارسه

۱) ادریسیان به گسترش اسلام و زبان عربی در مغرب أقصی و أوسط کمک کردند.

۲) عمران و آبادانی و تجارت در مغرب أقصی رونق گرفت.

۳) بزرگترین مراکز علوم دینی وفرهنگ اسلامی در دوره ادارسه از قبیل (جامع قرویین) در شهر‌های مغرب بنا شد.

۴) تأسیس نخستین دولت شیعی متمایل به تشیع امامی و مورد تأیید امام رضا(ع)[۱]

امام رضا علیه السلام در حق ادریس أصغر می‌فرماید:

«رَحِمَ اللهُ إدرِیسَ بن إدرِیس بن عَبدالله، فَإِنَّه کانَ نَجیبُ أَهلِ البیتِ وَ شُجاعُهُم وَ اللّهِ ما تُرکَ فینا مِثلُه»[۲]

۵) برگزاری مراسم عزاداری سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین (ع) در زمان حکومت ادارسه و بعد از آن، این مراسم تا مناطق أندلس نیز برگزار می‌شد.

[۱] . دکتر محمدرضا شهیدی پاک، تاریخ تحلیلی مغرب/ ص ۲۱۶٫

[۲] . محمد حسین مرتضی- الولاء الحقیقی فی الشعب الأفریقی، ص ۱۵۷٫