محمد بن ابی بکر – مصر

  • محمد بن ابی بکر ابن ابی قحافه

وی یکی از محبّین أهل البیت «علیهم السلام» و از اصحاب خاص حضرت أمیر المومنین «علیه السلام» بود، محمد همیشه در کنار أهل البیت «علیه السلام» و از مدافعان حقوق آنان بود، وی معتقد بود که خلفاء ثلاثه حق حضرت علی «علیه السلام» را غصب کردند، و به شدت آنان را و بالخصوص عثمان را مورد انتقاد قرار می داد.

محمد در ۲۵ ذوالقعده سال ۱۰ هجری در سفر حجه الوداع و در منطقه ذو الحلیفه متولد شد، پدر وی ابو بکر بن ابی قحافه، و مادر ایشان یکی از صحابیات مجلله بنام اسماء بنت عمیس می باشد. با توجه به موقعیت اسماء بنت عمیس ضرورت دارد که در خصوص این بانوی مجلله توضیحاتی داده شود.

 اسماء بنت عمیس از قبیله بنی هاشم می باشد که خواهران زیادی داشته است، یکی از خواهران وی بنام سلمی بنت عمیس همسر حمزه بن عبد المطلب (سید الشهداء) بود، خواهر دیگر وی بنام میمونه بنت عمیس یکی از همسران پیامبر اسلام بود، اسماء با جعفر بن ابی طالب ازدواج نمود و در سال ۷ بعثت ( هجرت دوّم مسلمانان به حبشه، هجرت اوّل آنان به حبشه در سال ۵ بعثت بود ) با شوهرش به دستور پیامبر اسلام راهی حبشه شد، و تا سال ۷ هجری در آن دیار زندگی کرد، نتیجه ازدواج وی با جعفر بن ابی طالب سه فرزند به نام های عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب علیها سلام (اوّلین مولود اسلام در حبشه) و عون و محمد شد، در سال ۸ هجری که جعفر بن ابی طالب در جنگ مؤته شهید شد،  ابو بکر با ایشان ازدواج نمود و حاصل این ازدواج محمد بن ابی بکر شد، پس از فوت ابی بکر اسماء به همسری علی بن ابی طالب «علیه السلام» در آمد و طبق نقل برخی از تواریخ حاصل این ازدواج دو فرزند به نام های یحیی و عون بود.

اسماء بنت عمیس پیوند خوبی با خاندان نبّوت داشت و همیشه در کنار حضرت زهرا سلام الله علیها بود و ایشان شاهد شهادت آن حضرت و در کنار حضرت علی «علیه السلام» در تجهیز، تغسیل و تکفین آن حضرت مشارکت داشت، حضرت زهراء «علیها السلام» در حالت احتضار به اسماء فرمودند که آیا می توانی برای من تابوتی بساز که حجم بدن من پیدا نباشد، اسماء عرض کرد که من در حبشه دیدم که برای مردگان خود تابوتی درست می کنند که جناز پیدا نیست، اسماء چنین تابوتی را ساخت و حضرت زهراء («علیها السلام» ) آن را پسندیند.

از آن جهت که أسماء بنت عمیس در سالهای اوّلیه هجرت تا سال هشتم در حبشه و همراه شوهرخود بوده است، فلذا برخی از داستانهای که در خصوص حضور وی در مراسم ازدواج حضرت زهراء «علیها السلام» در سال دوّم هجری و همچنین قابلگی حسنین «علیهما السلام» به وی نسبت می دهند، قابل جمع نمی باشد، در این خصوص علماء چند جواب داده اند:

بعضی می گویند در این خصوص مورخین بین أسماء بنت عمیس و خواهرش سلمی بنت عمیس همسر حمزه بن عبد المطلب خلط کرده اند،  ایشان بوده است که در مراسم زفاف حضرت زهراء «علیها السلام» و قابلگی حسنین «علیهما السلام» حضور داشته است.

برخی دیگر بر این باروند که چون جعفر بن ابی طالب در سالهای حضور وی در حبشه مسئولیت مهاجرین در آن دیار را به عهده داشت و طبق این مسئولیت دائماً با مدینه و مرکز حکومت اسلامی آمد رفت داشته، و مسلماً در این سفرها همسرش وی را همراهی می کرده است، فلذا ممکن است که در سالهای که أسماء در مدینه بوده در این برنامه ها شرکت می کرده، مضافاً این که شاید أسماء در این سالها بیشتر در مدینه حضور داشته است تا حبشه.

