تشیع در آفریقا ( فصل سوم کتاب تصوف در غرب آفریقا نوشته حجت الاسلام و المسلمین سید محمد شاهدی )
تشیع در آفریقا
تاریخ ورود تشیع به آفریقا
میتوان گفت اسلامی که وارد آفریقا شده، اسلام با فکر شیعی بوده است. این کلامِ برخی از علمای این قارّه است. آقای دکترشیخعمر باه در خصوص رمز موفقیت دولت ادارسه و پایهگذاری حکومت ادریسیها چنین میگوید:
مردم آفریقا با فکر تشیع آشنا بوده و از باب اینکه سیّدادریس الأکبر از خاندان اهلبیت: به حساب میآمد، وی را کمک کرده و او حکومت چندصدساله خود را پایهگذاری کرد. وی مدعی است که مسلمانان این قاره قبل از ورود ادارسه نیز با مذهب تشیع آشنایی داشتند[۱].
ولی در طول تاریخ جریان تشیع در گوشهوکنار این سرزمین دستخوش فرازونشیبهایی بوده است. در قاره آفریقا حکومتهای شیعی زیادی ظاهر شدند و بهعلل مختلفی برخی از آنها پس از قرنها اقتدار و شوکت، از هم پاشیده شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تشیع در این قاره وارد مرحله جدیدی شد و در حال حاضر، مذهب تشیع نزد اغلب مسلمانان آفریقا شناخته شده است و بسیاری به این مذهب مشرّف شدهاند. میتوان ادعا کرد که در حال حاضر، میلیونها شیعه در سرتاسر این قارّه زندگی میکنند که بیش از نود درصد آنان، پس از انقلاب اسلامی ایران به این مذهب تشرّف پیدا کردهاند.
فرقههای شیعه در آفریقا
میتوان گفت که در قارّه آفریقا همه فِرق شیعه حضور دارند. البته برخی از فرقهها به بعضی کشورها و مناطق محدود میشوند، ولی بعضی از آنها مانند شیعه اثناعشری فرامنطقهای بوده و در تمام این قارّه حضور دارند.
در کشورهای نیجریه، تانزانیا، مصر، سنگال، گینه کوناکری، ساحل عاج، مالی، اوگاندا، کنیا، تونس، سودان، کنگو، ماداگاسکار، نیجر، غنا، مغرب، کامرون، سیرالئون، بورکینافاسو و آفریقا جنوبی، تعداد قابل توجهی شیعه حضور دارند. افزون بر اینکه در سایر کشورهای آفریقا نیز تعدادی شیعه دوازده امامی حضور دارند؛ برخلاف فرق دیگر شیعه که در بعضی کشورها در میان برخی از مسلمانان حضور دارند. همچنین فِرَق دیگر شیعه، فراکشوری و فرامنطقهای نیست. برای مثال، بُهرهها و اسماعیلیان در بعضی از کشورهای شرق آفریقا حضور دارند و با بومیان هیچ ارتباطی ندارند. آنان بهشکلی بسته و درونمذهبی فعالیت داشته و هیچ تبلیغاتی برای مذهب خود در میان بومیان ندارند.
در خصوص آمار و ارقام شیعیان امامی در کشورهای آفریقایی، اختلاف شدیدی وجود دارد و تاکنون کسی و یا ارگانی نتوانسته تعداد دقیق شیعیان آفریقا را اعلام کند و همه آمارهای اعلامشده از سوی برخی از مؤسسات و ارگانها و افراد حقیقی، برخاسته از تخمین و گمان است. مهمترین علل عدم امکان آمارگیری دقیق از شیعیان چند امر است:
- پراکندگی آنان در این کشورها وعدم دسترسی به همه آنان؛
- نبود مؤسسه و یا سازمانی که عهدهدار این امر باشد و بهطور میدانی اقدام به سرشماری بکند؛
- در حال افزایش بودن شیعیان بهصورت مستمر. مذهب شیعه به شکلی عجیب، در این قاره در حال گسترش است که همین امر صدای وهابیت و سلفیها را درآورده که بهترین شاهد آن برپا کردن کنفرانسها و نشستها در کشورهای عربی، از جمله عربستان و قطر و امارات، و گفتگو در نحوه مقابله با این مذهب است. در این خصوص مناسب است که به چاپ کتاب التشیع فی إفریقیا اشاره کرد که تدوین این کتاب حاصل چند کنفرانس ضدشیعه است.
آقای شیخیوسف قرضاوی بارها از سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی خواسته است که جلو نشر شیعه در آفریقا گرفته شود؛ وگرنه ظرف چند سال آینده، ما آفریقا را از دست خواهیم داد.
نکته قابلتوجه اینکه اعلام آمار و ارقام شیعیان در کشورهای آفریقایی، نتیجهای جز حساسیتزایی ندارد و دشمنان را به مذهب شیعه و گسترش آن حساس میکند و نتیجه آن اتفاقات ناگواری است که در نیجریه برای شیعیان و رهبر آنان پیش آمد.
شیعیان اثناعشری آفریقایی را میتوان به چند دسته تقسیم کرد:
- آن دسته که از مُحبّین اهلبیت: بوده و برای ائمه:احترام قائلاند و خلافت خلفای سهگانه را نیز رد نمیکنند. این افراد بسیارند و اغلب در کشورهای صوفیمذهب از قبیل سودان، تونس، مغرب، مصر، موریتانی، الجزایر و سنگال زندگی میکنند. اغلب این افراد از جهت فقهی تابع فقه مالکی هستند. میتوان ادعا کرد که در آفریقا، دهها میلیون نفر بر این عقیده هستند.
- دسته دیگر از پیروان اهلبیت: کسانی هستند که ائمه اثناعشر را بهعنوان امامان و خلفای پس از پیامبر۹قبول دارند و خلافت خلفای دیگر را مشروع ندانسته و قبول ندارند؛ ولی به اجرای احکام فقهی شیعه زیاد اهمیت نمیدهند؛ گاهی به فقه شیعی و گاهی به فقه اهل سنت عمل میکنند. تعداد این افراد زیاد است و میتوان گفت که در آفریقا بالای ده میلیون نفر هستند.
- گروه سوم کسانی هستند که به این مذهب کاملاً معتقدند و افزون بر عقیده، به اجرای احکام شیعی نیز ملتزم هستند و از یکی از مراجع تقلید پیروی میکنند. تعداد این گروه بسیار کم است و میتوان آنان را در کسانی محدود کرد که در حوزههای علمیه درس خواندهاند.
- دسته چهارم افرادی هستند که از موالیان ولایت فقیه بوده و جزو انقلابیون به حساب میآیند. لازم به ذکر است که بعضی از شیعیان بومی آفریقایی بیطرف، بعضی در خط شیرازیها و تعداد زیادی هم از طرفداران انقلاب اسلامی ایران و موالیان ولایت فقیه هستند.
- شیعیان مهاجر به آفریقا، شامل ایرانی، لبنانی و هندی.
