طریقه تیجانیه و حرکتهای جهادی ( فصل هفتم کتاب تصوف در غرب آفریقا نوشته حجت الاسلام و المسلمین سید محمد شاهدی )
طریقه تیجانیه و حرکتهای جهادی
مقدمه
بخشهای وسیعی از قاره آفریقا قرنها زیر چکمههای استعمار بود و استعمارگران در این مدت علاوه بر غارت منابع اقتصادی مردم این منطقه، آنان را نیز به بیگاری کشیده و به عنوان برده به کشورهای اروپایی و آمریکایی میبردند. هنوز خاطرات تلخ آن دوران از اذهان مردم مظلوم این قاره محو نشده است. در برخی از کشورهای آفریقای سیاه، مانند سیرالئون، سنگال و تانزانیا، هنوز ما شاهد بقایایی از بازار بردهفروشی هستیم.
استعمارگران علاوه بر استعمار مردم و این سرزمین در جهت منافع خود، در امور دینی آنان نیز خیانتهایی کردند که در کتب تاریخی بیان شده است. در برابر پدیده استعمار، مردم آفریقا دو دسته شده بودند: عدهای به حالت تسلیم و بیطرف بودند، و عدهای دیگر با پیروی از شیوخ و علمای خود، حرکتهای ضداستعماری را آغاز کردند.
علمایی که حرکتهای ضداستعماری را هدایت میکردند، اغلب از شیوخ طرق صوفیه و بهخصوص طریقه تیجانیه و بعضی از اقطاب این طرق بودند. بسیاری از شیوخ طرق صوفیه در کشورهای شمال و غرب آفریقا با استفاده از پیروان خود، حرکتهای جهادی و ضداستعماری را شروع کردند. از بین آنان شیخعمر تال، شیخحماه الله، شیخعثمان دانفودیو، شیخاحمد بامبا و … دارای شهرت خاصی هستند. آنان توانستند حرکتهای جهادی را علیه استعمار و در جهت نشر اسلام در غرب آفریقا انجام دهند. بعضی از این شیوخ در جهت تشویق مردم در پیوستن به حرکتهای جهادی خود، از اندیشه مهدویت بهره میبردند و بعضا خود و یا طرفدارانشان، شیخرا به عنوان مهدی موعود معرفی کرده و مردم را بر گرد او جمع میکردند.
قرن هجدهم و نوزدهم از طرفی برای غرب آفریقا دوران رشد و گسترش اسلام، و از سویی دیگر، دوره تنش و درگیری نظامهای سیاسی غیراسلامی با حکومتهای اسلامی در تاریخ ثبت شده است. ظهور نهضتها و حرکتهای جهادی در این منطقه از قارّه آفریقا، نظیر جهاد احمد لوبو در ماسینا (مالی) و جهاد شیخعمر سعید فوتی در فوتاجالون و سنگامبیا (گینه-سنگال)، تنها نمونههایی از این نوع هستند.
تمام اینگونه جهادها و بهخصوص جهاد عثمان دانفودیو با هدف اجرای شریعت اسلامی، پیاده کردن قوانین اسلام بر طبق سنن پیامبر اکرم ص و مبارزه با فساد سیاسی و اجتماعی بوده است که در برخی موارد بهصورت تشکیل حکومت اسلامی چهره فروزنده خود را نمایان ساخته است.
شاید بتوان انقلابیترین دوران نفوذ اسلام در غرب آفریقا را قرنهای ۱۸ و ۱۹ دانست که در واقع این دوران را عصر انقلابهای اسلامی نامیدهاند؛ چرا که شاهد سلسله جهادها یا جنگهای مقدسی به رهبری هواخواهان فولانی و مبلغان و سلحشوران مسلمان بوده است. مسلمانان فولانی که مردمانی سختکوش بودند، از موطن اصلی خود در سنگال هجرت کرده و بهدنبال تغییرات و تحولات اساسی اسلامی، تاریخ اسلام را با نقاط عطف مهمی در این بخش از آفریقا روبهرو ساختند. جهادهای فولانی از مناطقی چون فوتاتورو، فوتاجالون، ماسینا، سوکوتو و دیگر مناطق آغاز و تا پایان قرن هجدهم سلسلهوار ادامه داشت.