به احتمال قوی نظریّه دوّم نزدیک به واقع می باشد چون أسماء بنت عمیس طبق وصیت حضرت خدیجه «علیها السلام» از زمان ازدواج حضرت زهراء «علیها السلام» تا آخر عمر شریفشان در خدمت آن حضرت بوده است، علاوه بر این که نام أسماء در روایات بسیار زیادی آمده است که شاهد این جریانات بوده است.

آن زمانی که حضرت علی «علیه السلام» با اسماء ازدواج نمود محمد بن ابی بکر قریب به سه سال بیشتر نداشت، که تحت تربیت و تعلیم آن حضرت قرار گرفت و از یاران با وفای آن حضرت به حساب می آمد، وی در جنگ های جمل (در مقابل خواهرش عایشه) و صفین (در مقابل برادرش عبد الرحمان بن أبی بکر که در سپاه معاویه بود) در کنار آن حضرت می جنگید، در جنگ جمل پس از شکست لشکر عایشه، محمد خواهر نا تنی خود عایشه را به دستور حضرت علی «علیه السلام» همراه با تعدادی از زنان به مدینه برد، بخاطر خصلت های روحی و اخلاقی محمد بن ابی بکر حضرت امیر «علیه السلام» وی را یکی از امنای خود به حساب می آورد و در نهایت او را به عنوان فرماندار و والی مصر تعیین نمود.

  • فرمانداری مصر

حضرت علی «علیه السلام» محمد بن ابی بکر در ماه رضان ۳۸ هجری را با این مقدمه ( وَاعلَم یا مُحَمّد بنَ أبی بَکر أنّی قَد ولّیتُکَ أعظَمَ أجنادی فی نَفسی أهلَ مِصرَ….. ) به عنوان فرماندار ووالی مصر تعیین نمود، ولی با کارشکنی های زیاد بالأخص از طرف عزلت نشینان ( آنان کسانی بودند که پس از قتل عثمان به خون خواهی وی و به منظور همدردی در غم کشته شدن عثمان در منطقه خربتا مصر به عزلت نشسته و در صدد انتقام خون عثمان بودند و از بیعت با حضرت علی «علیه السلام» سر باز زدند) محمّد بن حنفیه مدت زیادی با آنان مذاکره کرد ولی در نهایت بین وی و این گروه درگیری هایی رخ داد و محمّد نتوانست آنان را سرکوب کند و همیشه آنان چنان آتش زیر خاکستر وی را تهدید می کردند، پس از جنگ صفین که اوضاع مصر به هم ریخته شده بود و  از طرفی ولایتی محمد مورد اعتراض مردم قرار گرفته و تعدادی از مسلمانان نامه های اعتراض آمیزی را به حضرت علی «علیه السلام» ارسال کرده بودند و آنان متذکر شده بودند که با توجه به کمی سن محمد و عدم تجربه وی، قدرت بر اداره مصر را ندارد، در نهایت حضرت علی «علیه السلام» تصمیم می گیرد که محمد را از ولایت مصر عزل نموده و مالک اشتر که فردی بسیار قوی و مدبر بود به عنوان والی مصر به آن دیار گسیل نماید. بعد از جنگ صفین معاویه با سپاهی ۶۰۰۰ نفره و به فرمانروایی عمرو عاص راهی مصر شد و با عزلت نشینان هم پیمان و سپاه ۲۰۰۰ نفری محمد بن ابی بکر را شکست دادند و اطرافیان محمد همه متواری شدند و محمد را تنها گذاشتند، محمد توانست متواری شود و چند روزی در مخفیگاه زندگی کند، ولی معاویه بن خُدیج (حُدیج) یکی از سران عزلت نشینان، وی را دستگیر و به شهادت رساند پس از شهادت وی او را در پوست الاغی مرده کرده و بدن وی را آتش زدند، تعدادی از طرفداران وی بقایایی از جنازه او را در منطقه فسطاط مصر و در مسجدی به نام ( زمام ) دفن کرده و هم اکنون مقبره وی یکی از زیارتگاههای مسلمانان مصر به حساب می آید.