در کشورهای مختلف آفریقایی تعدادی از شیعیان اثناعشری مهاجر زندگی میکنند. مهاجرانی از هند و پاکستان در مناطق شرق و جنوب از قبیل کنیا، تانزانیا، موزامبیک، آفریقای جنوبی و اوگاندا حضور دارند. این شیعیان معروف به «شیعیان خوجه» هستند که در آینده به تفصیل از آنان سخن خواهیم گفت. گروه دیگری از شیعیان مهاجر از کشور لبنان، در مناطقی از غرب و مرکز آفریقا از قبیل غنا، ساحل عاج، سنگال، نیجریه، سیرالئون، بنین و کامرون زندگی میکنند. در خصوص آنان نیز بحث مستقلی خواهیم داشت، گروه کمی از ایرانیان مهاجر در مناطق مختلف این قاره و بهخصوص در تانزانیا حضور دارند که به آنان نیز اشاره خواهد شد.
وجود شیعه در آفریقا پیش از حضور فاطمیون و ادارسه
شکی نیست که از آغاز نشر اسلام در آفریقا، اسلام ناب و بدون هیچ گرایش مذهبی وارد این قاره شده است. نویسندگان و مورخان بر این باورند که اولین هجرت مسلمانان، از مکه به آفریقا بوده است و مسلمانان در عصر حضور رسول الله ص این تقسیمات مذهبی را نداشتهاند و میتوان گفت که همگی شیعه بودهاند. ابناسحاق روایتی را از أمّسلمه همسر پیامبر ص نقل میکند که فرمود:
لَمّا ضاقَت عَلَینا مَکّه وَأوذی أَصحابُ رَسولِ اللّهِ ص وَفُتِنُوا وَرَأوا ما یصیبُهُم مِن البَلاءِ وَالفَتنَهِ فی دِینِهِم، قالَ لَهُم رَسُولُ اللّهِ ص إنّ بِأَرضِ الحَبَشَهِ مَلِکَاً لاُ یظلَمُ أَحَدٌ عَنَده فَالحَقُوا بِبِلادِه حَتّی یجعَلَ اللّهُ لَکُم فَرَجَاً وَمَخرَجاً ممّا أَنتُم فیه.[۲]
أُمّ سلمه همسر پیامبرص که خود یکی از مهاجران به آفریقا بود، نقل میکند که وقتی فشار مشرکان قریش بر مسلمانان در مکه زیاد شد، پیامبرص فرمودند که تعدادی از مردان و زنان به رهبری جعفربنابیطالب به حبشه (آفریقا) هجرت کنند؛ چون در آن منطقه پادشاهی به نام نجاشی حکومت میکرد که به کسی در دولت او ستم نمیشد.
روایات دیگری نزدیک به این مضمون در خصوص هجرت مسلمانان به آفریقا از پیامبر اسلام ص وارد شده است که در کتب روایی و سیره نقل شده است. پروفسور شیخ حسن الفاتح قریبالله، یکی از علما و نویسندگان سودانی در کتاب خود به نام السودان دار الهجرتین الأولی و الثانیه للصحابه میگوید: مسلمانان پیش از هجرت به مدینه، دو هجرت به آفریقا داشتهاند؛ ازاینرو، اسلام پیش از اینکه به مدینه برسد، به آفریقا وارد شده است. ایشان در این کتاب توضیح میدهد که مسلمانان مهاجر پس از ملاقات با نجاشی، به بعضی مناطق دیگر این قاره نیز سفر کردهاند.
آقای عبدالله الریامی میگوید:
باستانشناسان در کشور کنیا در منطقه شانجا در نزدیکی جزیر لامو مسجدی را پیدا کردهاند که قبله آن بهسوی بیت المقدس بوده و همچنین در نزدیکی این مسجد قبرهایی کشف شده است که مردگان را به طرف بیت المقدس دفن کردهاند.[۳]
این کلام حاکی از آن است که اسلامِ عهد مکی نیز به مناطق و سواحل شرق آفریقا مثل کنیا و تانزانیا رسیده است و مسلماً مسلمانان در آن عهد این گرایشهای مذهبی را نداشتهاند و در واقع اسلام آنان اسلام شیعی و ناب بوده است.
پس از رحلت رسول اکرم ص شیعیانی به آفریقا هجرت کرده و بهخصوص در مناطق شمالی آن ساکن شدند. در ایام خلافت حضرت امیرالمؤمنین ع ، مصر یکی از قلمروهای حکومت آن حضرت بوده است. اولین والی مصر بعد از سقوط امویها در این منطقه محمدبن ابیبکر بود؛ ولی بهدلیل اهمیت این منطقه، حضرت علی ع مالک اشتر را برای ولایت مصر انتخاب کرد. حضرت در نامه به محمدبن ابیابکر میفرماید:«وَاعلَم یا مُحمّد بِن أَبی بَکر أَنّی قَد وَلّیتُکَ أعظمَ أَجنادی فی نَفسی أَهلَ مِصر»[۴]. این کلام حاکی از توجه ویژه امیرمؤمنان علی ع به مصر است و معلوم میشود که مصر و مصریها نزد امام علی ع از جایگاه ویژهای برخوردار بودهاند.
پس از حضرت امیرالمؤمنین ع، در دوران سایر ائمه: نیز توجه خاصی به قارّه آفریقا میشده است. مورخان بر این باورند که امام صادق ع در نشر تشیع در مغرب أقصی شامل کشورهای تونس، مغرب و موریتانی، نقشی بسیار مهم داشتهاند.
بنا به نقل مقریزی، ابناثیر و ابنبطوطه، آن حضرت دو تن از شاگردان خود به نامهای حَلوانی و أبوسَفین را برای نشر تشیع به مغرب فرستادند. امام ع به آنان فرمود:
«إنّکُما تَدخُلانِ أَرضاً بُورَاً لَم تَحرَث قَطَّ فَاحرِثاها وَاَکرباها وَذَلّلاها حَتّی یأتی صاحِبُ البَذرِ فَیضَعُ حَبَّهُ فیها».[۵]
هجرت بعضی از خاندان اهلبیت: به آفریقا
هجرت برخی از خاندان اهلبیت:به مصر، حاکی از این است که بهدلیل موالات اهالی این منطقه از آفریقا به اهلبیت:، محل امنی به حساب میآمده است. به همین دلیل، بعضی به این سرزمین هجرت کردهاند و پس از رحلت، قبور آنان پناهگاه مسلمانان شده و تا به امروز، مورد تقدیس و محترم است. ما در این مختصر به چند نمونه از این شخصیتها اشاره میکنیم:
-
مقام حضرت زینب س
یکی از مشاهد و مقاماتی که بسیار مورداحترام مصریهاست، مقام حضرت زینب س است. حضرت س بهدلیل شرایط سخت مدینه و فشار امویها، تصمیم بر آن گرفتند که از مدینه به مکان دیگری بروند. ایشان از میان بلاد اسلامی مصر را انتخاب کردند؛ زیرا شنیده بودند که مردم مصر، به خاندان رسالت احترام میگذارند. همچنین روایتی از ام سلمه از پیامبر ص در مدح اهل مصر وارد شده است که حضرت فرمودند:
«إنّکُم سَتَفتِحَون مِصرَ وَهی أَرضٌ یذکر فیها القیراطُ، فَإذا فَتَحتُمُوها فَأَحسِنُوا إِلی أَهلِها فَإنَّ لَهُم ذِمَّهً و رَحِماً» یا فرمودند: «ذِمَهً و صِهراً»[۶]
در این سفر حضرت زینب س را تعدادی از خاندان اهلبیت: همراهی میکردند. از این همراهان میتوان فاطمه دختر امام حسین س و سکینه دختر دیگر آن حضرت را نام برد. این دو بزرگوار در شهر قاهره مسجد و بارگاهی دارند.
