تشیع و تصوف ( فصل پنجم کتاب تصوف در غرب آفریقا نوشته حجت الاسلام و المسلمین سید محمد شاهدی )

تشیع و تصوف
رابطه بین تشیع و تصوّف

بسیاری از متفکران و علمای طرق صوفیه بر این باورند که ارتباط بسیار محکمی بین طرق صوفیه و شیعه وجود دارد. حتی بعضی از آنان می‌گویند: صوفیه جز شیعه، چیز دیگری نمی‌تواند باشد. در این‌باره، یکی از متفکران سودانی به نام شیخ­علی زین­العابدین چنین می‌گوید:

مسلمانان پس از رحلت پیامبر اسلام ص به فرقه‌های مختلفی تقسیم شدند، و کسانی‌که به دنبال حقیقت بودند، به اهل‌بیت ع : پناه بردند؛ چون این خاندان طبق فرمایش رسول­ الله ص با حق هستند. آن دسته که پیرو اهل‌بیت: شدند، به شیعه و متصوّف شهرت پیدا کردند. در حقیقت تفکر شیعی هسته اصلی تصوّف را تشکیل می‌دهد. پس از آن، صوفیه به طرق مختلفی تقسیم شد، ولی وجه مشترک همه آنها، بازگشت به اهل‌بیت: است.

سپس ایشان سخن را در این موضوع ادامه می‌دهد و می‌گوید:

حتی بزرگان و مؤسسان مذاهب اهل‌سنت نیز از خرمن پرفیض اهل‌بیت:بهره برده و آنان نیز به نحوی شیعه هستند.[۱]

همچنین مصاحبه­­ای با شیخ ­علی زین­ العابدین در مجله العالم به چاپ رسیده است که ما به ­خاطر اهمیت موضوع، متن کامل آن مصاحبه را در اینجا می‌آوریم:

  • هنالک شبهات کثیره تثار حول التصوف الإسلامی فما هو ردّکم علیها؟

 إنّ التصوف بمفهومه الحقیقی هو دین الله الإسلامی الذی شرعه الله سبحانه و تعالی لعباده وارتضاه لهم دیناً الی قیام الساعه ولکن بعد أن وقعت الفتنه بین المسلمین فی العصور الأولی وکثرت فرق الضلال و الزندقه وتفرّقت الأمّه الی ثلاث وسبعین أمهً کما أخبر الرسول صلی الله علیه وسلم، بدأ المسلمون یلتمسون الطریق الصحیح الذی کان علیه الرسول صلی الله علیه وسلم ولم یجدوا ملجاً عند فرقه من کل هذه الفرق إلا الفرقه الناجیه التی کانت علی ما کان علیه الرسول و اصحابه و هذه الفرقه هی فرقه أهل­ البیت:.

  • اذن هناک علاقه متینه بین التصوف والتشیع؟

نعم لم یجد الذین یلتمسون الحقیقه ملجاً إلا عند أهل بیت رسول الله‌ ص و هؤلاء وجدوا الحقیقه و هم الذین سُمّوا فیما بعد بالمتصوفه و هم أنفسهم الشیعه لأنّهم وقفوا الی جناب أهل بیت رسول الله صلی الله علیه وسلم و الشیعه کانوا نواه التصوف‌ و تفرقت بعد ذلک الطریق الصوفیه، و جمیع مسالک و أسانید و دلائل الطرق الصوفیه ترجع الی أهل بیت رسول الله صلی الله علیه وسلم‌.

ولا بد هنا أن أذکر أمراً یجهله الکثیر من الناس هو معنی کلمه «الشیعه» و سبب «التشیع‌». کلمه الشیعه فی اللغه العربیه معناها الحزب او الجهه المناصره. و قد سُمّوا شیعه لأنّهم وقفوا الی جانب آل البیت: حین فرّ الناس عنهم و ناصروه حین حاربهم الناس والتفّوا حولهم حین اعتزلهم الناس ولذلک سَمّوهم بالشیعه و علی مرّ الزمن صار هذا الوصف علماً علیهم بالغلبه.

اما سبب تشیعهم، فقد ورد فی کتاب الله أکثر من ثلاث مائه آیه فی‌ حق أهل بیت رسول الله صلی الله علیه وسلّم مدحاً لهم حتّی سمّی‌ حزبهم بحزب الله‌.

أهل السنّه حقیقهً هم الشیعهُ و إن انتزع غیرهم هذا الإسم‌، و معلوم أنّ الإمام الشافعی من شده حبّه لأهل البیت: أتُهم بالرفض و مما قاله فی ذلک‌:

 إن کان حبّ محمّد وَآله رفضٌ فَلیشهَد الثَقَلانِ أنّی رافضٌ

و معلوم ایضا أنّ مالک بن انس من تلامیذ الإمام جعفر الصادق ع و ابوحنیفه من تلامیذ الإمام زید وکان زیدیاً و من أجل هذا نُکّلَ به؛ کما أخذ عن الامام جعفر الصادقع ایضا فهو من تلامیذ اهل‌البیت:، و ما نُکّلَ به إلاّ لإتهامه بالتشیع الخفی. أما احمد بن حنبل فقد دل‌ّ علی تشیعه ما اورده من مناقب آل‌البیت: فی‌ مسنده‌ و ما أفرد فی المناقب العلویه کتاباً مستقلاً، و قد قال الشیخ‌احمد بن حنبل رضی‌ الله عنه:‌ «ما ورد فی‌ حق أحد من أصحاب رسول الله‌ ص مثل ما ورد فی‌ حق علی‌ کرم الله وجهه من المناقب بالأسانید الحسان‌» و المعلوم أیضا أنّ جُل‌ّ رجال الصحیحین من رجال الشیعه مثل سلیمان بن مهران الأعمش و سفیان الثوری‌ و عبدالرازق الصنعانی‌ کل هؤلاء من شیوخ الشیخین و الامام احمد و بقیه الصحاح و کل کتب السنّه المتقدمه.[۲]

بسیاری از اقطاب طرق صوفیه مفتخرند که اجازات آنان با چندین واسطه به معروف کرخی غلام امام رضا ع می‌رسد. شیوخ، در کشور سودان اجازه خرقه خود را قاب گرفته و در اطاق خود نصب می‌کنند. کلیّه این اجازه‌ها را با چندین واسطه به معروف کرخی و به امام رضا ع و امامان دیگر: تا به علی‌بن‌ابی‌طالب ع و پیامبر ص و پس از پیامبر ص به جبرئیل ع می‌رسانند. آنان می‌گویند: در واقع مؤسس فکر تصوّف حضرت علی ع بوده است . ازاین‌رو آن حضرت را به «قطب الأقطاب» خطاب می‌کنند. صاحب کتاب کاشف الإلباس چنین می‌گوید:

وَأمّا واضِعُهُ: فَهُوَ النَبیّ ص عَلّمَهُ اللهُ لَهُ بِالوَحیِ وَالإلهامِ، فَنَزَلَ جَبرئیلُ ع أوّلاً بالشَریعهِ، فَلَمّا تَقَرَرَت نَزَلَ ثانیاً بالحَقِیقَهِ … وَأوّلَ مَن تَکَلّمَ فِیهِ وَأظهَرَهُ سیّدُنا عَلیّ کَرّمَ اللهُ وَجهَهُ»[۳].

دکتر زکی مبارک در کتاب المدائح النبویه فی الأدب العربی می‌گوید:

التَصّوفُ وَالتَشّیعُ یَرجعانِ عِندَ المُسلمینَ إلی أَصلٍ واحدٍ وَلا یَفصِل بَینَهُما إلاّ حاجِزٌ غَیرُ حَصینٍ مِن الُرسُومِ وَالتَقالِید؛ِ[۴] نزد مسلمانان تصوف و تشیع هردو به یک اصل باز می‌گردند و به جز برخی اداب و رسوم، فاصله چندانی بین آنان وجود ندارد، و حقیقت هردو یکی است.

الشیخ‌حاج عبدالله درباره تصوف می‌فرماید:

وَأَمّا واضِعُه: فَهُو النَبّی ص عَلَّمَه اللّهُ لَه بِالوَحی وَالإِلهام فَنَزَلَ جَبرئَیلُ ع أَوّلاً بِالشَریعَهِ فَلّما تَقَرّرت نَزَلَ ثانیاً بِالحَقیقَهِ وَأَوّلُ مَن تَکَلّم فیه وَأَظهَرَهُ سَیّدنا عَلیُّ کَرَّمَ اللهُ وَجَهُه وَأَخَذَ عَنه جَمیعُ الصُوفیّهِ وَسِلسِلَتهُم مَشهُورَهٌ فی کُتُبِهِم.[۵]

سیدعلی حَرازِمی در کتاب جواهر المعانی در مبحث «قطبیت و خلافت عظمی» از سیداحمد تیجانی مؤسس طریقه تیجانیه چنین نقل می‌کند که: علی‌بن‌ابی‌طالب ع قطب اعظم بوده و خلافت عظمی داشته است. وی روایتی را از علی‌بن‌ابی‌طالب ع نقل می‌کند که فرمود:

«أنا مُبرِقُ البُرُوق وَمُرعِدُ الرُعُودِ وَمُحَرِّکُ الأفلاکِ وَمُدبِّرُها».

سپس می‌گوید:

«یُریدُ بِها أنَّهُ خَلِیفَهُ اللّهِ فی أرضِهِ فی جَمِیعِ مُمسِکَتِهِ».

همچنین روایت دیگری را از سیداحمد تیجانی از علی‌بن‌ابی‌طالب ع نقل می‌کند که حضرت فرمودند:

«إنّی أریَ السَماواتِ السَبع وَالأرضِینَ السَبعَ، وَالعَرشَ داخلاً فی وَسَطِ ذاتی وَکَذا ما فَوقَ العَرشِ منَ السبعینَ حِجاباً، وَفی کُلِّ حِجابٍ سَبعُونَ ألف عامٍ، وَبَینَ کُلِّ حِجابٍ وَحِجابٍ سَبعُونَ ألفَ عامٍ، وَکُلُّ ذلکَ مَعمُورٌ بالملائکهِ الکِرامِ، وَکذا ما فَوقَ الحُجُبِ السَبعِینَ من کُلِّ عالَم الرَّقّاع وَکُلُّ هؤلاء مَخلُوقاتٌ لا یَقَعُ فی فِکرِهِم شَیءٌ فَضلاً عَن جَوارحِهِم، إلّا بإذنِ صاحِبِ الوَقتَ (أعنی به القطب)».

بعد از ذکر این روایت سیدعلی حرازمی می‌گوید:

هذه المَرتَبهُ أعطاها الحَقُّ لَهُ، لِکُونِهِ خَلِیفَهٌ عَنه، وَممّا أکرَمَهُ اللّهُ بهِ الخَلِیفهَ وَقُطبَ الأقطابِ[۶].