  • عنایت حضرت علی «علیه السلام» به محمد بن ابی بکر

حضرت علی «علیه السلام» یک توجه خاص و عنایتی ویژه ای به محمد بن ابی بکر داشته و ایشان را مورد تربیت خاص خود قرار دادند، در نهج البلاغه حضرت علی «علیه السلام» تعابیری نسبت به محمد دارند که همه حاکی از محبت خاص ایشان نسبت به وی دارد، به عنوان مثال در خطبه ۶۸ حضرت می فرمایند:

« بِلا ذَمٍّ لمحمّدِ بن ابی بکر و لَقَد کانَ إلیَّ حَبیباً وَ کانَ لِی رَبیباً »

و همچنین در نامه ۳۵ نهج البلاغه نسبت به محمد بن ابی بکر چنین می فرمایند:

« إلی عَبد اللهِ بنِ العبّاس، بَعدَ مَقتَلِ مُحمّد بنِ ابی بَکر، أمّا بَعد ، فَإنّ مصرَ قَد افتُتِحَت ، وَ مُحمّد بن ابی بَکر رَحمهُ اللهِ قَد استُشهِدَ، فَعِندَ اللهِ نَحتَسِبُهُ وَلَداً ناصِحَاً وَ عامِلاً کادِحاَ، وَسَیفاً قاطِعاً ، وَ رُکناً دافِعاً وَ قَد کُنتُ حَثَثتُ الناسَ علی لِحاقِهِ، وَ أمرتُهم بِغیاثِهِ قَبلَ الوَقعَهِ ، وَ دَعَوتُهُم سِرّاً وَجَهراً ، وَعَوداً وً بَدءاً »

  • محمد بن أبی بکر در کلام أئمه «علیهم السلام»

علاوه بر حضرت أمیر المؤمنین «علیه السلام» بعضی أئمه «علیهم السلام» دیگر هم از ایشان تمجید کرده اند، به عنوان مثال حضرت امام حسن عسکری «علیه السلام» در روایتی از جدّ بزرگوار خود امام رضا «علیه السلام» چنین نقل می کنند:

« عَن أبی محمّدِ بنِ العَسکری «علیه السلام» قالَ قَدِم َجَماعهٌ فَستأذَنُوا علی الرّضا «علیه السلام» وَ قالُوا نَحنُ من شیعهِ علیٍ «علیه السلام» فَمَنَعَهُم أیّاماً ثُمّ لَمّا دَخَلُوا قالَ لَهُم:

وَیحَکُم أنمّا الشیعَهُ أمیرُ المؤمنینَ «علیه السلام» ، الحَسَنُ «علیه السلام» وَ الحُسینُ «علیه السلام» وَ سَلمانُ و أبُوذرُ وَ المِقدادُ وَ عَمّارُ وَ محمّدُ بنُ أبی بکر الذینَ لَم یُخالِفُوا شَیئاً مِن أوامِرِه[۱]»

  • بی مهری بزرگان أهل سنت به محمد بن ابی بکر

بخاطر همین قرابت و نزدیکی محمد بن ابی بکر به خاندان عصمت و طهارت وولایت و دفاع وی از حق اهل بیت «علیهم السلام» در بحث خلافت و همچنین محبّت حضرت علی «علیه السلام» نسبت به ایشان، وی در متون روایی و کتب سیر اهل سنت مثل سایر موالین اهل البیت «علیهم السلام» از قبیل ابوذر غفاری، سلمان فارسی، عمّار یاسر و مالک اشتر مورد بی مهری قرار گرفته و با اینکه وی به نحوی از صحابه به حساب می آید و از طرفی از تابعین جلیل القدر می باشد، توجه چندانی به وی نکرده و به نحوی ایشان را منزوی کرده و روایت چندانی از او نقل نکرده اند، به عنوان مثال ذهبی در سیر اعلام النبلاء  از محمد بن ابی بکر و شرح حال او به نصف صفحه بسنده می کند و از عبدالله بن عمر قریب به چهل صفحه به مدح و ثنا می پردازد و حال آنکه مشترکات بین این دو نفر مساوی بوده و امتیاز چندانی بر یکدیگر ندارند، تنها امری که سبب شده است عبدالله عمر در کتب روایی و سیر اهل سنّت مطرح و از او تعریف و تمجیدات زیاد شود مواضع سیاسی وی همسو بودن با خلفاء حتی معاویه و یزید بوده است.