وقتی مردم مصر شنیدند که کاروان عقیله بنیهاشم قصد دیار آنان را کردهاند، همه با خوشحالی برای استقبال از آنان آماده شدند. در این استقبال، علما، اعیان، اشراف و تجّار نیز حضور داشتند. چون ورود کاروان حضرت زینب س به قاهره در همان سالی بود که امام حسین س به شهادت رسیده بود، هنگام ورود، برخی به عقلیه بنیهاشم تسلیت میگفتند؛ بهطوری که همه به شیون و زاری مشغول شدند. حضرت زینب س هم فرمودند: {هذا ما وَعَدنا الرَّحمنُ وَصَدَقَ المُرسَلُونَ}[۷] و گریه کردند.
پس از استقبال، اعیان و اشراف منطقه، منزلی را در اختیار آن حضرت و همراهانشان قرار دادند و مردم همه روزه برای عرض سلام و ارادت خدمت آن بانو میرسیدند. ورود آن حضرت مصادف بود با اول شعبان سال ۶۱ هجری (۲۶آوریل ۶۸۱ میلادی). حضرت زینب س در روز یکشنبه ۱۴ رجب ۶۲ هجری (۲۸ مارس ۶۸۲ میلادی) به لقاء الله پیوستند.[۸] پس از رحلت آن مکرمه، جمعیت زیادی در تشییع و تدفین ایشان شرکت کردند. مقام حضرت زینب س در شهر قاهره واقع است که دارای بارگاه و گنبد بسیار زیبایی است و همهروزه محبّان و مشتاقان اهلبیت: آن را زیارت میکنند.
نویسندگان مصری در شأن حضرت زینب۳کتابهای زیادی را تألیف کردهاند و شعرای این دیار نیز در مقام و منزلت عقیله بنیهاشم، قصاید زیادی سرودهاند. در اینجا به چند بیت از این اشعار بسنده میشود:
مقام حضرت زینب س
هذا ضَریحُ شَقیقَهِ القَمَرَینِ سَلِیلَهُ الزَهراءِ بِضَعَهُ أَحمَدَ نَسَبٌ کَریمٌ لَلفَصیحهِ زَینَب |
بِنتُ الإمامِ شَریفَهُ الأَبَوَینِ نُورُ الوُجُودِ وَسَیدُ الثَقَلینِ شَمسُ الضُحی وَکَریمَهُ الدارَینِ[۹] |
لازم به ذکر است که مورخان در خصوص مقام و مضجع حضرت زینب س اختلاف کردهاند. برخی مانند السیدمحسن الأمین قائل به این هستند که آن حضرت از مدینه اصلاً خارج نشدهاند. بعضی بر این باورند که آن حضرت در شام دفن شدهاند و بعضی دیگر، مانند بعضی از مورخان مصری بر این نظرند که آن حضرت به مصر آمده و مقام ایشان در شهر قاهره است. تعدادی از قبیل سیدعبدالحسین شرفالدین نیز میگویند: مزار موجود در قاهره، از آن ام کلثوم زینب صغری دختر حضرت علی ع است و مقام سیده زینب در شام، متعلق به عقیله بنیهاشم زینب کبری است.
از شواهدی که وجود مقام حضرت زینب س در مصر را تأیید میکند، ضریحی است که روی قبر آن بانو نصب شده است. این ضریح در ایام زعامت مرجعیت حضرت آیتالله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی بهوسیله شیعیان بُهره برای قبر حضرت ابوالفضل۷ساخته شده بود که به مصر منتقل و بر روی قبر عقیله بنیهاشم نصب شد. روزی استاد این حقیر مرحوم مدرّس افغانی در درس کتاب مطّول فرمودند:
در زمان مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی از طرف شیعیان بُهره هندی از هند ضریحی برای قبر حضرت ابوالفضل ع به کربلا آوردند. وقتی خواستند آن را وارد حرم کنند، با مشکل مواجه شدند؛زیرا ضریح بزرگتر از چارچوب درب حرم بود. امر دایر بود که یا چارچوب را تخریب کنند و یا از این کار منصرف شوند. اداره اوقاف عراق، مانع تخریب درب حرم شد. یکی از بزرگان ماجرا را برای مرحوم سیدابوالحسن نقل کرد و گفت: حال که اجازه نمیدهند این ضریح بر روی قبر حضرت ابوالفضل ع نصب شود، بسیار مناسب است دستور فرمایید که آن را به مصر برده و روی قبر منسوب به حضرت زینب س نصب کنند. آقا فرمودند: معلوم نیست که آن حضرت در مصر مدفون باشند. بهدنبال این پیشنهاد، آقا دستور دادند که گروهی از طلاب فاضل با جمعآوری کتب تاریخی، در این زمینه پژوهشی را انجام دهند و اگر ثابت شد که مقام آن حضرت در مصر است، این ضریح را به مصر منتقل کنند. گروه تحقیق، مطالعه را آغاز کردند، در این بین، شبی حضرت زینب س به خواب مرحوم سید میآید و میفرماید: اگر مردم در چندجا به اسم ما، ما را زیارت کنند، شما ممانعت میکنید؟! صبح سیدابوالحسن از خواب بلند میشود و دستور میدهد که کار تحقیقاتی را دیگر ادامه ندهند و ضریح را برای قبر حضرت زینب س ببرند.