بسیاری از اوراد و اذکار طرق صوفیه از ائمه، و به‌خصوص حضرت علی ع گرفته شده است. برای مثال، مهم‌ترین ذکر طریقه تیجانیه را که «صلاه الفاتح» است، سیداحمد تیجانی از حضرت علی ع گرفته است. وی در کتاب أحزاب و أوراد خود می‌گوید:

«لَقَد وَرَدَ هذه الصَلاهُ عَن عَلَیّ بنِ أبی طالب کَرَّمَ اللّهُ وَجهَهُ».

این ورد در نهج البلاغه آمده است. حضرت علی ع می‌فرماید: «اجعَل شَرائفَ صَلَواتِکَ وَنَوامی بَرَکاتِکَ عَلی مُحَمّدٍ عَبدِکَ وَرَسُولِکَ الخاتِمِ لِما سَبَقَ وَالفاتحِ لِما انغَلَقَ وَالمُعلِنِ الحَقَّ بِالحَقّ»[۷].

«حزب الوسیله» یکی از ادعیه مهم نزد طریقه قادریه است و شیخ‌عبدالقادر بسیاری از فرازهای این حزب را از مناجات حضرت علی ع در مسجد کوفه گرفته است.

کتاب« أبواب الفرج»

سیّدمحمّدبن­ علوی المالکی الحسنی در کتاب أبواب الفرج که دربردارنده اذکار و اعمال و ادعیه است، برخی از دعاها را از ائمه:نقل می‌کند که پیروان طرق صوفیه بر آنها ملازم‌اند و در اوقات معینی می‌خوانند. بعضی از آنها عبارت است از:

  1. و فی «مُسندِ الفِردَوسِ» عَنِ جَعفَربنِ مُحمّدٍ-یَعنی الصادِق- قال: حَدَّثَنی أبی عَن جَدّی أَنَّه ص کَانَ إذا حَزبَه أَمَرَ الدعاءَ بِهذا الدعاءِ…؛[۸]

«اللّهمّ احرسنی بعینک التی لاتنام ….»؛

  1. دعاء سیّدنا علیّ رضی الله عنه[۹]؛
  2. دعاء علیّ­بن‌الحسین فی الشدّهِ[۱۰]؛
  3. دعاء الفرج لسیّدنا جعفر الصادق[۱۱]؛
  4. رُوِیَ عن جعفربن محمّد الباقر بسنده قال: إذا هالَکَ أمرٌ فَقُل: «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَعَلی الِ مُحمَّد، أَللّهُمَّ إِنّی أَسأَلُکَ بِحَقّ محمّدٍ وَالِ مُحمَّدٍ أَن تَکفَینی شَرَّ ما أَخافُ وَأَحذَرُ، فَإِنَّکَ تَکفی ذلِکَ الأَمرَ»[۱۲]؛
  5. دعا للفرج لسیدنا الإمام علیّ زین العابدین[۱۳]؛
  6. دعاء سیّدنا علیّ زین العابدین للفرج[۱۴]؛
  7. دعاء الحسن بن علیّ رضی الله عنه لتیّسر الرزق؛[۱۵]
  8. دعاء ختم القرآن عن سیّدنا علیّ زین العابدین ابن مولانا أبی عبدالله الحسین السبط رضی الله عنهما و عن آل البیت النبوی أجمعین[۱۶]؛
  9. دعاء یوم عرفه للإمام السجّاد علیّ زین العابدین ابن الإمام الحسین السبط رضی الله تعالی عنهما.[۱۷]

آنچه که بدان اشاره شد، برخی از دعاهای مستقلی است که از ائمه نقل شده است. به‌جز دعاهایی که در کتاب یادشده از ائمه نقل شده، دعاهایی نیز از اقطاب طرق صوفیه نقل شده است که آنان، بعضی از فرازها را از معصومان ع اخذ کرده‌اند.

کتاب أبواب الفرج از کتب معروف نزد طرق صوفیه در شمال و غرب آفریقاست و طالبان بسیاری دارد. بسیاری از طرق صوفیه و به‌خصوص طریقه تیجانیه، این کتاب را یکی از مصادر و مراجع ادعیه خود به حساب می‌آورند.

کتاب «عون العلماء الصالحین»

یکی از کتب معروف دعا در غرب آفریقا و به‌خصوص در میان پیروان طریقه تیجانیه کتاب عون العلماءالصالحین تألیف الحاج یعقوب عبدالله الألوَری است. این کتاب یکی از پرتیراژ ترین کتب دعا در کشورهای غرب آفریقاست. نویسنده در مقدمه آن، سبب تألیف این کتاب را چنین بیان می‌کند: «….لیکونَ عَوناً لِلعُلماءِ فی إفریقیهِ الغَربیّهِ وَطُلابِ العلم…».

نویسنده در این کتاب، بسیاری از ادعیه را از ائمه: اقتباس کرده است. در بعضی دعاها، تمام الفاظ آنها را نیز آورده است. برای مثال، دعای معروف «أللّهُم أدخِل علی أهلِ القُبُورِ السُرُورِ…» را به عنوان ذکر هرروز آورده است. وی صلوات معروف شعبانیه، یعنی«أللّهمَ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وَآلِ مُحَمّدٍ شَجَرهِ النُبُوهِ…» را به عنوان یکی از مستحبات شب نیمه شعبان ذکر کرده است. همچنین دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان را با تغییری مختصر، به عنوان وظایف روزانه ماه مبارک رمضان ذکر کرده است.[۱۸]

 

 

دعای «یا مَن أظهَرَ الجَمیل»

یکی از دعاهایی که سیداحمد تیجانی مؤسس طریقه تیجانیه به آن سفارش کرده، دعای «یا مَن أظهَرَ الجَمِیل وَسَتَرَ القَبیحَ وَلَم یُؤاخَذ بِالجَریرَهِ وَلَم یَهتکَ السِتر» تا آخردعاست که در مفاتیح الجنان از پیامبر اسلام ص روایت شده است. سیداحمد تیجانی این دعا را قوی‌تر از دعای «السیفی» می‌داند که در مفاتیح وارد شده است.[۱۹]

دعای جوشن کبیر

یکی از ادعیه معروف در میان طرق صوفیه در شمال آفریقا و به‌خصوص در کشور مصر، دعای جوشن کبیر است. این دعا از جهت الفاظ و عبارات مانند دعای جوشن کبیر در مفاتیح الجنان است؛ تنها با این تفاوت که به‌جای جمله «سَبحانَکَ یا لا إله إلا أنتَ الغَوث الغَوثَ خَلّصِنا مِن النارِ یا رَبّ» جمله «سُبحانَکَ یا لا إله إلا أنتَ الأمانَ الأمانَ خَلّصنا مِن النّارِ» آمده است.[۲۰]

در سال‌هایی که در حوزه رسول اکرم ص سنگال، مراسم احیای شب‌های قدر ماه مبارک رمضان با حضور ایرانیان و جمعی از شیعیان بومی و تعدادی از اهل سنت برگزار می‌شد، در یکی از شب‌ها بعضی از شیوخ طریقه مریدیه در این مناسبت شرکت نمودند و پس از قرائت دعای جوشن کبیر، درخواست کردند که نسخه‌ای از این دعا برای قرائت در شهر طوبی، به آنان داده شود. پس از مراسم، تعدادی مفاتیح الجنان به آنان هدیه شد و پس از مدتی باخبر شدیم، یکی از دعاهایی که آنان بر قرائت آن ملتزم شده‌اند، دعای جوشن کبیر است. یکی از شیوخ طریقه مریدیه اظهار می‌داشت که دعایی با این جذابیت و دلنشینی تاکنون ندیده است.

ذکر صلوات در طریقه تیجانیه

یکی از اذکار مهم نزد طریقه تیجانیه، ذکر صلوات است. بسیاری از تیجانی‌ها و شیوخ و بزرگان این طریقه، ذکر صلوات را دارای معجزات زیاد می‌دانند؛ به‌طوری‌که از آن تعبیر به «اکسیر احمر» می‌کنند. آنان برای ذکر صلوات الفاظ و صیغه‌های مختلفی ذکر کرده‌اند؛ به طوری که در این باب کتاب‌هایی را تألیف نموده‌اند. به عنوان مثال، الشیخ‌سیدی عبدالجلیل‌بن­ عظوم القیروانی المغربی کتابی را با نام تنبیه الأنام فی بیان علوّ مقام نبینا محمد علیه أفضل الصلاه و أزکی السلام المعروف بشفاء الأسقام و محو الآثام فی الصلاه علی خیر الأنام، در دو جلد تألیف کرده است. وی در این کتاب صدها ذکرِ صلوات را با الفاظ گوناگون برای گشایش مشکلات مختلف بیان نموده که ما در این مختصر از بین آنها، تعدادی را ذکر می‌کنیم:

