خاطرات (الطاف الهی به شیخ نوح مانی – سنگال)
الطاف الهی به شیخ نوح مانی (سنگال)
شیخ نوح مانی فردی زاهد، عالم، مخلص، متواضع، خنده رو، خوش برخورد و متدین است. وی از منطقه زیگنشور کشور سنگال است، جریان شیعه شدنش را این طور برای من بیان میکرد:
«پدرم رجل دین بود، من مقداری از علوم اسلامی را نزد وی خواندم، بعد به توصیه او جهت ادامه تحصیلات علوم اسلامی به کشور «گامبیا» رفتم و مدتی در آن کشور مشغول به تحصیل شدم. بعد از این که به کشورم برگشتم، از پدرم کسب اجازه کردم تا این که برای ادامه تحصیل به کشور «لیبی» و یا «مصر» بروم. او هم موافقت کرد. من از طریق کشور مالی و سپس از نیجر، با مشکلات متعددی وبا اتوبوس به لیبی رفتم. بخاطر مشکلات مالی به هر کشوری که می رسیدم جهت ادامه مسیر ناچار بودم مدتی کار کنم، تا هرینه سفرم را تهیه کنم.
وقتی به کشور لیبی رسیدم، مدتی به دنبال معهد دینی می گشتم تا این که در آنجا درس بخوانم به هرمعهدی که مراجعه می کردم به بهانه های من را ثبت نام نمی کردند، در آن کشور بخاطر تامین مخارج زندگی ناچار شدم مدتی کار کنم، وچون موفق نشدم در آنجا بمانم، تصمیم گرفتم به کشور مصر بروم. از طریق راه زمینی وبا اتوبوس به مصر رفتم در آنجا نیز نتوانستم در مراکز آموزش دینی ثبت نام کنم، خیلی علاقمند بودم در الأزهر الشریف درس بخوانم که شرائط لازمه برای ادامه تحصیل در این مرکز را نداشتم،در مصر هم مدتی که اقامت داشتم به جهت امرار معاش ناچار شدم روزها کار کنم. وقتی از تحصیل در مصر مأیوس شدم، با هدایت یکی از دوستانم قرار شد به کشور عراق مسافرت کنم، چون هزینه سفر را نداشتم، مدتی دیگر در این کشور مشغول به کار شدم ومبلغی را جهت این سفر آماده کردم.
با سختی های زیاد ومشقت راه به عراق رسیدم، در آنجا هم حکومت وقت عراق (دروان حکومت حسن البکر) تصمیم بر اخراج خارجی ها را گرفته بود و من نتوانستم اقامت بگیرم، در این شرائط راهی نداشتم ومجبور شدم به سوریه بروم. در سوریه دوستی داشتم، او به من گفت اگر قصد فراگیری علوم دینی داری به لبنان برو. او یک نامه ای خطاب به مدیر معهد اسلامی در شهر صور لبنان نوشت. این معهد توسط امام موسی صدر تأسیس شده بود.
من در سال ۱۹۷۱ میلادی وارد این معهد شدم و دروس اسلامی را طبق مذهب جعفری شروع کردم. در این فاصله که من در این مرکز درس میخواندم خاطرات زیادی را از امام موسی صدر به یاد دارم، او به تمام معنی انسان متخلّق به اخلاق اسلامی ومربی نمونه بود. ایشان مستقیماً امور درسی و وضعیت معیشتی ونظم وانضباط ما را دنبال میکرد،یادم نمی رود آقا موسی صدر گاهی به حجره طلبه ها می آمد واگر اشیاء در اطاق مرتب نبود، ایشان بادست خودش آنها را مرتب می کرد، گاهی ما به ایشان می گفتیم شما زحمت می کشید ما خجالت می کشیم، ایشان می فرمودند شما مثل فرزندان من هستید، ولی همین حرکت آقا موسی صدر بهترین درس عملی برای طلاب به حساب می آمد، وحجره های که ایشان مرتب می کردند، طلاب آن حجره ها منظم می شدند وهمیشه حجره خود را مرتب می کردند، اگر در حیاط ویا کلاس درس زباله ای روی زمین افتاده بود، آقا موسی صدر شخصاً آن را بر می داشتند وبه سطل زباله می انداختند، همین امر سبب شده بود که طلاب معهد نسبت به نظافت محیط وکلاسها حساس باشند، در پوشش ونظافت لباس طلاب هم خیلی ایشان حساس بودند وطلاب همیشه در پوشش ونظافت فردی ملتزم بودند.