این حقیر در سفری که به مصر رفتم و توفیق زیارت این مقام شریف را پیدا کردم، این موضوع در ذهنم بود. وقتی که به حرم حضرت زینب س مشرف شدم، دیدم که بعضی از قسمتهای نوشتهشده در اطراف ضریح را با سرب محو کردهاند. این عمل حاکی از آن است که برخی از جملات متناسب با مقام حضرت ابوالفضل ع را پس از انتقال ضریح به مصر، حذف کردهاند.[۱۰]
اما در خصوص وجود مقام حضرت زینب س در شام، داستانی مانند داستان پیشین نقل شده است. نقل میکنند که فرزند یکی از تجّار بزرگ شیعه پاکستانی به نام حاجمحمد حبیب کساری فلج شده بود و همه پزشکان از درمان او ناامید میشوند. وی نذر میکند که به شام و به زیارت حرم حضرت زینب س برود که در آن زمان، بیرون از آبادی بوده و گنبد و بارگاهی نداشته است. ایشان شبی را همراه با فرزندش در کنار مرقد مطهر حضرت زینب میگذراند. نیمه شب به یکباره متوجه میشود که پسرش راه افتاده و میپرسد: آن بانو کجا رفت؟! پدر با شگفتی از پسرش میپرسد که چه شده؟ او میگوید: در عالم رؤیا بانوی محجّبهای آمد و مرا بیدار کرد و گفت: بلند شو راه برو. گفتم: نمیتوانم. دوباره سخن خود را تکرار کرد و من احساس کردم که میتوانم حرکت کنم، بلند شدم و دیگر آن بانو را ندیدم. آقای محمد حبیب نذر میکند بهخاطر شفای فرزندش ضریحی را برای مقام حضرت زینب بسازد و این مقام را نیز مرمت کند. این خبر در میان علما و شیعیان در آن عصر پخش شد. و هنگام نصب ضریح، بسیاری از بزرگان از جمله مرحوم سیدعبدالحسین شرفالدین که معتقدند آن حضرت در شام دفن شدهاند، حضور داشتند.[۱۱]
-
مقام حضرت سکینه س
از دیگر مزارهایی که در مصر بوده و بسیار مورداحترام محبّان اهلبیت: در این کشور است، مقام حضرت سکینه دختر اباعبدالله الحسین ع و حضرت رباب است. ایشان همراه با عمّه خود عقیله بنیهاشم به این دیار آمده و تا آخر عمر در قاهره زندگی کرده است. شعرا و نویسندگان مصری در شأن و منزلت این بانو، سخنها گفتهاند. قبر آن حضرت در نزدیکی مقام سیّدهنفیسه، از فرزندان حضرت امام حسن مجتبی ع است. در خصوص محل دفن حضرت سکینه نیز چند دیدگاه وجود دارد. برخی بر این باورند که آن بانو در قاهره دفن شده و بعضی میگویند در مدینه دفن شده و قبری که در قاهره به نام ایشان است، از آن سکینه دختر امام زینالعابدین ع است.[۱۲] در هرصورت، این بارگاه همهروزه شاهد زائرانی از دورترین نقاط مصر و حتی خارج از مصر است.
-
مقام حضرت فاطمه س دختر حضرت امام حسینع
در شهر قاهره مزار دیگری به نام حضرت فاطمه دختر امام حسین ع وجود دارد که بسیار مورداحترام مسلمانان و محبّان اهلبیت: است. ایشان نیز براساس برخی منابع تاریخی همراه با عمه مکرمهاش حضرت زینب س به مصر آمدند و پس از عمری طولانی در سال ۱۱۰ قمری رحلت کردند. در خصوص انتساب این مقام به فاطمه بنتالحسین س نیز اختلافاتی وجود دارد؛ ولی مردم مصر این مزار را به اسم فاطمه بنتالحسین س میشناسند و به همین نام، او را زیارت میکنند.[۱۳]
-
مقام سیده رقیه دختر امام علی ع
از دیگر مقامهایی که بسیار مورد احترام مصریهاست، مزار سیده رقیه دختر حضرت علی ع در شهر قاهره بوده که دارای مسجد و بارگاه و ضریح است.
-
مقام رأس ابراهیم بن الحسن ع
از دیگر مشاهد موجود در شهر قاهره، مقام رأس ابراهیم است. ابراهیم فرزند عبدالله ملقب به کامل فرزند حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی ع است که در دوران حکومت منصور دوانیقی، به دستور وی به شهادت رسید. سپس وی دستور داد که سر ابراهیم را به مصر برده و در مسجد جامع عتیق آویزان کنند. اهالی مصر با احترام این سر شریف را دفن کرده و بر روی آن ضریحی نصب نموده و با بنای مسجدی در کنار آن، تا به امروز این مقام محل زیارت محبّان اهلبیت ع است.
در خصوص نحوه آوردن سر ابراهیم به مصر، مورخان سخنان بسیاری را نقل کردهاند. در هرصورت، منصور پس از شهادت ابراهیم دستور داد سر مبارک وی را در شهرها بچرخانند و سرانجام به مصر ببرند؛ تا درس عبرت برای دیگر علویان و شیعیان باشد و دیگر کسی علیه حکومت وی قیام نکند.[۱۴]
اینکه منصور دستور داد سر ابراهیم را برای عبرت گرفتن علویان به شهرها برده و سرانجام بر سردر مسجد جامع مصر آویزان کنند، نشاندهنده این است که مصر در آن دوران، کانون حرکت تشیع برضد عباسیان و جو حاکم بر آن علیه عباسیان بوده و چنین به نظر میرسد که مردم آن دیار، از موالیان خاندان عصمت و طهارت بودهاند.
-
مقام حضرت سیّدهنفیسه س
یکی از مشاهد معروف در کشور مصر که مورداحترام مسلمانان این دیار است، مقام سیّدهنفیسه است. این مقام، علاوه بر مصریها، موردتوجه اغلب مسلمانان شمال و غرب آفریقا، بهخصوص پیروان طرق صوفیه و بهویژه طریقه تیجانیه است که بیش از هفتاد میلیون نفر هوادار در غرب و شمال این قارّه دارد. آنان برای این مزار، احترام خاصی قائلاند. مصریها برای زیارت این مقام، همهروزه به حرم سیّدهنفیسه مشرّف میشوند. مزار ایشان در شهر قاهره، دارای گنبد و بارگاه بسیار مجللی است. مسلمانان از اطرافواکناف مصر و حتی از کشورهای مجاور بهصورت کاروانهای زیارتی، برای زیارت این مقام به شهر قاهره مسافرت میکنند. اغلب آنان معتقدند که وی صاحب کرامات عجیبی است، و از این سیّده جلیله کراماتی را دیدهاند. برخی از تاریخنگاران مصری در کتب خود بابی را به کرامات سیّدهنفیسه اختصاص دادهاند.
ولادت سیّدهنفیسهس
سیّدهنفیسه در روز چهارشنبه یازده ربیعالأوّل سال ۱۴۵ هجری در مکه متولد شد. همه اعضای خانواده با تولد وی بسیار خوشحال شدند. از آن جهت که ایشان شباهت زیادی به عمهاش سیّدهنفیسه دختر زیدبن الحسن داشت، پدرش این مولود را به نام عمهاش نامگذاری کرد.
مورخان و نویسندگان مصری، القاب و اوصاف زیادی برای ایشان ذکر کردهاند که همگی حاکی از جلالت و منزلت ایشان است. برای مثال، در شأن ایشان مینویسند:
هیَ السیِّدَهُ النَقیَّهُ العَفیفَهُ الزاهدهُ، الساجِدَهُ الراکِعَهُ، المحَدِّثَهُ المُتِبَحِّرَهُ المتضلِّعَهُ، الکَثیرَهُ النَفَحات، الغزیرَهُ البرکات، و البِضعَهُ المنیفهُ الناضِرَهُ، و الزَهرهُ الزاهرهُ، سَلیلَهُ النبوهِ و فرعُ الرسالَهِ، و جناحُ الرحمه، کریمَهُ العنصُرِ و المنبتِ من آلِ بیتِ من اصطفاهُ الله[۱۵].
برخی از القاب معروف این سیّده جلیله عبارت است از:
- نفیسه الدارین: از آن جهت که مصریها اعتقاد زیادی به ایشان داشته و بر این باورند که ایشان در دنیا و قیامت دارای کرامتهایی است و یکی از شفیعان از اهلبیت: در قیامت خواهد بود، وی را به «نفیسه الدارین» ملقب نمودهاند.