  1. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، خَیرِ خَلقِ الله.
  2. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ بنِ‌عَبدِاللهِ.
  3. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، ابنِ عبدِالمطّلِبِ.
  4. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الطاهرِ أبی القاسمِ.
  5. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، خلیلِ الرّحمنِ.
  6. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، المُجتَبَی المُختارِ.
  7. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، سِرّ الأسماء الحُسنی.
  8. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، أحمدَ المَحمُودِ.
  9. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، عبدِاللهِ الأمینِ.
  10. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، حِرزِ اللهِ الأمین.
  11. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، التّقیّ المُراقب.
  12. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، النّجمِ الثاقِب.
  13. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، السابقِ إلی الخیرات.
  14. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الدّلِیلِ القاطِع.
  15. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، البُرهانِ الساطِع.
  16. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الأوّلِ فی الخَلق.
  17. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، قَمرِ الدّیاجِی.
  18. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الشّهیدِ الناجِی.
  19. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، کَهفِ الأرامِلِ وَالأیتام.
  20. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الحاکمِ العادلِ.
  21. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، محمّدِ البّشیرِ النَذِیر.
  22. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، البدرِ المنیر.
  23. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، المهیمِنِ المتوکّل.
  24. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، مِفتاحِ خَزائِنِ الحِکمَه.
  25. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، العالِم الکَبِیر.
  26. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الحَکِیم الخَبِیر.
  27. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الإمامِ العادِل.
  28. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الواضِعِ الرافِع.
  29. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الشَفِیع الشافِع.
  30. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَدرِ الصُدُور.
  31. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، البَدر البُدُور.
  32. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، بَهجَهِ الکَونَین.
  33. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، خَیرِ السّابِقِینَ وَاللاّحِقِین.
  34. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، إمامِ الصّدّیقِینَ وَالصّادِقِین.
  35. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، المَنصُورِ النّاصِر.
  36. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، المُحِبّ المَحبُوب.
  37. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، کَنزِ أهلِ التَقوی.
  38. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، رافِعِ لِواءِ العَدلِ وَالإحسَان.
  39. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، ضِیاءِ القُلُوب.
  40. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، مُفُرّجِ الکُرُوب.
  41. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، مَحضِ الغَرایِب.
  42. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، سَیّدِ الخَلقِ أجمَعِین.
  43. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، أسَوَهِ المُرسَلِین
  44. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، عَظِیمِ البّرَکَه.
  45. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، أمِینِ الوَحیِ وَالتّنزِیل.
  46. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، قُطبِ دائِرهِ الکَمال.
  47. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الحِصنِ الحَصِین.
  48. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، جَدّ الحَسَنِ وَالحُسَین.
  49. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، إمامِ القِبلَتَین.
  50. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، شَرِیفِ الدّارَین.
  51. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، أشرَفِ الذّاکِرِین.
  52. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، أطیَبِ الطّیبِین.
  53. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، نُورِ المُلکِ وَالمَلَکُوت.
  54. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، بَهاءِ الکُرسِیّ وَالجَبَرُوت.
  55. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، سِرّ المُلکِ وَالمَلَکُوت.
  56. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، فَردِ المَحاسِنِ وَالإحسَان.
  57. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الذّی هُوَلَیسَ بِفَظٍ وَلاغَلِیظٍ وَلاصَخّابٍ فی الأسوَاق.
  58. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، دَلِیلِ الخَیرَات.
  59. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، قُطبِ الوِلایَه.
  60. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، مِصباحِ الهِدایَه.
  61. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، کَشّافِ الکُرُوب.
  62. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، سَیّدِ السَادَات.
  63. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، خَاءِ خَیرِ الخَیرَات.
  64. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، دَالِ دَوَامِ السَعادَات.
  65. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، زَای زُلفَی المُتَقِین.
  66. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، کَافِ کِرامَهِ المُخلِصِین.
  67. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ الغَرائِبِ وَالعَجَائب.
  68. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، جَامِعِ کُلِّ خُلُقِ عَظِیم.
  69. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ المُعجِزَاتِ القَاطِعَه.
  70. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ البَراهِینِ السَاطِعَه.
  71. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ النُبُوّهِ وَالرّسَالَه.
  72. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ الحَوضِ المَورُود.
  73. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ السّکِینَهِ وَالوَقار.
  74. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ زَمزَمِ وَالمَقَام.
  75. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ المَشعَرِ وَالحَرام.
  76. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ الرّغائِبِ وَالنَوافِل.
  77. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ السِّرّ المَکنُون.
  78. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ الشَّفاعَهِ الکُبرَی.
  79. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ بَیعَهِ الرِّضوَان.
  80. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ بَیعَهِ العَقَبَه.
  81. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ المَواهِبِ الرّبّانِیّه.
  82. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صَاحِبِ الوَسِیلَهِ وَالفَضِیلَه.
  83. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، أوّلِ مَن یَبدُو فی المَعَادِ نُورُهُ وَجَمَالُه.
  84. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، أوّلِ مَن یَجُوزُ عَلَی الصّرَاطِ بِأُمَتِه.
  85. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، أوّلِ مَن یَقرَعُ بَابَ الجِنان.
  86. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، أوّلِ مَن یَشرَبُ مِن الرّحِیقِ المَختُوم.
  87. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الذّی کَوّنَهُ اللّهُ قَبلَ کُلّ وُجُود.
  88. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، الذّی کَانَ وَآدَمُ غَیرُ مَوجُود.
  89. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، القَائِلِ إِنّمَا الأعمَالُ بِالنّیّات.
  90. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، القَائِلِ المَجالِسُ بِالأمَانَات.
  91. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، القائلِ آفهُ الدّینِ الهَوی.
  92. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، القائلِ القرآنُ هوَالدواء.
  93. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، القائلِ إنَّ لِکُلِّ شیءٍ قلباً و قَلبُ القرآنِ یس.
  94. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، القائلِ اُذَکِّرُکُمُ اللّهَ فی أهلِ بیتی.
  95. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، القائلِ الحلالُ بَیِّنٌ و الحرامُ بیّنٌ.
  96. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، القائلِ المؤمِنُ هَیِّنٌ لَیِّنٌ.
  97. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، القائلِ یَسِّروا و لاتُعَسِّروا، وَبَشِّروا و لا تُنَفِّروا.
  98. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، روضَهِ الجَمال.
  99. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، غَیثِ النَّوال.
  100. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، لَیثِ النزال.
  101. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، جَمالِ الجَمال.
  102. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، صادِقِ الفِعلِ و القَول.
  103. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ،شَهابِ الدین.
  104. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، جَوادِ البِراز.
  105. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، طِرازِ الطراز.
  106. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، فَلَکِ السیاده.
  107. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، نِهایهِ الیَقین.
  108. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، واسِعِ الکَنَف.
  109. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، مَولی المؤمنین.
  110. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، إمام الصَادِقین.
  111. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، امام الأئمهِ المُکرَمین.
  112. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، إمام أهلِ الإخلاص.
  113. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، إمام المُستَغفِرین.
  114. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، إمام المُهاجِرین.
  115. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، إمام المجاهِدین.
  116. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، إمام الزاهدین.
  117. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، إمام الطیبین.
  118. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، إمام الطاهرین.
  119. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، إمام الساجدین.
  120. اللهّمَّ صَلِّ وَسَلِّم عَلی سَیِّدنا وَمَولانا مُحَمَّدٍ، وَعَلی آلِ سَیّدِنا مُحَمَّدٍ، إبن الطاهرینَ و الطاهرات.[۲۱]
کتاب دلائل الخیرات و شوارق الأنوار

یکی دیگر از کتبی که نزد طریقه تیجانیه دارای اعتبار است، کتاب دلائل الخیرات و شوارق الأنوار فی ذکر الصلاه علی النبی المختار تألیف ابی­ عبدالله محمد‌بن عبدالرحمن‌ بن ابی‌بکر سلیمان الجزولی السلمایی الحسنی است. مؤلف در این کتاب، الفاظ گوناگونی را برای ذکر صلوات آورده است و در خصوص این ذکر، فضایل زیادی را بیان نموده است. ما در اینجا از باب تبرک و تیمن، چند نمونه از ده‌ها روایتی را که ایشان در فضیلت صلوات بر پیامبر ص و اهل بیتش: ذکر کرده است،ارائه می‌کنیم:

  1. و یُروی أنَّ رسولَ اللّهِ صلّی اللّه علیه و سلّم جاء ذاتَ یومٍ والبُشرَی تُرَی فی وَجههِ فَقالَ: إنَّهُ جاءنی جَبرئیلُ ع فَقالَ: أما تَرضی یا محمّد أن لا یُصَلِّی عَلَیکَ أحدٌ من أمّتِکَ إلاّ صَلَّیتُ عَلَیه عَشراً وَلا یُسَلّمَ عَلیکَ أحدٌ من أمَّتِکَ إلاّ سَلّمتُ عَلیهِ عَشراً[۲۲].
  2. وَقالَ صلّی اللّه عَلَیه وَسَلّمَ: إنَّ أولی الناسِ بِی أکثَرُهُم عَلیَّ صلاهً[۲۳].
  3. وَقالَ صلّی اللّه عَلَیه وَسَلّم: أکثِرُوا الصَلاهَ عَلیَّ یَومَ الجُمُعَهِ[۲۴].
  4. وَقالَ صَلّی اللّهُ عَلَیه وَسَلّمَ: مَن عَسُرَت عَلَیهِ حَاجَتَهُ فَلیُکثِر بالصَلاهِ عَلیَّ فإنَّها تَکشِفُ الهُمُومَ وَالغُمُومَ وَالکُرُوبَ وَتُکثِرُ الأرزاقَ وَتَقضِی الحَوائجَ[۲۵].

 

 

محبت اهل‌بیت:

از سویی، طرق صوفیّه به‌طور عموم عنایت و توجه خاصی به اهل‌بیت:دارند و این موضوع را می‌توان در توسل به آن خاندان دید. از سویی دیگر، شعرا و ادبای صوفیّه در آثار خود توجه ویژه‌ای به این خاندان و به‌خصوص حضرت اباعبدالله الحسین ع دارند. بعضی از شعرای صوفیه قصاید و منظومه‌هایی را تحت عنوان رثاء الحسین ع سروده‌اند؛ برای مثال:

  1. ابوالعباس الجَراوی منظومه‌ای در مصائب امام حسین ع دارد.
  2. ناهض­بن محمد اندلسی از شعرای صوفیه مغرب، قصیده­ای در رثای امام حسین ع  تنظیم کرده است.
  3. أحمدبن‌یعیش ­بن شکیل الصدفی قصیده‌ای در مصائب اباعبدالله الحسین ع دارد که مطلع آن چنین است:
یا عَینُ جُودِی عَلی قَتلِ الحُسَینِ دَماً وَابکی جَهارَاً فِإِنَّ الوَجدَ تَصریحٌ
  1. ابن‌الآبار القضاعی دو کتاب با عنوان دُرر السَمط فی خبر السَبطِ و معادِنُ اللُجَینِ فی مراثی الحُسَینِ در مصائب امام حسین ع تألیف کرده و بسیاری از ابیات در این خصوص را در این دو کتاب آورده است.

الشیخ‌الغَبرینی در مقدمه کتاب معادن اللجین در شرح حال ابن‌الآبار چنین می‌گوید:

لَولَم یَکُن لَه مِنَ التَآلِیفِ إِلاّ الکِتابَ المُسمّی بِکِتابِ اللُجینِ فی مَراثی الحُسَینِ لَکَفاه فی ارتِفاع ِدَرَجَتِهِ وَعُلّومَنصَبِهِ وَسُمُوِّ رَفعَتِهِ[۲۶].

ابن الآبار القضاعی

از آن جهت که این شخصیت دارای شهرت علمی و تألیفات زیادی است، لازم است درباره شخصیت ایشان و به‌خصوص کتاب درر السَمط سخن گفته شود. نام کامل ابن‌الآبار «محمدبن عبدالله‌بن أبی‌بکربن عبدالله‌بن عبدالرحمن‌بن أحمدبن أبی بکر القضاعی» و مشهور به ابن‌الآبار است. وی از قبایل عرب یمن است که به اندلس مهاجرت کرده‌اند. ابن‌آبار در ۵۹۵ هجری در شهر «بَلَنسیه» واقع در شرق اندلس متولد شده و دوران تحصیل خود را در آن دیار گذراند. ابن‌آبار علاقه زیادی به تونس داشته؛ ازاین‌رو سفرهای طولانی به آن دیار انجام داده است. در بعضی از سفرهای خود به تونس، چندین سال در این کشور می‌ماند و مشغول تدریس و تعلیم مریدان خود بود.