من مدتی در این معهد درس خواندم، تا این که امام موسی صدر در کشور لیبی به دستور معمر قذافی ربوده شد و به دنبال آن معهد تعطیل شد. من به اتفاق بعضی از دوستان دیگر به مدرسه سید حسن شیرازی واقع در بیروت رفتیم. در این مدرسه به طور جدّیتر دروس حوزوی را ادامه دادم و تا سطح لمعه خواندم. باید بگویم بنده در این حوزه بود که به مذهب تشیع ایمان آوردم و به طور قطع و یقین این مذهب را باور کردم و معتقدات شیعه در وجودم رسوخ کرد. با یک اشتیاق خاصی مشغول تحصیل در این حوزه بودم که ناگهان خبر شهادت سید حسن شیرازی را از رادیو شنیدم، باری از غم بر روی دلم نشست، چون تنها مشوّق من این مرحوم بود و هیچگاه آن تواضع و حسن معاشرت وی را با طلاب فراموش نمیکنم و حقیقتاً وقتی که خبر کشته شدن او را شنیدم به یاد جمله معروف امام حسین هنگام شهادت حضرت ابوالفضل افتادم که حضرت فرمودند: «ألَان اِنکَسَر ظَهرِی».
بعد از شهادت سید حسن شیرازی و تعطیل شدن حوزه، به سنگال برگشتم، وبه فکر ادامه تحصیل در ایران و سوریه بودم. جهت اخذ ویزا و بلیط به مقامات مسؤول سنگالی مراجعه کردم، آنان من حیث لا أشعُر موانع ایجاد میکردند و نمیگذاشتند من به این دو کشور بروم، تا این که روزی به دفتر شیخ عبدالمنعم الزین رفتم و خواسته خود را مطرح کردم تا وی من را در این خصوص کمک کند. شیخ از من سؤال کرد تو تا چه سطحی دورس حوزوی خواندهای؟ گفتم تا جلد دوم شرح لمعه. ایشان گفت همین قدر کفایت میکند و الآن مهمترین وظیفه تو این است که به محل زندگی خود بروی و تبلیغ کنی. من با هدایت و کمک شیخ عبد المنعم الزین به شهر زگینشور آمدم و اقدام به راهاندازی مدرسه رسول الله الأعظم نمودم و در ضمن تبلیغ مذهب شیعه را هم شروع کردم. والحمد لله به فضل صبری که خدا به من داد، در حال حاضر بیش از ۲۰۰۰ نفر شیعه واقعی و بیش از پنج هزار نفر افرادی که شیعه را پذیرفته ولی هنوز به احکام آن عمل نمیکنند، در این منطقه وجود دارد.
من از اول عهد کردم در راه تبلیغ مذهب اهل البیت علیهم السلام هیچ تقیهای نکنم، فلذا مشکلات و صعوبات زیادی را پشت سر گذاشتهام. مردم در اوائل میگفتند: شیخ نوح دین جدیدی آورده است و آنان به سختی حرفهای من را میپذیرفتند. گاهی اوقات که فکر سیر و روند شیعه شدن خودم را میکنم، میبینیم چیزی جز هدایت والطاف وعنایت الهی واهل البیت علیهم السلام نبوده. خداوند واهل البیت علیهم السلام بودند که دست من را گرفتند و عاقبت کار من را به این جا رسانیدند. (إِنَّکَ لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ). (گفتگوی این حقیر با شیخ نوح سال ۱۳۸۴هـ.ش.)
بنده قریب به سی سال است که با برخی از کشورهای آفریقا زیر خط صحراء در ارتباط هستم، تاکنون کسی را در این قارّه زاهد تر، مخلص تر، صادق تر ومتواضع تر از شیخ نوح ندیدم، قریب به بیست سال است این حقیر توفیق رفاقت با ایشان را پیدا کردم و وی را مثل پدری مهربان یافتم، ومن هم مثل یک فرزندی خدوم در خدمت ایشان بودم، به یقین رسیدم که وی جز خدمت به مذهب نیت دیگری ندارد، فلذا من هرچه در توان داشتم ومسئولیتم اجازه می داد به ایشان کمک می کردم، والآن که چندین سال است به ایران برگشتم هنوز با شیخ نوح در تماس هستم ودر حد توانم به ایشان وفعالیتهایش کمک می کنم.