مورخان، جنگ مقدس مردم فولانی در غرب آفریقا را به پنج بخش اصلی تقسیم کردهاند:
- حرکت اسلامی در فوتاجالون بهسال ۱۷۲۵ و در نتیجه سقوط حاکمان مشرک و تشکیل یک حکومت اسلامی؛
- جهاد در فوتاتورو بهسال ۱۷۷۵؛
- جهاد عثمان دانفودیو بهسال ۱۸۰۴؛
- جهاد اسکو احمدو در ماسینا بهسال ۱۸۱۸؛
- جهاد حاجعمر در سگو در اواسط قرن ۱۹٫
البته جهادهای فوق در ابعاد مختلفی چون رهبری، شرایط و استراتژیها، دارای اختلاف و تمایز بودند و مهم اینکه مهمترین نهضتها یعنی نهضت دانفودیو بر انقلابهای بعدی خود، بهخصوص در فوتاجالون و فوتا تورو تأثیر بسزایی داشتهاند.
از سویی ما شاهد این بودیم که حرکتهای اسلامی در دوران یادشده متأثر از کار تجاری با شمال آفریقا و شرق سودان نیز بوده است. نفوذ طریقههای تصوف در سودان غربی و گسترش فرقههای قادریه و تیجانیه در قرنهای ۱۶ تا ۱۸ سهم مؤثری در این حرکتها داشتهاند.
از سوی دیگر، پیشینه جهادهای قرون فوق، به قرنها قبل در آفریقا مربوط میشود و آن تأثیر، از زمان نفوذ و ورود اسلام در غرب آفریقا در قرن ۱۲ و۱۳ میلادی است.
در آن دوران، حاکمان هیچگاه خواهان و علاقهمند اجرا و اِعمال قوانین اسلامی نبودند. مردم نیز ادیان بومی را با اسلام ترکیب کرده بودند. چنین شرایطی بود که در اواخر قرن ۱۷ میلادی، رهبران مسلمان در غرب آفریقا، تبلیغ و اصلاح مذهب را آغاز کرده و خواهان ایجاد و اجرای قوانین شریعت اسلامی شدند.
تعداد زیادی از رهبران علیه حاکمان آفریقایی در منطقه اعلام جهاد نموده و حکومت اسلامی را بنیان نهادند و چنین حرکتهایی باعث شد تا اوایل نیمه دوم قرن ۱۹، حکومتهای جدید اسلامی تقریباً اکثر مناطق غرب آفریقا را در سیطره خود داشته باشند.
اما برخی از مورخان، نهضتهای اسلامی را به دورههای پیش و پس از استعمار تقسیم کردند. اسلام التقاطی، بتپرستی و فقدان شریعت دینی، برخی از ویژگیهای جهادهای پیش از دوران استعمار بود.
جهادها و انقلابها در دوران نخستین حضور استعمار با ویژگیهایی چند رخ داد:
- احساس تعلق مسلمانان به جهان اسلام؛
- گسترش سوادآموزی به زبان عربی در میان مسلمانان؛
- تقویت ابعاد معنوی و نظامی جهادها؛
- تسریع تحولات اجتماعی، یعنی ایجاد شهرهای جدید، حرکت جمعیتها، تأسیس نهادهای جدید، و تغییرات اقتصادی و سیاسی؛
- توسعه روحیه وحدت و همبستگی اجتماعی.[۱]
در خصوص حرکتها و جهادهای اسلامی در غرب آفریقا، نویسندگان آفریقایی و اروپایی کتابها و مقالات زیادی را نوشتهاند که از میان آنها، میتوان به کتب ذیل اشاره کرد:
- گسترش اسلام در غرب آفریقا، اثر هیسکت مروین؛
- الثقافه العربیه الاسلامیه فی غرب أفریقیا، از عمرمحمد صالح الفلانی؛
- التفسیر و المفسرون فی غرب أفریقیا، نوشته محمدبنرزقبنطرهونی.