در اواخر عمر کلاً در این کشور ساکن شد تا اینکه در سال ۶۵۸، پس از شکنجه زیاد وی را کشتند و جنازه وی را همراه با کتابخانه‌اش آتش زدند. برخی بر این باورند که چون ابن آبار از موالیان اهل‌بیت: و از مدافعان حقوق آنان بود، به‌وسیله سلطان الحفصی المستنصر که دشمنی بسیار با شیعه داشت، به شهادت رسید. بعضی از نویسندگان ابن‌آبار را تونسی معرفی کرده‌اند و شاید علت این امر شدت علاقه و سکونت وی در سال‌های متمادی در این کشور باشد.

یکی از کتاب‌های معروف ابن‌آبار که بارها تجدید چاپ شده است، کتاب دُرر السَّمط فی خبر السَّبط است. مهم‌ترین فصل این کتاب که شهرت آن هم بیشتر به‌خاطر آن است، فصلی است که به زندگی امام حسین ع می‌پردازد. ابن‌آبار در این فصل از کتاب، بیشتر واقعه کربلا را ترسیم می‌کند. می‌توان گفت که این فصل، چیزی شبیه به مقتل است.

از اموری که در این بخش به آن پرداخته و موجب اعتراض برخی از پژهشگران شده است، بحث انصراف امام حسین ع از ادامه مسیر، در زمانی است که خبر شهادت حضرت مسلم را شنید. وی در این خصوص چنین می‌گوید:

هَمَّ الحُسینُ بِالإنصرفِ لَمّا أَتاه قَتلُ مُسلمِ بِشَرافٍ وَلَیتَ ذلِکَ حَمَّ، فَلَم تَغُمَّ الواقِعَهُ وَتَعُمّ. لکن أبی إخوتُه أن یُصیبُوا بِثأرِهِم، فَما وَسَعَه غَیر إیثارِهم وَاقتفاء آثارِهِم[۲۷].

بعضی از پژهشگران بر این باورند که این‌کلام از ابن‌آبار با آن معرفتی که به امام حسین ع و قیام وی داشته، بسیار بعید است. ازاین‌رو، این کلام را یا حمل بر تقیه می‌کنند و یا می‌گویند که این بخش از کتاب از افزوده‌های معاندین است؛ زیرا معاندین اهل‌بیت ع  در آن عصر و به‌خصوص در این نقطه از جهان اسلام(مغرب عربی) زیاد بودند، و قصد تحریف شخصیت امام حسین ع و واقعه کربلا را داشتند.[۲۸]

  1. الشیخ‌حاج مالک سی یکی از شیوخ طریقه تیجانیه سنگال، در قصیده معروف خود چنین می‌گوید:
لَیَبکی حُسَیناً مُؤمنٌ مُتَحقِّقٌ
عَلی ما تَقُولُ أَلاّ یَلزِمَ نائحا
 

 

لَه کُلَّ یَومٍ صَیحَهٌ وَعَوِیلُ
لِیَوم به سِبطُ الرسولِ قَتیلُ[۲۹]
  1. شریف‌محمد سعید حیدرا[۳۰] یکی از شعرای شیعه موریتانی در خصوص واقعه عاشورا قصیده بسیار طولانی دارد که برخی از ابیات آن چنین است:
فَهَل مِن یَومِ عاشُورا لَدَینا
فَعاشُورا أخی لَیومُ حُزنٍ
وَهَل یَرتاحُ فِیه سَوی جَهُولٍ
أَیَحتَفِلُ الکِرامُ بِیَوم حُزنٍ
أَمَجزَرَهٌ لآل البَیتِ بُشری
إذاً اللُؤما قَد اتَخَذُوهُ عِیداً
وَحَقّکَ یا حُسینُ فَلَستُ أدری
 

 

سُرُورُ العِیدِ بَل إنّی أری را
لَنا أَبداً یُشیرُ لَنا إدِّکارا
تُخَبّطُ مِن جَهالَتِهِ المَدارا
وَآلُ البَیتِ عِندَ یَزیدٍ أساری
لِمَن قَد یَدّعی دِیناً وَقَارا
فَنَحنُ الیَومَ نُندِبُهُ حَیاری
أ لَیلاً صِرتُ أبکِی أم نَهاراً[۳۱]
  1. شیخ­احمد الخضر یکی از شیعیان کشور سودان در مدح أئمه: قصیده‌ای را با عنوان «قالوا تشیّع» سروده است:

اللّهُمّ صَلّ عَلی مُحَمّدٍ وَآلِ مُحَمّدٍ

قالُوا تَشَیع قُلتُ‌ لَستُ أُبالی
آلُ النَبیِّ وَصَفوَهُ الخَلقِ الآلی‌
اللّهُ طهَّرهُم وَأَذَهَبَ رِجسَهُم
مَن ذا الذّی‌ قَد نَالَ مِثلَ مَنَالِهِم
فَالنُور فی‌ أقوالِهِم وَالعِلمُ فی‌
شُفَعاءُ یومَ الهَولِ عِندَ وُقُوفِنا
لاتُفتَحُ الجَنّاتِ قَبلَ دُخُولِهِم
مَن جَدَّهم هذا النبیّ المُصطَفی
لَم یسأل غَیر المَودّه فیهِم
هُم حُجّهُ اللّهِ الذینَ بِحُبّهِم
وَهُم السَفینَهُ لانَجاهَ بِغَیرِ هِمِ
هُم مَرکَزُ الإشعاعِ للِسرِّ الذی‌
هُم بِضعَهُ الزَهراءِ سَیدهِ النِساءِ
هُم وَاحِدُ الثَقَلَینِ لَن یتَفَرّقا
وَالذِکرُ مَحفُوظٌ بِهِم وَلَهُم فَهُم
فَالخَیرُ وَالمَعرُوفُ من أنفالِهِم
هُم خَمسَهُ زُهْرٍ وَسَبعَهُ النَجمِ
وَالسُنّهُ الغَرّاءُ هُم أهلٌ لَها
وَالحَوضُ مَورُودٌ بِهِم فَأئِمَتِی
وَالغَائِبُ المَهدِیُّ آخِر عَقدِهِم
مَن یملأ الأَرضَینَ عَدلاً مِثلُمَا
نَفسِی‌ الفَداءُ لَهُ وَأمِّ وَوَالِدِی‌
بِأَبی وَأُمّی أنتُمُو یا خَیرَ مَن
صَلَواتُ رَبّی‌ ثُمّ تَسلِیمَاتُهُ
وَعَلَیکُمُو مِنّی السَلامُ تَحِیه
******
دَعنی أشَنِّفُ مَسمَعَیکَ بِمَدِحِهِمُ
دَعنی أُأذِّن فِی‌ الأنَامِ بِحُبِّهِمُ
وَأنالُ تَشریفَ ابنِ فَارسٍ فِی‌ الهَوَی
مَن یدّعِی حُبَاً بِغَیرِ شَواهِدِ
وَدَلِیلُ دَعوای اتّبَاعُ طَرِیقِهِمُ

 إنّی اهتَدَیتُ إلی صِراطِ الآلِ
وَرِثُوا الکَمالَ بِه وَأیُّ کَمالٍ
وَاختَّصَهُم فِی‌ آیهِ الإکمَالِ
لا لَن یقاسَ مَنالُهُم بِمَنالِ
أفعَالِهِم وَالحَقّ فی‌الأحوالِ
لِلعَرضِ بَینَ یدی الأحوالِ
وَالناسُ بَینَ تَغابُنٍ وَخَبالٍ
خَیرُ الأنامِ وَصَفوَهُ المُتعالِ
وَهُوَالذی‌ یعطی بِغِیرِ سُؤالٍ
نَنجُو مِن الأخطارِ وَالأهوالِ
وَهُم النُجُومُ تُضیء سُودُ لَیالی
لایستَباحُ لِجاحِدِ مُتَعالی
وَعَلیٌّ البَطَلُ الإمامُ العَالی
حَتّی وُرُودِ الحَوضِ بِالإقبالِ
مَن یحفَظُونَ الدّینَ لِلأجیالِ
وَمَدیحُهُم فی‌ سُورَهِ الأنفالِ
مَن خَصَّهُم رَبّی بِخُمسِ المالِ
وَرجالُها فی‌ الحِلّ وَالتِرحَالِ
تَسقُونَ شِیعَتَهُم بِلا إقلالِ
آَخِرُ الحَنَفیَهِ مُنتَهَی الامَالِ
مُلِئَت بِجَوْرِ البَاطِشِ القتَّالِ
وَبِهِ المَلاذُ مِن امتِدَادِ ضَلالِ
بَرأ الإلَهُ الخَلقَ مِن أشکالٍ
تَغشّاکُم فِی‌ الفَجرِ وَالاصَالِ
تُرضِیکُمُو عَنّی وَتَصلَحُ حَالِی
******
دَعنی أصُوغُ بِهِم عُقُودُ لالِی
وَأنَالُ فِی‌ الأُخرَی مَقَامَ بِلالِ
سَلمانُ فَازَ مِن الهَوی بِوِصَالِ
بِأنا المُحِبُّ لَهُم وَلَستُ أغَالِی
فَقَد اهتَدَیتُ إلی طَرِیقِ الالِ

 

 اللّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ[۳۲]

«حدیث الثقلین» در کتب تیجانیه

شیخ‌ابراهیم نیاس کولاخی یکی از قطب‌های طریقه تیجانیه و صاحب تألیفات بسیار در فنون مختلف است و نقش بسیار بزرگی در نشر این طریقه در کشورهای غرب آفریقا داشته است. وی در کتاب معروف خود با نام ضیاء المستبین با ذکر حدیث ثلقین، به شرح آن پرداخته و روایت را طبق روایت مشهور «کتاب الله وعترتی» نزد شیعه و سنی نقل کرده است. همچنین شباهت‌ها و مشترکات بین قرآن و اهل‌بیت: را با بیانی بسیار جذاب، بحث و بررسی کرده ‌است. وی در این کتاب می‌گوید:

یکی از اموری که از این روایت می‌توان استفاده کرد، بحث عصمت ائمه ع  است. از آن جهت که خداوند اهل‌بیت ع  را عِدل و هم‌طراز قرآن قرار داده، معلوم می‌شود، همان‌گونه که قرآن معصوم از خطاست، اهل‌بیت ع نیز از هر خطا و گناهی معصوم‌اند.[۳۳]

بنده در یکی از سفرها به کشور گینه بیسائو، با یکی از شیوخ طریقه صوفیه در خصوص شیعه بحث و مناظره‌ای داشتم، ایشان می‌گفت: من برای اولین بار است که با فردی شیعه ملاقات می‌کنم و سؤالات زیادی دارم. بنده گفتم: هرچه می‌خواهی سؤال کن. وی پرسش‌هایی را مطرح کرد و من پاسخ دادم؛ از جمله سؤال کرد که شما شیعیان به چه چیز اعتقاد دارید؟ در کنار شیخ، کتاب ضیاء المستبین شیخ‌ابراهیم نیاس قرار داشت، من این کتاب را باز کردم و از صفحه ۱۸ آن نسخه از کتاب، روایت ثقلین را با تفسیر شیخ‌ابراهیم نیاس، برای ایشان خواندم و گفتم که اعتقاد شیعه همین است که شیخ‌ابراهیم در این صفحه از کتاب خود می‌گوید. ایشان به من گفت: پس شما تیجانی هستید، نه شیعه، گفتم: طریقه تیجانیه از زمان سیداحمد تیجانی (حدود قرن یازدهم هجری) به وجود آمده است، و حال آنکه این روایت ده قرن قبل، از پیامبر ص صادر شده است، و پیشینه شیعه، به دوران پیامبر ص می‌رسد.