- نفیسه العلم: معروف است که سیّدهنفیسه در علوم قرآنی و فقه مالکی سرآمد دوران خود بوده و آن زمانی که ایشان همراه پدر خود در مدینه بودند، برای زنان کرسی درس داشتند، و از آن زمانی که به مصر منتقل شدند بسیاری از مردم، حتی علما و از جمله محمد ادریس شافعی جهت استفاده از علوم ایشان، به محل اقامت وی میآمدند.
- نفیسه الطاهره: این لقب از آن جهت به ایشان داده شده است که وی دارای عفت و طهارت خاصی بوده است.
- نفیسه العابده: از آن جهت که این سیده جلیله همیشه در حال عبادت بودند و روزها را روزه و شبها را به عبادت و تلاوت قرآن مشغول میشدند، ایشان به این لقب شهرت پیدا کردند. مقریزی میگوید: سیّدهنفیسه سی حج با پای پیاده انجام داده است و وقتی وارد حرم میشد، پرده کعبه را میگرفت و چنین میگفت:
إلهی وَسَیّدی وَمَولای مَتِّعنی وَفَرِّحنی بِرِضاکَ عَنّی، فَلا تُسَبِّب لِی سَبباً یَحجُبُکَ عنّی[۱۶].
- نفیسه المصریین: این لقب، بهدلیل شدت علاقه مسلمانان مصر، به ایشان داده شد است.
پدر سیّدهنفیسهس
سیّدهنفیسه فرزند أبومحمد الحسن الأنور المدنی الهاشمیابن زید الأَبلَجابن الحسن السبطابن علیبن أبیطالب ع : است. پدر وی فردی عالم، متقی، مستجاب الدعوه و مورداحترام حکومت بنیالعباس بود و در آن حکومت چندین منصب هم به او داده شد.
سیّدهنفیسه در مکه متولد شده و مدتها در مدینه همراه پدر بزرگوار خود زندگی کرده است. وی از جهت علم سرآمد دوران خود بود و در این خصوص شهرت خاصی داشته است. او فقه مالک و به خصوص الموطأ را با دقت خوانده و در همه قضایای فقهی این مذهب تبحر خاصی داشته است.
جدّ سیّدهنفیسه زید الأبلج فرزند امام حسن مجتبی ع است. وی یکی از چهرهای معروف بنیهاشم بود. زید در سخنرانی و دفاع از حقوق اهلالبیت: شهرت خاصی داشت. حکومت بنیأمیّه به مسئولان عراق نامه مینوشتند تا مردم را از حضور در جلسات درس زید بازدارند.[۱۷]
ابوحنیفه درباره زید چنین میگوید:
فَما رَأیتُ فی زَمانِه أَفقَه مِنه وَلا أَعلَمَ وَلا أَسرَع َجَواباً وَلا أَبیَنَ قَولاً وَلَقَد کانَ مُنقَطَعُ النَظیرِ وَکانَ یُدعی بِحَلیفِ القرآنِ.[۱۸]
شیخعباس قمی(ره) به نقل از شیخمفید(ره) در کتاب منتهی الأمال چنین میفرماید:
زید متولی صدقات رسول خدا ص بود و أسنِّ بنیالحسن و جلیلالقدر و کریمالطبع و طیّبالنفس و کثیرالإحسان بود و شعرا او را مدح نموده و در فضایل او بسیار سخن گفتهاند و مردم به جهت طلب احسان او، از آفاق قصد خدمتش مینمودند.[۱۹]
شیخعباس قمی(ره) میفرماید:
زیدبنحسن هرگز ادعای امامت نکرد و دائما با حکومت بنیامیه در ستیز بود.
در خصوص اینکه آیا زید همراه عموی خود در کربلا شرکت کرده یا نه، نزد مورخان اختلاف است. شیخعباس قمی به نقل از ابوالفرج اصفهانی مدعی است که زید در کربلا ملازمت عمّ خود را داشت و او را با سایر اهل بیت امام حسین ع اسیر کرده و به نزد یزید فرستادند.[۲۰]
همسر سیّدهنفیسه س
هنگامی که سیّدهنفیسه به سنّ ازدواج رسید، خواستگاران زیادی از بیوت بنیهاشم و شرفا و بزرگان مدینه، برای ازدواج با وی، خدمت پدر بزرگوارش حسنبنزید آمدند، ولی او آنان را کفو دخترش نمیدید و نمیپذیرفت؛ تا اینکه «إسحاق المؤتمن» فرزند امام جعفر صادق ع بدین منظور خدمت حسن الأنور رسید. حسنبنزید در بدو امر، این درخواست را نپذیرفت؛ ولی شبی پیامبر اسلام ص را در خواب دید که به وی فرمودند: «یا حسن! زوّج نفیسهَ مِن إسحاق المؤتمنِ». به دنبال این خواب، حسن صبح روز بعد جریان خواب را به اسحاق خبر داد و درخواست اسحاق را پذیرفت و عقد ازدواج بین سیّدهنفیسه و سیداسحاق المؤتمن جاری شد.[۲۱]
نویسنده کتاب السیده نفسیه در اینباره میگوید:
وَ بِزِواجِ السَیدِ اسحاق مِن السَیدهِ نَفیسَه اجتَمِع فی بِیتِها نُورانِ: نُورُالحَسَنِ و الحُسَینِ سیدا شَبابِ أَهلِ الجَنّهِ، فَالسیده نفیسه جَدُّها الإِمامُ الحَسَنُ وَالسید اسحاق جَدُّه الإمامُ الحُسَینُ.[۲۲]
علمای تراجم و علم رجال، از سیداسحاق المؤتمن بسیار تعریف کردهاند و وی را یکی از افراد موثق و عالم و زاهد توصیف میکنند. در کتاب عمده الطالب چنین میگوید:
کانَ من أشبَه الناس برسول الله و کانَ محدِّثاً جلیلاً[۲۳].
مقریزی میگوید:
اسحاقُ المؤتَمن کانَ من أهلِ الصَلاحِ و الخَیر و الفَضلِ و الدّین و رُویَ عنه الحَدیثُ و کانَ حَمید ابنُ کاسب إذا حَدَّثَ عنهُ یَقولُ حَدَّثنی الثَقهُ الرضا إسحاقُ بن جعفر[۲۴].
فرزندان سیّدهنفیسه س
ثمره ازدواج اسحاق المؤتمن با سیّدهنفیسه دو فرزند به نام قاسم و امکلثوم بود. اسحاق پس از رحلت همسر خود، همراه با دو فرزندانش به مدینه بازگشت.
مهاجرت به مصر
سیده نفسیه س همراه با همسر خود سیداسحاق المؤتمن، عزم سفر به شامات را کردند. مورخان انگیزههای مختلفی برای این سفر ذکر کردهاند. از جمله میگویند: سیدهنفسیه علاقه بسیاری به زیارت مقام إبراهیم خلیل ع داشت، و بهخاطر این شوق و علاقه، بهسوی آن دیار سفر کردند. هنگامی که به دمشق رسید، مقام سیدهزینب س و مقام عمهاش فاطمه بنتالحسن س را زیارت کردند. هنگام ورود به دمشق، جمع زیادی از مردم و بزرگان علم از آنان استقبال کردند و با اجلال و اکرام خاصی از آنان پذیرایی شد و پس از زیارت مشاهد و قبر ابراهیم خلیل ع به سوی مصر رفتند.