در اینجا به برخی از جهادهای اسلامی در غرب آفریقا که با هدف توسعه و نشر اسلام و مبارزه با استعمار شکل گرفته است، اشاره میکنیم:
جهاد حاجعمر سعید تال
در منطقه فوتاتورو، در شمال کشور سنگال، مجدّد بزرگ و صاحب پرچم اسلام و مجاهد بزرگی به نام حاجعمر بنسعید الفوتی ظهور نمود. وی در سال ۱۲۱۲ قمری برابر با ۱۷۹۷ میلادی متولد و از سنگال به مالی، نیجر، نیجریه، چاد، سودان، و مصر مسافرت نمود.
حاجعمر در سال ۱۸۲۸ به حجّ رفت و در آنجا تحت تأثیر و نفوذ خلیفه تیجانیه حجاز، یعنی محمد الغالی ابوطالب قرار گرفت و این خلیفه حاجعمر را بهعنوان خلیفه شاخه تیجانیه غرب سودان منصوب نمود. وی هنگام بازگشت از سفر حجّ و اقامتش در مصر، از الازهر دیدار و با دانشمندان آنجا نیز ملاقات و گفتگو نمود.
وی در سال ۱۸۳۲، پس از بازگشت از حج، مدّتی را در سوکوتو(Sokoto-شهری در نیجریه) بهسر برد و با دختر محمد بلّو (Bello پسر وجانشین عثمان دانفودیو) ازدواج کرد. پس از بازگشت از سوکوتو، به احیای میراث محمدی قیام کرده و دامنه نفوذ و تبلیغات خود را به ناحیه فوتاجالون در کشور گینه کوناکری گسترش داد و در آنجا جماعت تیجانیه را بنیانگذاری کرد و روزبهروز تعداد پیروان او افزایش پیدا کرد. دیدار از سایر کشورهای مسلماننشین، انجام مراسم و اعمال حج و عضویت در فرقه تیجانیه، از جمله نقاط عطف در مسیر زندگی این رهبر مسلمان بهشمار میرود که باید همواره مورد توجّه و امعان نظر قرار گیرد.
شخصیت، افکار واندیشهها
عمر تال از گروه نژادی «تورودوبی» و از قبیله «توکولور» از منطقه «فوتاتورو» شهری در شمال کشور سنگال است. عنوان «الحاج» نشان میدهد که وی اعمال حج را به جای آورده است. در حقیقت، او به مدت تقریباً بیست سال، از وطن خویش دور بوده است. دوازده سال از این بیست سال را، بهنظر میرسد که در سوکوتو سپری کرده و با قصر و دربار محمد بلّو معاشرت داشته و یکی از دختران وی را به همسری برگزیده و در این مدت حداقل یک کتاب مهّم نوشته است. تعدادی از دستنوشتههای زیبای او هنوز باقی است و بهطور کلی نشاندهنده آن است که خوب تحصیل کرده و با اصول و مبانی جهاد مسلمانان فولانی در غرب آفریقا آشنا شده و تأثیرات جهاد بر وی، از جهادگران سوکوتو گستردهتر بوده است.
او همچنین مدّتی را با «الکانمی» در «بُرنو» گذرانده است. مهّمتر اینکه، وی در مصر و مکّه اقامت کرده و با شیوخ آنجا بهخصوص شیخمحمد الغالی در مکه و با مرکز بزرگ آموزشی الازهر در قاهره نیز ارتباطی داشته است. بدین ترتیب، او از حرکت اصلاحی و تجدید حیات اسلامی «وهابی» در عربستان در برابر حاکم عثمانی آگاه بوده است. همچنین وی به فرقه تیجانیه پیوسته و رهبری شیخ مراکشی متوفا در سال ۱۸۱۵ میلادی را در سودان غربی پذیرفته است. این فرقه وضعیت و موقعیت مشخص و فعّالی را نسبت به فرقه قدیمیتر، یعنی قادریه دارد و اعضای آن، دارای الزامات اخلاقی معیّن و مشخصی هستند.