حدیث الثقلین

یکی از احادیث مورداتفاق میان اهل‌سنت و شیعه که مهم‌ترین سند بر حقانیت مذهب اهل‌بیت ع  و منزلت معصومان ع است، حدیث معروف به «حدیث ثقلین» است. این روایت در کتب روایی اهل سنت و شیعه به صورت متواتر نقل شده و تنها در مصادر اهل‌سنت، بیش از هفتاد بار با الفاظ مختلف ذکر شده و اسناد آن همگی صحیح است. ما در اینجا به دلیل اهمیت این روایت، تنها به یک نقل از این حدیث بسنده می‌کنیم:

«عَن أَبی سَعیدِ الخُدری قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ  ص : إنّی تارکٌ فیکُمُ الثَقَلینِ أحدُهُما أَکبرُ من الأخَرِ کتابَ اللّهِ حَبلٌ مَمدُودٌ من السَماءِ إلی الأرضِ وَعِترَتی أهلَ بَیتی وَإنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَردا عَلَیّ الحَوضَ[۳۴]».

در برخی از روایات، پیامبر اسلام ص بر اهل‌بیت: تأکید ویژه‌ای داشته‌اند. برای مثال در مسند احمدحنبل چنین آمده است: «…وَأهلُ بَیتی أُذکِّرُکُمُ اللهَ فی أهلِ بَیتی، أذکِّرُکُمُ اللهَ فی أهلِ بَیتی، أذکِّرُکُمُ اللهَ فی أهلِ بَیتی[۳۵]».

این روایت در مصادر روایی و غیرروایی اهل سنّت وارد شده است که برخی از آن مصادر عبارت‌‌ است از:

  1. مسند احمدبن حنبل؛
  2. الطبقات الکبری لأبن السعد؛
  3. سنن الدارمی؛
  4. صحیح مسلم؛
  5. سنن الترمذی؛
  6. تاریخ الیعقوبی؛
  7. السنن الکبری للنسائی؛
  8. مسند أبی یعلی؛
  9. المعجم الأوسط للطبرانی؛
  10. المعجم الکبیر للطبرانی؛
  11. المستدرک علی الصحیحین للحاکم النیسابوری؛
  12. سنن البیهقی؛
  13. اُسدُ الغابه لإبن­ الأثیر؛
  14. فرائد السِمطین للجوینی؛
  15. سیر أعلام النبلاء للذهبی؛
  16. البدایه و النهایه لإبن­الکثیر؛
  17. الصواعق المحرقه لإبن­حجر الهیتمی؛
  18. کنز العمال للمتقی الهندی؛
  19. تفسیر البغوی؛
  20. تفسیر ابن­عطیه الأندلسی؛
  21. تفسیر الفخر الرازی؛
  22. تفسیر البحر المحیط لأبی­ حیان الأندلسی؛
  23. تفسیر الدر المنثور للسیوطی.

روایت ثقلین را بسیاری از بزرگان صحابه از پیامبر اسلام ص نقل کرده‌اند که ما در اینجا به بعضی از آنان اشاره می‌کنیم:

  1. أبوذر الغفاری؛
  2. أبو سعید الخدری؛
  3. أم المومنین أم سلمه؛
  4. أم هانی بنت أبی­طالب؛
  5. جابربن عبدالله الأنصاری؛
  6. حذیفهبن أسید الغفاری؛
  7. خزیمه­بن ثابت الأنصاری؛
  8. زیدبن أرقم؛
  9. زیدبن ثابت الأنصاری؛
  10. عبدالله‌بن حنطب؛
  11. ابو هریره.

بسیاری از بزرگان اهل سنت این روایت را صحیح دانسته و آن را به عنوان صحیح‌ترین روایات در کتب روایی و غیرروایی خود ذکر کرده‌اند. این درحالی است که اکثریت مطلق اهل‌سنت این روایت را به ظاهر مورد بی‌توجهی قرار داده و به آن تجاهل کرده و به جای آن، روایت دیگری را که سند قوی ندارد، در کتب و کلمات خود ذکر می‌کنند. آن روایت، حدیث «کتاب الله وسنّتی» است.

عن أبی‌هریره قال: قال رسول الله ص : «تَرَکتُ فیکُم شَیئَینِ لَن تَضِلّوا بَعدَهُما کتابَ اللّهِ وَسُنّتی وَلَن یَفتَرقا حَتّی یَردا عَلَیّ الحَوضَ[۳۶]»

در تعبیر دیگر، این روایت از مالک‌ بن‌ انس چنین نقل شده است «عَن مالک‌ابن‌أَنَس أنَّهُ بَلَغَهُ انَّ رَسُولُ اللّهِ۹قال: تَرکتُ فیکُم أمرَینِ لَن تَضِلُّوا ما مَسَکتُم بِهِما کِتابَ اللّهِ وَسَنّهَ نَبیّهِ[۳۷]».

ما اگر بپذیریم که تعبیر این روایت،همان‌گونه که اهل سنت گفته‌اند، «کتاب الله و سنتی» است، بدین معنا خواهد بود که پیامبر اسلام ص فرموده است:«هیچ‌گاه بین کتاب و سنت من تا روز قیامت جدایی نمی‌افتد». این در حالی است که براساس نقل اهل سنت، عمربن خطاب هنگام رحلت پیامبر ص گفت «حسبنا کتابُ الله» و با این جمله بین کتاب و سنت جدایی انداخت. از سوی دیگر، بعضی از صحابه رسول‌الله ص  مردم را از نقل و نوشتن روایت از پیامبر اسلام ص برحذر داشته و کسانی را که از پیامبر ص روایت نقل می‌کردند، مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند، و این وضعیت تا زمان عمربن عبدالعزیز ادامه داشت. با پذیرش این دو رویداد، معلوم می‌شود که کردار صحابه با این روایت مخالفت دارد.

اگر ما در روایت ثقلین دقت کنیم، به این واقعیت پی می‌بریم که به لحاظ «عِدلیت»، هرحکمی که بر قرآن جاری و ساری است، بر اهل‌بیت ع نیز جاری می‌شود. برخی از این موارد عبارت است از:

الف) همان‌گونه که خداوند درباره قرآن می‌فرماید:(لاَ یأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ[۳۸]) و قرآن را از خطا مصون می‌داند، ائمه ع نیز از خطا و اشتباه مصون هستند.

ب) خداوند در سوره نساء می‌فرماید:(أَ فَلاَ یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً)[۳۹]. همان‌گونه که قرآن یک حقیقت است و هیچ اختلافی در آن وجود ندارد، ائمه ع نیز این گونه‌اند و همه نور واحد بوده و هیچ اختلافی با یکدیگر پیدا نمی‌کنند.

ج) در قرآن آیات محکم و متشابه وجود دارد؛ همان‌گونه که خود قرآن بدان تصریح می‌کند: (هُوَالَّذِی أَنْزَلَ عَلَیکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الأَلْبَابِ‌[۴۰]). همچنین دسته‌ای از کلمات ائمه ع و افعال آنان، از محکمات بوده که فهم آن برای ما روشن و واضح است است، و بخشی از آنها از متشابهات است که باید فهم آن را به خود اهل بیت ع واگذار کنیم. در این خصوص روایاتی دال بر این مطلب از ائمه: به ما رسیده است که در اینجا به یک نمونه از آنها بسنده می‌کنیم:

«عَن مَولانا الباقرِ ع عَن النبیّ ص أنّه قالَ: إنَّ حَدیثَ آلِ مُحمّدٍ ص صَعبٌ مُستَصعَبٌ لایُؤمِنُ بهِ إلاّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أو نَبیٌ مُرسَلٌ أو عَبدٌ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَه لِلإیمانِ، فَما عُرِضَ عَلَیکُم مِن حَدیثِ آلِ مُحَمّدٍ ص فَلانَت لَهُ قُلُوبُکُم وَعَرَفتُمُوهُ فَخُذُوهُ وَما اشمَأزَّت مِنهُ قُلُوبُکُم وَأنکَرتُمُوهُ فَرُدّوُهُ إلی اللّهِ وَإلی رَسُولِهِ وَإلی العالِمِ مِن آلِ مُحَمّدٍ ص وَإنّما الهَلاکُ أن یُحَدِّثَ عَلَیکُم أحدُکُم بِشَیءٍ منهُ لایَحتَمِلُهُ فَیَقُولُ: وَاللّهِ ما کانَ هذا، وَاللّهِ ما هذا بِشَیءٍ وَالإنکارُ هُوَالکُفرُ»[۴۱].

د) همان‌گونه که تمسک به قرآن انسان را وارد رحمت و فضل الهی می‌کند، تمسک به اهل‌بیت ع نیز انسان را مشمول رحمت و فضل الهی قرار می‌دهد:(یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیکُمْ نُوراً مُبِیناً * فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَهٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَیهْدِیهِمْ إِلَیهِ صِرَاطاً مُسْتَقِیماً[۴۲]).

هـ) همچنان‌که قرآن شفای امراض روحی و جسمی انسان است، توسل به ائمه: نیز بسیاری از مشکلات و امراض روحی و روانی و جسمی را حل می‌کند. خداوند در سوره اسراء می‌فرماید:(وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَشِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَاراً)[۴۳]. همچنین در سوره یونس می‌فرماید:(یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ‌)[۴۴].

بنابراین، از حدیث ثقلین و عدل بودن اهل‌بیت ع با قرآن، می‌توان شباهت‌های زیادی را بین آن دو استنباط نمود که به برخی از آنها اشاره شد.