طبق نقل مورخان، کاروان سیّدهنفیسه همراه با همسر خود در روز شنبه ۲۶رمضان سال ۱۹۳ هجری وارد مصر شد. هنگام ورود این کاروان علوی، مردم مصر از همه طبقات و اقشار، از آنان استقبال کردند و این سیده محترمه را در منزل یکی از اشراف مصر بهنام «أمّ هانی» اسکان دادند. پس از سکونت وی در این منزل، این مکان بهعنوان ملجأ و مأوای مضطّرین شهرت پیدا کرد. این سیده عابده مستجاب الدعوه، هر روز با مراجعه مردم، برای آنان دعا میکرد. بعدها مصریها به او لقب «کریمه الدارین» دادند.[۲۵]
سیّدهنفیسه بسیار مورد احترام بزرگان آن عصر از قبیل احمدبن حنبل و شافعی بود. نقل میکنند که امام شافعی بیشتر اوقات خدمت آن مخدره میرسید و از جهت معنوی و علمی کسب فیض میکرد. سیّدهنفیسه به قرائت قرآن اهتمام بسیاری داشت. ایشان قرآن را در پنج سالگی حفظ نمود و همهروزه چندین جزء از آن را تلاوت میکرد. در برخی منابع تاریخی آوردهاند که سیدهنفسیه در اواخر عمر در منزل خود قبری را حفر کرده و در کنار آن صدها بار قرآن را ختم کرد، و هنگام قرائت قرآن وقتی به آیه کریمه (لَهُم دارُ السَلامِ عِندَ رَبّهِّمِ وَهُوَوَلیهُم بِما کانُوا یعمَلُونَ)[۲۶] رسید،به رحمت الهی پیوست.
سیّدهنفیسه در ماه رمضان سال ۲۰۸ رحلت کرد و در همان قبری که در منزل خود آماده کرده بود، به خاک سپرده شد.
آرامگاه حضرت سیّدهنفیسهس
پس از رحلت سیّدهنفیسه، همسر وی قصد داشت جنازه او را به مدینه بیاورد و در مقابر بنیهاشم دفن کند. ولی هنگامی که مصریها از نیت وی باخبر شدند، با اجتماع در منزل سیداسحاق، با اصرار و التماس از انتقال جنازه سیّدهنفیسه به مدینه جلوگیری کردند. سرانجام سیّدهنفیسه را در منزل خود و در همان قبری که طبق برخی از نقلها، هزاران مرتبه قرآن را در کنار آن ختم کرده بود، دفن کردند. مزار وی ملجأ و ملاذ مسلمانان و حتی اهل کتاب شد. پس از وفات وی، مردم شاهد کرامات زیادی از وی بودند. پس از گذشت چندین سال از رحلت وی، قبه و بارگاهی بر روی قبر سیّدهنفیسه بنا نمودند و چندین مرتبه تا به امروز این بارگاه و ضریح، در عهد دولتهای مختلف تغییر یافته است.
طبق نقل مقریزی در کتاب الخطط، اولین بنا بر روی قبر ایشان، بهوسیله عبداللهبن السریبن الحکم والی دولت امویان بر مصر بنا شد، و بعد از آن، در دولت عباسیها این مکان تجدید بنا گردید و بارگاه مجللی را بر روی آن ساختند. در عهد فاطمیان نیز این مزار و بارگاه توسعه بسیاری پیدا کرد. در سال ۱۳۱۰ هجری پس از آتشسوزی که بخشی از مسجد و ضریح بارگاه سیّدهنفیسه را تخریب کرده بود، این مکان را تجدید بنا کردند و با اختصاص ساختمانهای متعدد، این مزار را توسعه دادند.
مصریها و سایر مسلمانان آفریقایی همهروزه جهت زیارت این سیده جلیله به بارگاه و مزار ایشان میروند. برخی از بزرگان زیارتهایی را برای تشرف به حرم وی در کتب خود آوردهاند؛ ازجمله سخاوی در کتاب التحفه، صفحه ۱۱۱ زیارت مخصوصی را برای ایشان ذکر کرده، و همچنین صاحب کتاب تحفه الألباب زیارت دیگری را برای ایشان روایت کرده است.[۲۷]
مقامات و مشاهد دیگر در مصر
در مصر قبور و مقامات بسیار دیگری وجود دارد و همگی حکایت از آن دارد که این دیار، روزی ملاذ و ملجأ و محل امنی برای خاندان پیامبر: بوده است. مسلّماً وقتی آن عزیزان در این سرزمین زندگی کردهاند، تشکیل خانواده داده و فرزندانی داشتهاند که همگی شیعه بودهاند. بنابراین، میتوان استفاده کرد که مصر در قرن اوّل و پیش از تشکیل دولت ادارسه و فاطمیون، یکی از مناطقی بوده است که شیعیان زیادی در آن زندگی میکردند.
آفریقاییتبار بودن مادران برخی از امامان ع :
یکی از مباحثی که در کتب تاریخ بدان اشاره شده و هرخوانندهای را به تأمل وامیدارد، این است که بعضی از ائمه ع :بانویی آفریقایی را به زوجیت خود درآوردهاند. به دلیل اینکه بعضی از همسران امامان معصوم: مادر امام خواهند بود، آن حضرت در انتخاب همسر ملاکهایی را لحاظ میکردند که از نظر مردم ناشناخته بود. میتوان مهمترین هدف از این انتخاب را نجابت و طهارت و ایمان ذکر کرد. براین اساس، آن بزرگواران این اوصاف را در مردم آفریقا میدیدند و مسلّماً همسران آنان در عقیده و مذهب تابع امام بودند. در این مختصر بهصورت فهرست، نامهای همسران و مادران ائمه: را ذکر میکنیم، و علاقهمندان میتوانند برای کسب اطلاعات بیشتر، به کتب تاریخی مراجعه کنند.
-
امام موسی کاظم ع
مادر آن حضرت حمیده بربریه[۲۸] است که به دستور امام محمد باقر ع با امام جعفر صادق ع ازدواج کرد. مرحوم کلینی نقل میکند که روزی امام باقر ع مبلغی را به یکی از یاران خود داد و فرمودکه به بازار بردهفروشان برود و کنیزی را برای آن حضرت خریداری کند. وقتی به بازار رفت، حمیده را خریداری کرد و به حضور آن حضرت آورد. حضرت از نام او سؤال کردند و او پاسخ داد:«حمیده». سپس حضرت فرمودند: «حَمیدهٌ فِی الدُّنیا، مَحمُودَهٌ فِی الاخِرهِ…». پساز آن، حضرت به امام صادق ع فرمودند: «یا جَعفَر خُذها إِلیکَ». در ادامه روایت آمده است: «فَوَلَدت خَیرَ أَهلِ الأَرضِ موسی بن جَعفر ع »[۲۹]
مرحوم شیخ عباس قمی در منتهی الآمال میفرمایند که طبق روایات وارده، حمیده بربریه در نهایت علم و فقاهت بودند؛ بهطوری که امام صادق ع به زنان امر میفرمودند که در مسائل شرعی به ایشان مراجعه کنند.