  • همسر و فرزندان

همسر محمد بن ابی بکر دختر یزدگرد سوّم آخرین پادشاه دولت ساسانی بود، حاصل این ازدواج چند فرزند شد که یکی از آنان قاسم بن محمد بن ابی بکر از زهّاد و عبّاد  عصر خود بود.

  • قاسم بن محمد بن أبی بکر

قاسم در سال ۳۸ هجری متولد شد، مادر وی بنابر نظریه مشهور بین مؤرخین دختر یزدگرد آخرین پادشاه سلسله ساسانیان بود، و از آن جهت که یکی از دختران دیگر یزدگرد همسر امام حسین «علیه السلام» بود، فلذا قاسم بن محمّد با حضرت امام سجّاد «علیه السلام» پسرخاله به شمار می روند. قاسم در مکتب تشیع پرورش پیدا کرده و از جمله یاران امام سجّاد «علیه السلام» به شمار می رود، بسیاری از بزرگان شیعه از قبیل شیخ طوسی وی را از یاران امام سجّاد «علیه السلام» و امام باقر «علیه السلام» شمرده و در حق او مدح های زیادی نموده اند، قاسم بن محمد از نظر دارا بودن خصلت های پسندیده و رفتار و منش دینی به مرحله ای رسید که مورد توجه ائمه «علیهم السلام» قرار گرفته بود.

یکی از امتیازات بزرگ قاسم بن محمد بن أبی بکر این است که وی جد مادری امام صادق «علیه السلام» است، یکی از دختران او به نام فاطمه که کنیه اش ام فروه می باشد زنی بسیار عالم و با فضیلت بود که به همسری امام باقر «علیه السلام» در آمد که نتیجه این ازدواج وجود نازنین و بزرگوار امام صادق «علیه السلام» شد. شایان ذکر است مادر قاسم اسماء بنت عبدالرحمن ابی بکر است و در واقع وی داماد  عموی خود شده است. قاسم در سال ۱۰۱ هجری در مکانی به نام «قُدید» بین مکه و مدینه رحلت کرد.

  • روایت مدسوسه در فضیلت أبو بکر

بخاطر این قرابت فامیلی بین امام صادق «علیه السلام» و محمد بن ابی بکر و از اینکه از دو طرف ( مادر أم فروه بنت قاسم بن دو بکرو مادر بزرگ أسماء بنت عبد الرحمان أبو بکر) نسب مادری امام صادق «علیه السلام» به ابی بکر می رسد، روایتی را بعضی از اهل سنت نسبت به امام صادق «علیه السلام» می دهند که حضرت فرمودند: « ولَدَنی أبُوبَکر مَرَّتینِ »، این روایت هیچکدام از عالمان و بزرگان شیعه در کتب معتبر نقل نکرده اند، تنها ابوالفتح أربیلی در کتاب کشف الغمّه از جنابذی سنی حنفی نقل کرده است. براساس این روایت برخی از اهل سنت در صدد اند که فضائلی را برای ابوبکر ذکر کنند و می گویند امام صادق «علیه السلام» از افتخارات خود، انتساب به ابی بکر قرار داده است.

در خصوص صحت و سقم این روایت بسیاری از بزرگان شیعه آن را مورد بحث و بررسی قرار داده اند و أدّله ای بر موضوع و مدسوس بودن آن اقامه کرده اند، آنان بر این باورند که این روایت: أولاً، در هیچ کتابی از کتب روایی معتبره شیعه وارد نشده، فلذا راویان آن همه از اهل سنت می باشند، ثانیاً، این روایت از جهت سند نیز مخدوش می باشد و از روایات مرسله به حساب می آید چون بین راوی آن آقای جنابذی که در سال ۶۱۱ وفات کرده و امام صادق «علیه السلام» که در سال ۱۴۸ شهید شدند ۴۶۳ سال فاصله می باشد، و نمی توان به أحادیث مرسله اسناد کرد، ثالثاً، بزرگان اهل حدیث این روایت را از جهت دلالت نیز مخدوش کرده اند که دوستان در این رابطه می توانند به کتب مطوّله مراجعه نمایند، فلذا با توجه به توضیحات فوق این روایت هیچگونه مزیّت و فضیلتی نسبت به ابوبکر ثابت نمی کند.

[۱] – الشیخ عبّاس القمی، سفینه البحار، ج۴، ص۵۵۱