حدیث الکساء

سیدعلی حرازمی نویسنده کتاب جواهر المعانی و بلوغ الأمانی و مقرر دروس سیّداحمد تیجانی، حدیث کساء را از سیداحمد تیجانی چنین نقل می‌کند:

قوله وهم اهل بیته: هم بنوهاشم علی الأصح بإجماع الأمه، لم یختلف اثنان فی أنَّهُم آله۹والذی فعله۹بأصحاب الکساء: فاطمه وعلی والحسن والحسین فأجمعهم فی کساءٍ واحد…[۴۵].

امام موسی کاظم ع

صاحب کتاب قواعد التصوف، احمد زرّوق الفاسی البُرنُسی(متوفی ۸۹۹ هـ)، در قاعده ۱۵۹ از امام شافعی چنین نقل می‌کند:

قبر موسی الکاظم التریاق المجرّب[۴۶].

جایگاه اهل‌بیت: و سادات نزد تیجانیه

سیدعلی حرازمی در کتاب جواهر المعانی و بلوغ الأمانی در این خصوص از سیداحمد تیجانی چنین نقل می‌کند:

یُحِبُّ آلُ البیتِ النبوی المَحبّهَ العظیمهَ وَیَودُّهم المَودّهَ الجَسیمَهَ وَیَهتَمُّ بِأمُوُرهِم، لا یَزالُ حَریصاً علی إیصالِ الخَیرِ عَلَیهِم، وَیَضرّعُ إلی اللّهِ فی ما یُصلِحُهُم وَیُکرِمُهُم غایهَ الإکرامِ، وَیَبرُّ بِهم أشدَ البرّ، و یَتَواضَعُ لَهُم أشدَّ التَواضُعِ، وَیَتَأدّبُ مَعَهُم أحسَنَ الأدَبِ، …… وَیَقُولُ: الشُرفاءُ أولی الناسِ بالإرثِ مِن رَسُولِ اللّهِ ص وَیَحُضُّ الناسَ عَلی مَحَبّتِهِم وَتَوقِیرهِم وَالتَواضُع لَهُم والأدب مَعَهُم، وَیُبیِّنُ عَظیمَ مَجدِهِم وَرَفیعَ قَدرِهِم وَیَری أنَّ التَوانی فی أمُوُرِهِم وَمَحَبَّتِهِم نَقصٌ فی الإیمانِ،… وَمِن عَظیمِ مَحَبَّتِهِ إیّاهُم وَأدَبِهِ مَعَهُم تَواضُعه لِعَلیِّ قَدرِهِم أن لایَترُکَ مَن إستشارهُ مِن أصحابِهِ، أن یُصاهِرَهُم مَخافهَ تَقصیرِهِم فی شَیءٍ مِنَ الحُقُوقِ التّی تَجِبُ عَلَیهم لَهُم، أو وُقُوعِهِ فی بَعضِ الحُقُوقِ، وَرأیتُهُ یَوماً شَدّدَ عَلی بَعضِ أصحابِهِ حِینَ أرادَ تَزویجَ شَریفهٍ فَمَنَعَهُم من ذلکَ، وَقالَ لَهُ إن فَعَلتَ فَأنا بُریءٌ منکَ فی الدنیا و الآخره، وَذلکَ أن یَقعَ مِنهُم ما یَغضِبُهُم وَیَسُوؤهُم، فَیَغضبُ بِذلکَ فاطمهُ بنتُ النبیّ س  وَیَغضبُ أباها ص ما أغضَبَها، للحدیث المعروف[۴۷].

سیدعلی حرازمی در کتاب خود به نقل از سیداحمد تیجانی، فضایل و مناقب زیادی را برای اهل‌بیت ع  ذکر می‌کند و این نشان می‌دهد که اهل‌بیت ع نزد اقطاب این طریقه جایگاه و منزلت ویژه‌ای دارند. بزرگان تیجانیه در رسیدن به درجات عالی از عرفان و تصوّف، همگی خود را مدیون اهل‌بیت ع می‌دانند. اگر کسی کتاب جواهر المعانی و همچنین کتاب الرماح را که همیشه با هم چاپ می‌شوند، با دقت مطالعه کند، به این واقعیت پی می‌برد که تیجانیه هرچند که در بعضی جهات، درباره اقطاب خود غلو می‌کنند، ولی به‌لحاظ عقاید، به شیعیان نزدیک هستند و تنها در مسائل فقهی با هم اختلاف دارند.

عمر سعید الفوتی در کتاب الرماح از سیداحمد تیجانی چنین نقل می‌کند:

وعن جعفربن محمّد ع عن أبیه قال: مَرِضَ رَسُولُ اللّهِ ص فَأتاهُ جَبرئیلُ ع بَطَبَقٍ فیه رُمّانٌ وَعِنبٌ، فَأکَلَ النبیّ ص فَسبّحنَ، ثُمَّ دَخَلَ الحُسَینُ وَالحَسَنُ فَتَناوَلا مِنهُ، فَسبّحَ العِنَبُ وَالرّمانُ ثُمّ دَخَلَ علیّ (ره) فَتَناوَلَ مِنهُ فَسبَّحَ إیضاً، ثُمَّ دَخَلَ رَجلٌ من أصحابهِ فَتَناوَلَ فَلَم یُسَبّحنَ. فَقالَ جَبرئیل ع: إنّما یَأکُلُ هذا نبیٌ أو وَلَدُ النبیّ[۴۸].

در خصوص حضرت علی ع ایشان در کتب مختلف تعابیر بسیار عالی دارد که همگی حاکی از ارادت خاص شیخ‌احمد تیجانی به آن حضرت است. ایشان در کتاب الفیض الربّانی فی التفسیر و الحدیث با ذکر برخی روایات مدسوسه و موضوعه در فضیلت عمر و ابو بکر، می‌گوید: اگر در روایات، از پیامبر اسلام ص در خصوص این دو خلیفه فضیلتی ذکر شده است، شاید در یک بعد از ابعاد فضیلتی داشته باشند، ولی علی‌بن أبی‌طالب ع«فَهُوَ أفضَل وَأعلی فی جَمیعِ الوُجُوهِ».

همچنین سیداحمد تیجانی در شأن علی‌بن ابی‌طالب ع چنین می‌فرماید:

ما یَصِلُ شیءٌ فی الوجودِ منَ العلمِ مطلقاً إلا من صهریجِ علیٍ رضیَ اللهُ عنه؛ لأنَّهُ بابُ مدینَهِ علمه۹، لا منَ الخلفاءِ الثلاثه و لا الصحابه بأجمعِهم، وقد قالَ ابن عباس (ره): انقَسَمَ العلمُ کلهُ عشره أجزاء، تسعهُ کلها لعلیٍ ما شارکهُ فیها أحدٌ، و العُشرُ کلهُ مقسومٌ بینَ الخلقِ، و کان أعلمَ الخلقِ بالعُشرِ الباقی[۴۹].

سیدعلی حرازمی در جاهای مختلفی از کتاب جواهر المعانی در خصوص منزلت و مکانت حضرت زهرا س  تعابیر گوناگونی همراه با ذکر روایت‌هایی در فضایل آن حضرت دارد. ما در اینجا فقط به نقل یک تعبیر از ایشان بسنده می‌کنیم:

وَأمّا فاطمهُ (ره) فَإنّها وَصَلَت مَرتَبهَ القُطبانیّهِ العُظمی لأنّها استَمَدَّت الکمَالاتِ الإلهیّهَ التّی تَحمِلُ بِها سِرَّ الإسمِ الأعظَمِ وَالثبُوتَ فی مَرتَبَهِ القُطبانیّهِ، وَلا مَطمَعَ لِلنساءِ فی استمدادِ تِلکَ الکَمالاتُ مِنه ص إلا فاطمهُ (ره) فَقَط، فَبذلکَ کانَت هی أفضل النِساءِ عَلی الإطلاقِ، وَإذا عَرِفتَ هذا عَرِفتَ منه لا مَطمَعَ لِلنساءِ فی دَرکِ الإسم الأعظَمِ[۵۰].

سیداحمد تیجانی در کتاب الفیض الربّانی ضمن ذکر روایات متعددی در شأن حضرت زهرا س  روایت موضوعی را در فضیلت عایشه نقل می‌کند که پیامبر اسلام ص فرمودند: «فَضلُ عایشه عَلی النساءِ کَفَضلِ الثَریدِ عَلی سائِرِ الطَعامِ». سپس ایشان با ادله متقن بیان می‌کنند که حضرت زهرا س برتری مطلق بر همه زنان «من الأوّلین و الأخرین» دارد. وی چنین می‌گوید:

وقَد تَعارَضَت أقاویلُ العُلَماءِ فی التَفَضیلِ بَینَ فاطمهَ وَعائشه، کُلُّ طائفهٍ مالت إلی تَفضِیلِ إحداهُما، مَحتَجّینَ بِهذینِ الحَدیثَینِ.

وقد قال مالک (ره): أمّا أنا فَلا أُفَضِّلُ أحداً عَلی بِضعَتِهِ ص مَع کونِ جَماعهٍ مِنَ العارِفینَ أَجمَعُوا مِن طَریقِ الکَشفِ، لا مِن طَریقِ السَمعِ عَلی أنَّ فاطمهَ أدرَکَت من بَعدِ أبیها ص مَرتَبهَ القُطبانیّهِ العُظمی، وَحَیثُ کانَ الأمرُ هکذا فَلا نِسبَهَ بَینَ فاطمهَ وَعائشه… .

فَإذا تَعَقَّلتَ هذا فَفاطمهُ أفضلُ مِن عائشهِ قَطعاً، وَمِن مریم وَآسیه وَکُونُها (ره) أدرکت القُطبانیّهَ دونَ سائرِ النساءِ لکُونِها لا تَحیض، وَمن کونها اُعطیَت مَرتبهَ الکمالِ من أبیها ما لا مَطمَعَ فیه لِلِنساءِ، فَلذلِکَ أَدرَکَت القُطبانیّهَ… .

وَسَببُ عَدمَ حیضتها أنَّ تَکوینَ نُطفتِها التّی تَکوَّنَت فی صُلبه۹تَکَوّنَت من أکلَهِ تُفّاحهٍ من تّفاح الجَنّهِ.

فَلذا قالَ فیها أبوها: «هی حَوراءُ أدمیّهٌ»، وَکَونُها حَوراءَ لأنّها لَم تُخلَق من فُضُلاتِ التُراب التّی مادَّتُها ساریهٌ فی جَسَدِ آدم ع إلی سائرِ بَنِیه، فَإنَّما کانَت مادّهُ نُطفتِها مِن مَعانی الجَنّهِ وَأَسرارِها التّی خَلَقَ اللهُ منها الحُورَ، فَکَمُلَت طَهارتُها من مُلابَسَهِ أحوالِ البَشَریّهِ التّی تُلابِسُ النِساء، فَکانَت بِذلکَ حَوراء آدمیّه، وَبِذلک وَصَلَت المَرتَبَهَ العُلیا بَینَ الحَقّ سبحانه وتعالی التّی لَیسَ فَوقَها إلا النُبوّه، وَعائشهُ وَغَیرُها لا مَطمَعَ لَهُنَّ فی هذا، فَبانَ لکَ حینئذٍ أنَّها أفضلُ من جَمیعِ النِساءِ الفاضِلاتِ[۵۱].