-
امام رضا ع
حضرت موسیبن جعفر ع ، طبق نقل مرحوم شیخصدوق با نجمه مغربیه ازدواج کردند که نتیجه آن ولادت حضرت امام رضا ع بود. برخی نام نجمه را سمانه و تُکتم ذکر کردهاند. پس از ولادت حضرت امام رضا ع ، امام موسیبنجعفر ع نام او را به «طاهره» تغییر دادند. منظور از مغرب، مغرب اقصی است.[۳۰]
-
امام جواد ع
حضرت امام رضا ع هم با «سبیکه النوبیه» ازدواج کردند و ثمره این ازدواج مبارک، ولادت حضرت امام محمد جواد ع بود. ماجرای این ازدواج را مرحوم کلینی و برخی از مورخان ذکر کردهاند.
لازم به ذکر است که منظور از «نوبیه» صحرای، نوبیه است که در شمال سودان، منطقه دنقلا و جنوب مصر منطقه اُسیوط است. در این منطقه تعدادی از قبایل مسیحی زندگی میکردند که هنگام ورود اسلام، مسلمان شدند و با قبایل عرب مهاجر مختلط شده و هماکنون بهعنوان قبایل عربی شهرت دارند. منطقه دیگری در جنوب سودان وجود دارد که معروف به نوبیه است و ساکنان آن از ساکنان اصلی آفریقا هستند. نوبه در جنوب سودان معروف به جبال نوبه است، ولی نوبه در شمال معروف به صحرای نوبیه است و بعضی از مادران ائمه:از صحرای نوبیه بودند. امام رضا ع در فضیلت نوبه میفرماید: قالَ رَسُولُ اللّهِ ص : بِأَبی ابنُ خَیرَهِ الإماءِ ابنُ النُوبیه الطیبه.[۳۱]
-
امام هادیع
امام جواد ع نیز با «سَمانه مغربیه» ازدواج کردند که ثمره آن وجود نازنین حضرت امام هادی ع شد. کنیه سمانه «أمالفضل» است.[۳۲]
-
امام حسن عسکریع
حضرت امام هادی ع هم طبق برخی از منابع تاریخی با «حُدَیث» یا «حُدَیثه نوبیه » ازدواج کردند که ثمره این عقد ازدواج، وجود نازنین امام حسن عکسری ع بوه است.[۳۳]
بعضی از مورخان گویند که همسر امام هادی ع «سوسن مغربیه » بوده است، که وی نیز از قارّه آفریقا بوده است.
-
امام مهدی عج
در برخی متون روایی و تاریخی آمده است که مادر حضرت حجّت عج، کنیزی بوده است که امام هادی ع برای فرزند خود امام حسن عسکری ع خریداری کرده است و نام او را «نرجس» ذکر کردهاند. مرحوم نعمانی در کتاب الغیبه روایتی را از امام محمد باقر ع نقل میکند که تا حد زیادی این نظریه را تأیید میکند. وی نقل میکند:
قال الباقر ع : إنَّ صاحِبَ هذا الأَمرِ فیه شَبَهٌ مِن یوسف، ابنُ أَمَهٍ سَوداءَ، یصلِحُ اللهُ عَزَّوجَلَّ لَه أمَرَهُ فی لَیلَهٍ واحدهٍ.[۳۴]
این روایت از اخبار غیبی حضرت امام محمد باقر ع به حساب میآید.
نقش امام صادق ع در انتشار نشر تشیع در آفریقا
بسیاری از مورخان در خصوص نشر تشیع در مغرب، نقش امام صادق ع را بسیار مؤثر دانستهاند. بلاد عراق و ایران و ماوراء النهر و غیرآن، در عصر امام صادق ع در دست بنیعباس بود و آنان با بیرحمی علویان و شورشهای آنان را سرکوب میکردند، و از سویی، تا حدودی شامات و اندلس هم تحت یوغ امویان اداره میشد. ازاینرو، امام ع نمیتوانست عملاً در این دو منطقه مهم که از قلمروهای حکومت اسلام بودند، کاری انجام دهند.
بلاد مغرب اقصی در عصر عباسها و اندلسیها از تاخت و تاز سپاه این دو خلافت به دور بود و آنان بهخاطر شرایط اقلیمی و دوری مسافت، قصد سیطره بر مغرب را نداشتند و به خصوص دولت عباسیها که تنها دولت اسلامی شناخته میشد و بیشتر سرزمینهای اسلامی تحت حکمفرمانی آنان بود، بیشتر در صدد تثبیت موقعیت خود در حجاز و عراق و ایران بودند و نظر چندانی به ممالک دوردست نداشتند، برایناساس، مغرب بهترین شرایط را برای نشر تشیع علوی داشت.
بنا به نقل مقریزی، ابناثیر و ابنبطوطه، امام جعفر صادق ع دو تن از شاگردان خود به نامهای الحلوانی و أبوسفین را برای نشر تشیع به مغرب فرستادند. امام ع به آنان فرمود: «إِنَّکُما تَدخُلانِ أَرضاً بُوراً لَم تُحرَث قَطُّ فاَحرِثَاهَا و أکرِبَاهَا وَذَلّلاها حَتّی یأتی صَاحِبُ البَذرِ فَیضَعُ حَبَّهُ فِیها».
آن دو نفر در سال ۱۴۵ هجری، یعنی همان سالی که جنایات بنی عباس به اوج خود رسیده بود و علویان را در گوشهوکنار با بدترین وضع شهید میکردند، وارد مغرب شدند. ابوسفین در شهر مَرّماجنه و حلوانی در منطقه سوق حَماد ساکن شدند، و پس از مدتی به تشکیل زندگی پرداخته و دعوت خود را شروع کردند. مردم این مناطق چون از تبلیغات مسموم امویها و عباسیها به دور بودند، فطرت پاک آنان این اقتضا را داشت که تعالیم اهلبیت ع :را از این دو نفر فرا گیرند.
آنان توانستند با آموختههای خود از مکتب امام صادق ع و اخلاق نیکویی که داشتند، در میان مردم این منطقه جایگاهی را کسب کنند، و بذر مَحبّت اهلبیت: و اطاعت از آنان را در دل مردم بپاشند. با آمادهسازی این زمینه و مهیا کردن مردم، «صاحب بذر» که امام بدان اشاره فرمودند، پس از چندسالی آمد و حکومت شبه شیعی را تأسیس کرد.
طبق نقل مقریزی و ابنأثیر، صاحب بذری که امام بدان اشاره فرمودند (حَتّی یجیء صاحِبُ هذا البَذرِ) أبوعبدالله شیعی بوده است که پس از ۱۴۳ سال، وارد مغرب شده است.[۳۵]
در مورد «صاحب هذا البذر» مصادیق دیگری را در منابع ذکر نکردهاند. با احتساب تاریخی که مقریزی و ابناثیر ذکر کردهاند، این زمان مصادف است با حکومت ادارسه؛ ولی این احتمال هم وجود دارد که منظور از «صاحب هذا البذر» حضرت امام حجهبنالحسن العسکری عج باشد.