وی در سال ۱۸۴۹ با برخورداری از شاگردان و حامیان بسیار، هجرت به «دینگوری» در مرزهای «فوتاجالون» و «بامبوک» را رهبری و در آنجا رباط (زاویه) را تأسیس نمود. این مکان در جای دوری واقع شده بود و پناهگاه مذهبی برای آموزش نوآموزان عضو طریقه تیجانیه بود که بیشتر آنها از میان جوانان و فولانیهای بلندهمّت و «تورودوبیهای» قبیله «توکولور» منطقه بودند. این مکان، همچنین پایگاه قدرت بود که انتظار میرفت هسته مرکزی برای نیروهای نظامی و دولت را فراهم کند.
چنین پایگاهی، میتوانست افراد داوطلب را از راههای دور و از گروههای نژادی مختلف بهسوی خود جذب نماید. پایههای جامعه، به وسیله تجارت و مالکیت برده و سایر کالاهای جهانی که برخی از آنها با تجار اروپایی در ساحل برای بهدست آوردن سلاح و تجهیزات، معامله میشد، مستحکم میگردید.
رباطها یا زاویهها، همواره در کشورهای شمال و غرب آفریقا، نقش اساسی در روند زندگی سیاسی اجتماعی مردم ایفا نموده و بهطور جدّی بر عرصههای مختلف زندگی تأثیر داشتهاند.
بدیهی است، افکار و اندیشههای فرق صوفی که خود نیازمند بررسی و تتبع جداگانه است، باید در این ارتباط همواره موردتوجه و ملاحظه قرار گیرد.
نتیجه اقدامات انجامشده، عبارت بود از اینکه در سال ۱۸۵۲، افرادی از منطقه «دینگوری» برخورد و درگیری آشکاری با مقامات و مسئولان بومی «بامبارا» پیدا کردند. این افراد به سلاحهای مدرن مجهّز بوده و از نظر روحی، وضعیت و شرایط بهتری در مقایسه با جهادهای اجداد و نیاکان خود در غرب آفریقا داشتند.
اولین مسیر جهاد به سوی شمال، از طریق سرزمینهای دارای طلا، یعنی «بامبوک» و «بُورِه» به سمت سنگال بالایی بود و نخستین موفقیت بزرگ در سال ۱۸۵۴، شکست پادشاهی «کارتا» در منطقه «بامبارا» و اشغال پایتخت آنجا، یعنی «نیورو» بود. شاید این عمل، یک اقدام انحرافی و شاید مسئله امنیتی نظامی به حساب آید. رویدادهای بعد حاکی از آن است که شاید هدف اصلی حاجعمر، سنگال پایینی بوده است؛ جایی که وطن او یعنی «فوتاتورو» در آنجا قرار دارد. درّه آنجا، شریان اصلی تجارت با جهان خارج را داشته و در بالای درّه، سپاه فرانسه در حال مبارزه و غلبه بر مسلمانان بودند تا به سرزمینهای ثروتمند داخلی دسترسی پیدا کنند. درهرحال، دو سال مبارزه (۱۸۵۹-۱۸۵۷) علیه فرانسه در «گالام»، به حاجعمر ثابت کرد که او به اندازه کافی قدرتمند نیست تا آنها را از استحکامات نظامی خطوط مرزی در «مِدینا» بیرون کند.
امّا اگر حاجعمر مجبور بود سنگال را برای مسیحیان امپریالیست ترک نماید، تا سال ۱۸۶۱ پیروز شده و پادشاهی «بامبارا» در منطقه «سگو» در نیجر بالا، سقوط کرده بود.
این پیروزی، نقطه عطفی در مسیر و دوره زندگی حاجعمر ایجاد کرد. فولانیهای «مسینا» از همکاری با او بر ضد «سگو» اجتناب کردند؛ زیرا در فرقه قادریه عضویت داشتند. برخی از سربازان فولانی، در حقیقت با «بامباراها» علیه سپاه حاجعمر جنگیدند و خلیفه آنها به عمر نامههای اعتراض و مخالفت نوشت؛ همانطور که الکانمی به عثمان دانفودیو نامه نوشت. امّا حاجعمر نمیتوانست بپذیرد که رهبری مسلمانان در جای دیگری به جز خودش و تیجانیه قرار دارد.