سادات و شُرَفاء

سادات و شرفاء (شریف‌ها) نزد طرق صوفیه و به‌خصوص تیجانیه، از جایگاه خاصی برخوردارند. به همین دلیل، بسیاری از خاندان سادات به مناطقی که طرق صوفیه وجود دارند، مهاجرت می‌کردند. شیخ عمر باه در کتاب الثقافه العربیّه الإسلامیّه فی غرب إفریقیا از صفحه ۲۲۶، برخی از خاندان سادات را که از کشور مغرب و سایر کشورهای عربی به مناطقی از غرب آفریقا مهاجرت کرده و قصد وطن کرده‌اند، ذکر می‌کند.

بسیاری از مردم هرچه دارند، در اختیار سادات می‌گذارند. در برخی از مناطق، مردم و دولت‌ها زمین‌های بسیار وسیعی در اختیار سادات مهاجر قرار می‌دهند و آنان روستاهایی را به نام خود بنا می‌کنند و این روستاها پناهگاه مردم به حساب می‌آیند. می‌توان از این روستاها، به دارالخیر، دارالهجره، دارالسلام، محموده و … در سنگال اشاره کرد. مانند همین روستاها در بسیاری از کشورهای غرب آفریقا به نام سادات وجود دارد.

در بسیاری از کشورهای غرب آفریقا، مسلمانان سادات را به نام‌های «حیدره» و «شریف» خطاب می‌کنند. آنان اگر بخواهند از سیّدی استقبال کنند، همگی با آهنگی موزون، کلمه «شریف» و «حیدرا» را تکرار می‌کنند.

به خاطر جایگاه و منزلت سادات(شرفاء)، مردم عادی نمی‌توانند با آنان وصلت کنند و اگر غیر از سادات کسی بخواهد با این خاندان وصلت کند، باید از خانواده‌های متمول و یا از خانواده‌های علما و شیوخ باشد. همچنین اگر کسی با سادات ازدواج کند، به هیچ‌وجه حق اذیت و آزار آنان را ندارد؛ زیرا در این صورت، مورد ملامت عام و خاص قرار می‌گیرد.

بسیاری از مسلمانان در کشورهای آفریقایی و به‌خصوص پیروان طرق صوفیه و به ویژه طریقه تیجانیه و ادریسیه، برای فرزندان خود نام‌های ائمه: را انتخاب می‌کنند و مبغوض‌ترین افراد نزد آنان، دشمنان اهل‌بیت ع  به خصوص اموی‌ها هستند. شیخ‌عمر با می‌گوید:

أنه لا یرد ذکرُ إسم «یزید» إلا وَلَهجَتُ الألسُنُ بِالحَوقَلَهِ وَالإستِرجاعِ وَالإستِعاذهِ وَکأنّ المُتکلّمَ ذَکَرَ ما یُستَهجَنُ، وَإسمُ یَزیدِ هُناکَ مُرادِفٌ لِلَّعنَهِ، فَعندَما یَلعَنُونَ إنساناً تَسمعُهُم یَقُولُونَ: عَلَیه لَعنَهٌ کَلَعنَهِ یَزیدَ.[۵۲]

همچنین وی می‌گوید:

مِن النادرِ جدّاً أن یَحملَ الإنسانُ المسلم فی الغرب الأفریقی إسماً من اسماء آل‌ابی‌سفیان، أو تلکَ التی اشتهر بها الامویون عامه مثلُ: ولید، مروان، معاویه، یزید، حکم و…[۵۳].

شیخ‌محمد منتقی تال در کتاب الجواهر و الدرر چنین می‌گوید:

قالَ الشیخ‌أحمد التیجانی (ره) فی کتاب تلمیذٍ لهُ یُسَمّی الإفادَهُ الأحَمَدیّهُ لِمُریدِ السَعادهِ الأبَدیّهِ، قالَ عندَ حَرفِ الیاءِ: یَزیدُبنُ مُعاویهَ مَلعُونٌ لِقُولِهِ تعالی: (فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ‌ * أُولٰئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ‌)[۵۴] وقال تعالی إیضاً: (إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَهِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُهِیناً)[۵۵] ولا إذاءهَ أشدَّ مِن قَتلِ وَلَدِهِ ص وَکان الشیخ‌عثمان (ره) یَقُولُ لجَماعَتِهِ یا جَماعَتی قالَ العُلَماءُ وَلا یُلعَنُ یزیدٌ بَعدَ المَوتِ أمّا أنا فَلَعَنتُهُ فَالعَنُوُ[۵۶].

مسلمانان در کشور سودان نیز نام فرزندان خود را از نام‌های متبرک معصومین ع انتخاب می‌کنند. بعضی از نام‌های مشهور در میان آنان، محمد، علی، حسن، حسین، مهدی، فاطمه و زینب است، اسامی معصومین ع دیگر نیز شهرت خاصی دارد. در بین قبیله جعافره که در منطقه «دویم» در نزدیکی شهر «رَبَک» زندگی می‌کنند، اسامی ائمه ع شهرت خاصی در میان این خاندان پیدا کرده است. حتی بعضی از محلات تجاری و مغازه‌ها به نام‌های جعفر، موسی، رضا، جواد، کاظم، تقی و نقی است.

در یکی از سفرهای نگارنده به شهر دویم که اغلب ساکنان آن از سادات جعفری هستند، میزبان ما هنگام معرفی فرزندان خود، نام آنان را که نام معصومین ع بود، با خوشحالی و سرور ذکر می‌کرد؛ ولی از ذکر نام یکی از فرزندانش خودداری می‌کرد و او را معرفی نمی‌کرد. با اصرار بنده ایشان گفت: با کمال تأسف اسم این فرزند من معاویه است و او خجالت می‌کشد که من در بین جمع او را به این نام معرفی کنم. ایشان در توجیه نام‌گذاری فرزندش به معاویه می‌گفت: مقصر مادربزرگ وی است که با اصرار زیاد این نام را بر فرزند ما گذاشت.

در برخی از کشورهای آفریقایی اگر خداوند فرزند دوقلوی پسر به آنان بدهد، نام آنها را حسن و حسین می‌گذارند و اگر کسی مورد ظلم قرار گیرد، ضرب المثلی دارند که می‌گوید:«ظُلِمَ ظُلمَ الحُسینِ»؛ یعنی آن شخص مثل امام حسین ع مظلوم واقع شده است. همچنین اگر کسی را بخواهند دشنام دهند، با نام «یزید» او را موردخطاب قرار می‌دهند.

شجره‌نامه سادات و شرفاء

یکی از امور موردتوجه در کشورهای آفریقایی، به‌خصوص کشورهای عربی این قارّه، وجود مؤسسه «نقابه الشرفاء» است. این تشکل‌ها به شجره‌نامه سادات اهتمام می‌ورزند و برای خاندان سادات در کشورهای آفریقایی شجره‌نامه صادر کرده و نسب آنان را مشخص می‌کنند. «نقابه الشرفاء» کشور مصر و تونس و مغرب شهرت خاصی دارند. اغلب خاندان سادات در آفریقا، دارای شجره‌نامه مکتوب بوده و بعضی یک نسخه از آن را در منزل خود نصب می‌کنند.

ازآن‌رو که سادات از موقعیت ویژه‌ای در بین مسلمانان آفریقایی برخوردارند، عده‌ای فرصت‌طلب، شجره‌نامه‌هایی را جعل کرده و از این طریق سوء استفاده می‌کنند. یکی از اموری که در این موضوع قابل توجه است، اینکه بعضی از افراد درباره برخی خاندان شرفاء تشکیک کرده، و می‌گویند که آنان دارای شجره‌نامه معتبر نیستند. در این وقت است که «نقباء الشرفاء» شجره‌نامه آنان را بررسی کرده و صحت وسقم انتساب آنان را به خاندان نبوّت اعلان می‌کنند.

خاندان معروف شرفاء در آفریقا دارای شجره‌نامه بوده و اغلب آنها نسب خود را به صورت شعر درآورده و در اختیار مردم می‌گذارند. ما در اینجا برای نمونه، بخشی از قصیده‌ای را که نسب شریف الحسنی پدر شریف محمد علی حیدرا در آن تنظیم شده، ذکر می‌کنیم.

ابن علیّ ابنِ عبداللّهِ
ابنُ مَولای إدریسِ الأصغَرِ
وَذاکَ نَجلُ عَبدِاللّهِ الکاملِ
نَجلُ الحَسَنِ حَفیدُ سَیّدِ الوُجُودِ
نَجلُ علیٍّ وَجهُهُ قَد کُرَّما
مِن زَوجِهِ فاطمهُ البُتُولِ
 

 

وَقاهُ رَبُّهُ مِن المَلاهِی
وَذاکَ نَجلُ إدریسِ الأکبَرِ
ابنُ الحَسَنِ وَهُوَالمُثنی الفاضِل
لَولاهُ ما لَنا رُکُوعٌ أو سُجُودٌ
إلهُنا وَشَبهُهُ قَد عُظّما
وَتِلکَ بَضعَهُ مِن الرّسُولِ[۵۷]
قبیله بوکُنتیه

تنها در کشور موریتانی قبیله‌ای به نام بوکنتیه وجود دارد که برای اموی‌ها احترام خاصی قائل‌اند و خود را از نوادگان عُقبه‌بن نافع فهری از فاتحان غرب آفریقا در عهد اموی می‌دانند. هرچند این قبیله از پیروان طریقه قادریه بوده و در نشر این طریقه در برخی از کشورهای غرب آفریقا نقش داشتند، ولی نسبت به اموی‌ها و به‌خصوص معاویه تعصب خاصی دارند. شایان ذکر است که این قبیله جایگاه خاصی در دولت و مردم مسلمان منطقه ندارند.