طریقه عزمیّه و نشر مذهب اهلالبیت:
طریقه عزمیه یکی از طرق معروف صوفیه در آفریقا، به خصوص در برخی از کشورهای شمال، بهویژه مصر و شرق این قارّه و بهخصوص در سودان است. مقر اصلی این طریقه در مصر و در شهر قاهره در نزدیکی مقام سیدهزینب س است. مؤسس این طریقه محمد عبداللّه محمود ابوالعزائم است. وی قبلاً از مریدان و مبلغان طریقه شاذلیه بوده و نخستین کسی بود که طریقه عزمیه را وارد سودان کرد. پس از آنکه استعمار انگلیس وی را از سودان بیرون کرد، در سال ۱۹۲۰ میلادی طریقه عزمیه را در مصر اعلان کرد. ازآنرو که شیخعلاوه بر قدرت علمی، دارای موقعیت ممتاز در میان مردم بود، این طریقه بهسرعت در این کشور رشد کرد. وکیل شیخابوالعزائم در سودان پدر شیخسیفالدین بود و هماکنون فرزند وی شیخسیفالدین، شیخاین طریقه در سودان است.
الشیخسیفالدین أبوالعزائم رئیس و شیخطریقه عزمیه در سودان، عشق و علاقه خاصی به اهل بیت ع : دارد و هرگاه نامی از آن بزرگواران ببرد، با ذکر صلوات از آنان یاد میکند. شیخابوالعزائم درباره آوارگی و تبعید اهل بیت ع : از مدینه به کشورهای مختلف جهان و بهخصوص آفریقا چنین میگوید:
إنّ العَمَلیهَ التی نَظَمَت الدّولهُ الأمَویهُ وَالعَباسیهُ فی إبعادِ وَتَهجیرِ الأشراف من أهل البیت: أنّها مُحزنهٌ جدّاً وَلکن أنا أنظر إلیها بعَین آخر و أقول:«رُبّ ضارهٍ نافِعهٍ» وَقَد ساعَدَت هذه العَمَلیهُ فی انتِشارِ الأشراف علی أنحاءِ هذه المَعمُورَهِ وَبَفَضلِ هؤلاء لَقَد انتَشَر الإسلامُ، و لاشکّ أنّ دُخُولَ الإسلامِ فی کَثیرٍ مِن البُلدانِ خاصَهً البلدان الإفریقیه، کان عن طَریقِ الأشرافِ وَنَحنُ الیوم فی السُودانِ نُصاحِبُ کَثیراً مِن القَبائلِ التی جُذُورُهُم من السُلالَهِ النبویهِ وَالدّوحَهِ المُحَمَّدیهِ.
شیخابوالعزائم تاکنون مقالات زیادی درباره اهل بیت ع : نوشته و مباحث متعددی را در ردّ افکار وهابیت ارائه کرده که بعضی از آنها چاپ شده است. شیخچندین سفر به ایران داشته و در این سفرها، افزون بر زیارت مشهد مقدس، از حوزه علمیه قم نیز بازدید داشته است.[۳۶]
[۱]. الثقافه العربیه الإسلامیه، ص۴۱٫
[۲]. سیره ابناسحاق، ص ۳۱۳٫
[۳]. زنجبار شخصیات و أحداث، ناصربنعبدالله الریامی، ص ۲۵٫
[۴]. نهج البلاغه، نامه ۲۷٫
[۵]. الشیعه فی شمال أفریقیا، جاسم عثمان مرغی، ص ۲۰۲٫
[۶]. صحیح مسلم، ج ۴، کتاب فضائل الصحابه، باب ۵۶، وصیه النبی۹ بأهل مصر، ص ۲۲۷، ح ۲۵۴۳٫
[۷]. اشاره به سوره یس، آیه ۵۲٫
[۸]. اهلبیت فی مصر، سیدهادی خسرو شاهی، ص ۱۸۰٫
[۹]. همان، ص ۱۸۱٫
[۱۰]. ریشههای محبّت اهلالبیت در آفریقا، سیدمحمد شاهدی، ص ۳۸٫
[۱۱]. عقیله بنی هاشم، علیابنالحسین الهاشمی، ص ۶۹٫
[۱۲]. اهلبیت فی مصر، ص ۲۷۱٫
[۱۳]. همان، ص ۳۰۶٫
[۱۴]. همان، ص ۳۴۳٫
[۱۵]. السیده نفیسه، توفیق ابوعلم، ص۵۶٫
[۱۶]. الخطط المقریزیه، تقیالدین احمدبنعلی مقریزی، ج۴، ص۳۲۵٫
[۱۷]. أهل البیت فی مصر، ص۲۲۱٫
[۱۸]. تاریخ دمشق، ابنعساکر، ج ۲۳، ص ۲۹۹٫
[۱۹]. منتهی الأمال، ج۱، ص۲۸۶٫
[۲۱]. الخطط المقریزیه، ص ۳۲۷٫
[۲۲]. السیده النفسیه، ص ۱۴۲٫
[۲۳]. عمده الطالب فی انساب الابیطالب، احمدبنعلیبن حسین حسینی، ص۴۲
[۲۴]. الخطط المقریزیه، ص۳۲۵٫
[۲۵]. همان.
[۲۶]. سوره انعام، آیه ۱۲۷٫
[۲۷]. السیده النفیسه، توفیق ابوعلم، ص۲۱۶-۲۱۹٫
[۲۸]. «بربر» اسمی است که بر افراد بومی ساکن سراسر ساحل مدیترانه غربی و اقیانوس اطلس اطلاق میشود. بربرها تاریخ بسیار طولانی داشته و پیش از اسلام مسیحی بودند؛ ولی با آمدن اسلام بیشتر آنان به دین اسلام مشرف شده و با روی کار آمدن دولت ادریسیان همگی مسلمان شدند و با دولت ادریس بیعت نمودند. آنان به اسلام و تشیع بسیار خدمت کردهاند. ابنخلدون که خود در بین بربرها متولد شده، مباحث بسیاری را در خصوص این قوم و تقسیمات آن ارائه کرده است.
[۲۹]. الکافی، محمدبنیعقوب کلینی، ج۱، باب مولد أبیالحسن موسیبنجعفر۷، ص ۴۷۷٫
[۳۰]. عیون أخبار الرضا، ج۱، ص ۱۷٫
[۳۱]. الکافی، ج۱، باب الإشاره و النص علی أبیجعفر الثانی۷، ح ۱۴، ص ۳۲۳٫
[۳۲]. منتهی الآمال، ج۲، باب دوازدهم، تاریخ امام هادی۷٫
[۳۳]. همان.
[۳۴]. کتاب الغیبه، نعمانی، ص ۲۲۸٫
[۳۵]. ن.ک: الشیعه فی شمال أفریقیا، ص ۲۰۲ – ۲۱۱٫
[۳۶]. سودان کشور حافظان قرآن و محبین اهلالبیت:، سیدمحمد شاهدی، ص ۹۳٫