گام بعدی وی این بود که فولانیهای «مسینا» را تحت اقتدار و نفوذ خویش درآورد. شهر «حمداللهی» تصرف و تخریب گردید و در سال ۱۸۶۳، نیروهای حاجعمر در «تمبوکتو» حضور داشتند. امّا این اقدامات، واکنشهای تلخی را در میان فولانیها و «بامباراها» برانگیخت و قادریه و شیوخ کونتا و علمای محلّی به یکدیگر پیوستند. در سال بعد، درحالیکه حاجعمر تلاش میکرد تا مقاومت مسینا را از میان ببرد، کشته شد و میراث آشفتهای را در «سگو» و «مسینا» برای پسرش «احمد سکو» که جانشین او شد، به یادگار گذاشت.
او تعلیم و آموزش نیروهای نظامی، مذهبی و انقلابی را در فوتاجالون آغاز کرد و در «دینگوری» سلاح، تجهیزات و مهمّات جمعآوری نمود. وی جهاد خویش را علیه «کارتا» آغاز نمود. این دولت با دولت «فوتا»، «سگو» و «مسینا»، یکی از چهار دولت مهّم در آن زمان در غرب سرزمین هوسا بهشمار میرفت.
دو دولت قدرتمند از میان این چهار دولت، پادشاهی «بامبارا» در منطقه «سگو» و «کارتا» بود. پس از فتح «کارتا» عمر مبارزه جدیدی را با فرانسه آغاز نمود که به تازگی وارد این نواحی شده بود. امّا ورود فرانسه مانع تصرّف «سگو» نبود. وی پادشاه آنجا را در سال ۱۸۵۹ از بین برد و در سال ۱۸۶۲، شهر «حمداللهی» پایتخت مسینا را تصرف نمود و سپس به «تیمبوکتو» رفت. ولی شورش و قیام آنجا سبب گردید تا وی به «حمداللهی» بازگردد و بهدنبال آن حاجعمر خود را در محاصره دید. «امپراتوری توکولور» که وی تأسیس نموده بود، سرتاسر سودان غربی، از «فوتا» تا «مسینا» و «کارتا» و «سگو» را شامل میگردید.
اولین عامل موفقیت عمر بدون تردید، تجربههای ارزشمند سایر جهادها در مناطق عربی، مصر، برنو، سوکوتو و مسینا بوده است. زمانی که وی جهاد تیجانی را در فوتاجالون طراحی و به اجرا گذاشت، این سابقه و زمینه تجربی، سرمایه بزرگی برای او محسوب میشد. در کنار این سرمایه بزرگ، شخصیت و نفوذ و اعتبار شگفتانگیز وی بهعنوان دانشمند و سخنران، مریدان و شاگردان سرسخت و زیادی را به همراه داشت.
مهمتر از عامل فوق، شاید نفوذ فرقه تیجانیه بود که وی موفق شد جهاد خویش را در میان مردم توکولور و ماندینکا گسترش دهد.
فلسفه مساواتگرایی تیجانیه، مخالفت آنها با اصول رهبری نخبگان قادریه، سادگی و اساسی بودن آموزشها و تعالیم اعتقادات اسلامی، و ادّعای برتری و تفوقّ بر قادریه، آرمانهایی بودند که سبب گردیدند تا افراد بسیاری به سوی پرچم عمر جلب و جذب شوند.
همچنین، ستم و تعّدی از سوی حاکمان بر مردم که از سوی اصلاحگران محکوم میگردید، و امید به اینکه جهاد، مردم را به شرایط و وضعیت زندگی بهتری هدایت خواهد کرد، باعث حمایت مردم از حاجعمر میگردید.
در یک دوره طولانی آمادگی نظامی فراهم شده بود. در این مدت، ذخیرهسازی سلاح و تجهیزات نظامی انجام شد و این اقدامات بهعنوان عوامل موفقیت جهاد ذکر شده است. شایسته است یادآوری گردد که موفقیتهای اولیه حاجعمر، ناشی از اعتبار و حیثیت وی بود که افرادی زیادی از جمله صنعتگران را از «سنت لوئیس» در سنگال جهت پیوستن به نیروهای نظامی بهسوی خود جذب میکرد.