بنده در سنگال در کلاس درس تاریخ که چند نفر از طلاب این قبیله حضور داشتند، داستانی از معایب معاویه ذکر کردم، برخی از افراد این قبیله علیه من شکایت کرده و مرا تهدید به اخراج از کشور سنگال کردند. پس از مدتی یکی از مسئولان وزارت امنیت کشور سنگال به حوزه آمد و با بنده جلسه‌ای داشت. ایشان گفت که خاندان بوکنتی‌ها نزد ما خیلی محترم‌اند و از سویی، شما نیز از کشور بزرگ ایران هستید. ظاهرا مشکلی با آقای معاویه پیدا کرده‌اید که ما حاضر هستیم شما را صلح بدهیم. بنده ماجرای تاریخی معاویه را ذکر کردم، ایشان با حالت تعجب گفت: من خیال می‌کردم معاویه شخصی است از این خاندان و شما با ایشان مشکل دارید؛ ولی چون این داستان یک ماجرای تاریخی است و قرن‌ها از آن گذشته است، به ما هیچ ارتباطی ندارد، پس از آن، از سوی خاندان بوکنتی‌ها بارها  برای ما مزاحمت ایجاد کردند که الحمدلله همگی نقش بر آب شد.

جایگاه سادات در آفریقا

طرق صوفیه همیشه در تلاش هستند که به نحوی خود را منتسب به اهل‌بیت ع  بدانند و اغلب شُرَفایی که از خاندان طرق صوفیه در آفریقا به حساب می‌آیند، دارای شجره‌نامه هستند و نسب اکثر آنان به امام حسن مجتبی ع می‌رسد که به سادات ادارسه و حسنی معروف هستند. هرچند که در این قارّه سادات حسینی، موسوی و غیر آن نیز حضور دارند، ولی بیشتر آنان از سادات حسنی هستند.

احترام به سادات در بین مسلمانان و به خصوص هواداران طرق صوفیه بسیار مهم است؛ به‌طوری‌که به هیچ وجه کسی حق ندارد آنان را هرچند اندک برنجاند؛ چون مردم بر این باورند که بی‌احترامی به سادات، عذاب دنیوی و اخروی دارد. حتی مردم در دست دادن به سادات نیز این نکته را رعایت می‌کنند و دست آنها را روی دست خود قرار داده و بر این باورند که «یدُ فاطمهِ هی العلیا».

همه مسلمانان آفریقا و حتی برخی از مسیحیان به شرفاء احترام ویژه‌ای می‌گذارند؛ ولی این احترام در کشورهای شمال آفریقا و غرب و شرق آن بیشتر است. برای مثال، در شرق آفریقا می‌توان به کشور سودان اشاره کرد که مسلمانان این کشور، احترام بسیاری به سادات می‌گذارند. بنده در اینجا داستان گرفتن مجوز معهد امام جعفر صادق ع از وزارت آموزش را به عنوان نمونه احترام به سادات در سودان، یاد آور می‌شوم.

هنگامی که از سوی سازمان مدارس و حوزه‌های علمیه خارج از کشور، به سودان اعزام شدم، بسیاری از کارشناسان، از جمله حضرت آیت‌الله تسخیری و آقای شیخ‌نعمانی (نماینده مقام معظم رهبری در این کشور) از مخالفان سرسخت این اعزام بودند. آنان بر این باور بودند که در سودان امکان گرفتن مجوز فعالیت آموزش دینی برای ایران وجود ندارد. آیت‌الله تسخیری می‌فرمودند: ما هرچه تلاش کردیم، نتوانستیم مجوّز بگیریم، امثال شما به طریق اولی نمی‌توانند این مجوّز را بگیرند.

درهرصورت، بنده به این کشور اعزام شدم و در آنجا معلوم شد که همین‌گونه است؛ به‌طوری‌که سازمان مدارس اعلان کرد که در صورت عدم امکان اخذ مجوز، من به ایران بازگردم. ولی یکی از سودانی‌ها به نام شیخ‌یوسف الریح حمد النیل به من گفت: چون شما سیّد و شریف هستید، به احتمال قوی مسئولان، مجوز لازم را صادر خواهند کرد. روزی بنده به همراه ایشان با درخواست مجوز تأسیس معهد قرآنی نزد وزیر آموزش و پرورش خارطوم اقای دفع‌الله رفتیم و پس از گفتگو، ایشان باخبر شد که بنده سیّد هستم. ایشان اظهار کردند که چون شما سیّد هستید، من نمی‌توانم شما را با ناراحتی از اداره خودم بیرون کنم؛ ولی دو هفته به من مهلت دهید تا پیرامون این موضوع فکر کرده و نحوه صدور مجوّز را با مسئولان در میان بگذارم.

پس از مدتی به وزارتخانه مربوط مراجعه کردم و وزیر فرمود: چون شما شریف هستید و شرفاء نزد ما از جایگاه بسیار بالایی برخوردارند، من ناچارم که این مجوز را صادر کنم. ولی ایشان برای این مجوّز شرایطی را قرار دادند که اصلاً مشکل‌آفرین نبود و به عنوان محملی برای صدور مجوّز برای ما بود. پس از اخذ مجوز، وقتی این موضوع به اطلاع مسئولان ایرانی رسید، بسیار تعجب کردند. آیت‌الله تسخیری فرمودند: شما قلّه بزرگی را در این کشور فتح کردید!

[۱]. الشیعه فی شمال أفریقیا، ص ۴۰٫

[۲]. مجله العالم، شماره، ۲۰۹٫

[۳]. کاشف الإلباس، ص ۴۱٫

[۴]. الأدب الصوفی فی المغرب فی عهد الموحدین، دکتر نورالهُدی الکتّانی، ص ۱۳۷٫

[۵]. کاشف الإلباس، ص ۴۱٫

[۶]. جواهر المعانی و بلوغ الأمانی، سیدعلی الحرازمی، ص۱۵۸

[۷]. نهج البلاغه، خطبه، ۷۲

[۸]. أبواب الفرج، السیدّ محمدبن­علوی المالکی الحسنی، ص ۲۵۴٫

[۹]. همان، ص ۲۰٫

[۱۰]. همان، ص ۲۱٫

[۱۱]. همان، ص ۲۱٫

[۱۲]. همان، ص ۲۳٫

[۱۳]. همان، ص ۲۳٫

[۱۴]. همان، ص ۲۵٫

[۱۵]. همان، ص ۴۴٫

[۱۶]. همان، ص ۱۴۶٫

[۱۷]. همان، ص ۲۵۴٫

[۱۸]. عون العلماء الصالحین، الحاج یعقوب عبدالله الالوری، ص۷، ۵۰ و ۹۵٫

[۱۹]. جواهر المعانی و بلوغ الأمانی، ص ۱۵۸٫

[۲۰]. الجوشن الکبیر، دار سوزلر مصر، ص۱۵٫

[۲۱]. ن.ک: تنبیه الأنام، عبدالجلیل‌بن‌عظنوم القیروانی المغربی.

[۲۲]. دلائل الخیرات و شوارق الانوار، ابوعبدالله سلمایی الحسنی، ص۱۲٫

[۲۳]. همان، ص۱۳٫

[۲۴]. همان، ص۱۳٫

[۲۵]. همان، ص۲۰

[۲۶]. الأدب الصوفی فی المغرب فی عهد الموحدین، دکترنورالهُدی الکتانی، ص ۱۳۸٫

[۲۷]. درر السمط فی خبر السبط، ابن الآبار، ص ۱۰۱

[۲۸]. تراث کربلاء، سال سوّم، جلد سوّم، ص ۲۴۰٫

[۲۹]. لقد هاج قلبی، الحاج مالک سی، ص ۹٫

[۳۰]. شریف محمد سعید حیدرا، فرزند شریف الحسنی، خلیفه طریقه تیجانیه در جنوب سنگال (شهر گوناس و مرکز خلافت آن روستای دار الهجره) است که پس از مرگ پدرش الشریف الحسنی، خلافت تیجانیه در این منطقه به وی رسید. وی برادر شریف‌محمد علی حیدرا یکی از فعّالان شیعه در غرب آفریقاست. اغلب اعضای این خاندان از مستبصرین و در نشر مذهب اهل‌بیت: در کشور سنگال، موریتانی، گامبیا، گینه بیسائو، مالی، ساحل عاج و گینه کوناکری بسیار فعال هستند، یکی از فرزندان شریف‌محمد سعید درس حوزوی خود را در حوزه علمیه مشهد تا سطح کارشناسی ارشد به پایان رسانده و هم­اکنون به عنوان یکی از مبلغان فعّال شیعه در جنوب کشور سنگال، به نشر مذهب شیعه مشغول است.

[۳۱]. عاشوراء یوم عید و فرح أو یوم حزن و بلاء، موسسه المزدهر، سال ۲۰۰۷، ص ۱۵٫

[۳۲]. سودان کشور حافظان قرآن و محبین أهل‌بیت:،ص ۲۰۰٫

[۳۳]. ضیاء المستبین، شیخ‌ابراهیم نیاس، ص ۱۸٫

[۳۴]. مسند الامام احمدبن‌حنبل، احمدبن‌محمدبن‌حنبل، ج۳، ص۱۸، ح۳۳٫

[۳۵]. همان، ج۴، ص۴۴۸٫

[۳۶]. کنز العمال، تقی‌الدین الهندی، ج۱، ح۸۷۶٫

[۳۷]. الموطاء، مالک‌بن‌انس، کتاب القدر، ص۶۰۲، ح۱۶۶۲٫

[۳۸]. سوره فصلت، آیه ۴۲٫

[۳۹]. سوره نساء، آیه ۸۲٫

[۴۰]. سوره آل عمران، آیه ۷٫

[۴۱]. تفسیر الصافی، فیض کاشانی، ج۱، ص ۱۲٫

[۴۲]. سوره نساء، آیه ۱۷۴-۱۷۵٫

[۴۳]. سوره اسراء، آیه ۸۲٫

[۴۴]. سوره یونس، آیه ۵۷٫

[۴۵]. جواهر المعانی و بلوغ الأمانی، ص۲۳۱٫

[۴۶]. قواعد التصوف، احمد زروق الفاسی، ص ۱۰۳٫

[۴۷]. جواهر المعانی و بلوغ الأمانی، ص۳۸٫

[۴۸]. الرماح، عمر سعید الفوتی، ص۴۴۰٫

[۴۹]. الفیض الربانی فی التفسیر و الحدیث، سیداحمد تیجانی، ص۷۰-۷۲٫

[۵۰]. همان، ص۱۲۱٫

[۵۱]. الفیض الربانی فی التفسیر و الحدیث، ص۲۴۲-۲۴۶٫

[۵۲]. الثقافه العربیه الإسلامیه فی غرب إفریقیا، ص۴۱٫

[۵۳]. همان.

[۵۴]. سوره محمد، آیه۲۲و۲۳٫

[۵۵]. سوره احزاب، آیه ۵۷٫

[۵۶]. الجواهر و الدرر فی سیره الشیخ‌الحاج عمر، محمد المنتقی احمد تال، ص ۶۱۶٫

[۵۷]. الثقافه العربیه الإسلامیه فی غرب أفریقیا، ص ۵۵۷٫