شیخ بر عکس خیلی ها از تقوای مالی بسیار زیادی برخوردار است ، بنده تا در سنگال بودم به بطور ماهیانه به ایشان کمک می کردم، در بعضی اوقات ایشان کار ساخت وساز نیز داشت، ایشان برای هزینه هرکاری یک دفتر مخصوص دشت که هزینه ها را یادداشت می کرد، وقتی من به زیگنشور می رفتم تمام حساب وکتابها را بطور دقیق توضیح می داد، یادم نمی رود یک مرتبه مبلغی را برای ایشان فرستاده بودم ولی یادم رفت که سر فصل هزینه آن را بیان کنم، بعد از مدتها شیخ گفت شما مبلغی را برای من ارسال کردید، ولی چون مشحص نکردید برای چه کاری است من تا کنون از آن استفاده نکرده ام.
از خصوصیات اخلاقی وی این است که اصلاً تمایل ندارد از کسی انتقادی بکند واصلاً اهل غیبت وچاپلوسی نمی باشد، از صفات برجسته وی التزام به نماز اول وقت ورعایت شئونات لباس روحانیت است، من همیشه ایشان را مبلس به لباس روحانیت می دیدم وگاهی سوال می کردم در بعضی اوقات که هوا گرم است پوشیدن عباء وعمامه سخت است، ایشان می فرمودند: که من عهد کرده ام، دائماً ملبس به زی روحانیت باشم چون این خود یک نوع تبلیغ دین ومذهب به حساب می آید.
فعالیتهای شیخ نوح مانی
فعالیتهای شیخ نوح، همگی در شهر «زگینشور» واقع در ۴۵۰ کیلومتری جنوب سنگال، متمرکز میباشد. در ضمن چند روستا و شهر در اطراف «زگینشور» را نیز تحت پوشش دارد. میتوان گفت یکی از علل موفقیت وی انتخاب منطقهای به دور از پایتخت است.
فعالیت های شیخ نوح عبارت است از:
۱) تبلیغ؛ به قول خود شیخ، وی اولین و آخرین وظیفه خود را تبلیغ و ارشاد مردم میداند. در خلال همین تبلیغ توانسته است بسیاری از «وثنیون» را مسلمان کند، وجمع زیادی از برادران و خواهران اهل سنت نیز به دست ایشان مستبصر شدهاند.
۲) راهاندازی مدرسه رسول الله الأعظم (ص) در شهر زگینشور؛ این حوزه در حال حاضر بیش از ۷۰ طلبه دارد و چهار استاد در آن مشغول تدریس میباشند.
۳) مدرسه امام صادق ؛ شیخ نوح این مدرسه را در روستای کلان محل ولادت خود تأسیس کرده است. هماکنون بیش از ۱۰۰ نفر دانشآموز در آن مشغول به تحصیل هستند. لازم به ذکر است این روستا مسقط الرأس شیخ میباشد و تعداد زیادی از اهالی آن شیعه شدهاند.
۴) تربیت طلاب؛ یکی از وظائف مهم شیخ، تربیت طلاب دینی است. وی با صبر و تحمل توانسته است در خلال سه دهه اخیر تعداد زیادی از طلاب دینی را آموزش دهد و آنان را در مسائل تربیتی به مرحله الگو بودن برساند. تعدادی از فارغالتحصیلان شیخ وارد حوزه رسول اکرم (ص) شده که بعضاً توانستهاند جهت ادامه تحصیل به ایران مسافرت کنند و هم اکنون در جامعه المصطفی (ص) در سطوح عالیه مشغول به تحصیل میباشند. میتوان گفت طلاب دست پرورده شیخ از جهت سلوک و تربیت مشار بالبنان هستند.
امروز در تاریخ ۲۸/۵/۱۳۹۹ با خبر شدم که این أسوه زهد وتقوی پس از عمری بابرکت به رحمت الهی رفتند، بنده مطمئن هستم که برای شیخ نوح در تقوی واخلاص نمی توان بدیلی یافت، این ضایعه یک مصیبت بسیار بزرگ برای شیعیان سنگال وبالخصوص شیعیان جنوب سنگال که پدری بسیار مهربان را از دست داده اند، به حساب می آید، عاش سعیداً ومات سعیداً.
«وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»
نظر بدهید