تأثیرپذیری حاجعمر از سایر جنبشها
حاجعمر تال در سال ۱۸۲۰ برای انجام مراسم حج به مکّه عزیمت نمود و بهمدت بیست سال از وطن خویش دور ماند. وی در طول این مسافرت، تجارب ارزندهای را کسب نمود که افکار او را تحت تأثیر قرار داد و او را برای نقش آیندهاش جهت رهبری جنبش و حرکت اصلاحی اسلامی آماده نمود.
ابتدا وی شاهد قیام و شورش وهابیت علیه ترکها در عربستان بود. پس از آن، انقلاب محمد علی را با هدف تأسیس دولت مدرن در مصر نظارهگر بود. در نتیجه وی از دو نوع حرکت اسلامی اصلاحی در قرن نوزدهم که در خاورمیانه به وقوع پیوست، آگاهی داشت. همچنین وی از شهر بورنو که تحت حکومت الکانمی و سوکوتو تحت حکمرانی محمد بلّو بود، و از مسینا که تحت حکومت سرکو احمدو بود، دیدار کرده و حرکتهای اصلاحی یا جهاد را در این مناطق مشاهده نمود. مهّمتر از همه، زمانی که در مکّه بود، به فرقه تیجانیه وارد و عضو این فرقه گردید و بعد به عنوان خلیفه یا رهبر این فرقه در سودان غربی منصوب گردید. با برخورداری از این تجارب ممتاز و برجسته گذشته، جای تعجّب نیست که وی پس از بازگشت، در سال ۱۸۳۸ خود را برای جهاد تیجانی آماده نمود.
تأثیرپذیری از سایر جنبشها و حرکتهای اسلامی و زیارت خانه خدا و ملاقات با دانشمندان آنجا و نیز آشنایی و عضویت در فرقه تیجانیه، از عوامل اساسی در شکلگیری شخصیت حاجعمر و نهایتاً ظهور پدیده جهاد بهشمار میآید.
موفقیت جهاد عثمان دانفودیو و تأسیس خلافت سوکوتو، تأثیر بسزایی در سودان غربی قرن نوزدهم داشت. آموزشهای عثمان و موفق بودن جهاد وی، سبب گردید تا واحدهای سیاسی بزرگی، از اندیشهها و افکار ایشان الهام بگیرند. اسلام در سرتاسر سودان غربی گسترش یافت و سبب گردید تا آموزش و تعلیم نیز ارتقا و افزایش یابد. در خارج از خلافت سوکوتو، حاجعمر تحت تأثیر وی قرار گرفت. حاجعمر کسی بود که «امپراطوری توکولور» را بنیانگذاری نمود. بهطور غیر مستقیم جهاد عثمان دانفودیو، خط مشی و سیاستهای ساموری توره را در امپراطوری وی که در میان مردم «ماندینکا» بهوجود آورده بود، تحت تأثیر قرار داد.
تأثیرگذاری و نفوذ حکومت اسلامی در سوکوتو بر افکار و اندیشههای سایر جهادگران غرب آفریقا، بهصورت گسترده مورد تأکید و تصریح اکثر محقّقان و نویسندگان قرار گرفته است. نقش عثمان دانفودیو نه تنها در شمال نیجریه، بلکه در کشورهای غرب آفریقا کاملاً برجسته و ممتاز است.
در قرن گذشته، در مناطقی از غرب آفریقا، یکسلسله انقلابهای اسلامی دیده شده است که از میان آنها میتوان به نهضت عثمان دانفودیو در سرزمین هوسا، احمد لابو در مسینا و عمر فوتی در سنگامبیا و … اشاره نمود.
در میان جهادهای غرب آفریقا، قیام و انقلاب بهوجودآمده بهوسیله عثمان دانفودیو، از ویژگی خاصی برخوردار است. جهاد حاجعمر به طور عمیق و بنیادین، از جهاد و انقلاب اسلامی عثمان دانفودیو که سرانجام به تشکیل خلافت سوکوتو منجر گردید، تأثیر پذیرفته است.
از جمله فعالیتها و اقدامات حاجعمر، میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
- وی امپراطوری اسلامی را تأسیس نمود که سودان را به غرب آفریقا متّصل میکرد.
- حاجعمر اعلام جهاد نمود و در سایه همین جهاد حکومت اسلامی را تأسیس کرد.
- همچنین، وی مراکز علمی و کتابخانههای اسلامی را در سرتاسر سنگال، گینه و مالی تأسیس نمود.
- در برابر استعمار فرانسه، مقاومت شدیدی از خود نشان داد.
- طریقه تیجانیه را در سودان غربی نشر داد.
جهاد المامی ساموری توره (Samori Ture) (1833-1898)
یکی از جهادهای مطرح و مهم در غرب آفریقا، جهاد ساموری توره بود. در غرب آفریقا، یکسلسله حرکتهای فعّال و جنبشهای انقلابی از قرن هجدهم تا قرن نوزدهم ظهور نمود. مسلمانان از مدتها پیش و از مکانهای مختلف، از دانشمندان اصلاحطلب بهواسطه تئوری جهاد و مسئله انتظار مجدِّد در آغاز هرقرن، الهام میگرفتند. در همین دوران، «حاجعمرتال» عضو طریقه اصلاحطلب تیجانی در فوتاجالون و ساموری توره در منطقه مالینکه اعلام جهاد نمود.
ساموری توره جهاد خویش را در سال ۱۸۷۰ میلادی در منطقه گینه کوناکری و ساحل عاج امروزی آغاز نمود. وی مدّعی بود که برای مسلمانان جهاد میکند تا از بازرگانی و تجارت مسلمانان در برابر مالیات کفّار حمایت نماید. این مسئله سبب گردید تا جوامع بازرگانی مسلمان، بهسوی جهاد جلب گردد. ساموری جوامع مسلمان و غیرمسلمان را در منطقه زیرورو کرد تا اینکه استعمار فرانسه در حدود سال ۱۸۹۸ در مقابل او ایستاد.
مسیر و دوران زندگی
ساموری میان سالهای ۱۸۳۲ و ۱۸۳۵ در منطقه «بیلا» Beyla که امروز در جنوب شرقی گینه واقع شده، متولد شد. پدرش دستفروش و گلهدار بود و شغل اجدادش را که متعلّق به یک جامعه تجاری مسلمان یعنی «دایولا» بود، تعقیب مینمود. مادرش متعلق به یک خانواده بومی روستایی کشاورز بود. شاید ساموری در دوره اوّل زندگی تربیتی، بتپرست بوده است. اجداد پدری وی از مدتها پیش، از «مسینا» به «کانکان» در گینه که مرکز «ماندینکا»ها، بود مهاجرت کرده بودند.
تمایلات تجاری و فعالیتهای بازرگانان «دایولا» نقش اساسی در خط مشی و دوران زندگی ساموری داشته است. به مدّت چندین قرن، «ماندینکاهای دایولا» امپراطوری تجاری خویش را در ارتباط با منطقه جنگلی و منطقه دشت و جلگه آفریقا، توسعه و گسترش داده و کمکم در بازارهای شهری زندگی کرده و ثروتمند و قدرتمند شدهاند.
در قرن نوزدهم، با موفقیت انقلابهای اسلامی در شمال، آنها تعدادی ایالتهای کوچک در جنوب سودان تأسیس نمودند که «کونگ» (Kong) و «اُودین»( Odienne) نامیده میشدند و با تجارت نمک و دانههای «کولا» و بردگان، با جنوب در ارتباط بودند و در مرحله بعدی، به تبلیغ و گسترش اسلام علاقه داشتند.
ساموری جوان، ابتدا شغل پدرش را به عنوان خردهتاجر دنبال نموده و همچنین به اسلام گروید. تا سال ۱۸۶۵ تاکتیکهای مؤثری بهوسیله ساموری تنظیم و با سازمانهای متعددی «قوانین دایولا» را در میان ایالت ماندینکاها، بنیانگذاری نمودند. کمکم قدرت نظامی غیرمعمول وی، منجر به توسعه ایالتهای پراکنده میان منطقه جنگلی و امپراطوری توکولور گردید که حاجعمر در شمال ساخته بود.
در طی مرحله اول توسعه و گسترش مبارزات ساموری، وی از برخورد و درگیری با اروپاییها، به خاطر منافعی که به جای دیگری متکّی بود، خودداری میکرد. امّا افزایش قدرت وی در برابر نفوذ و توسعه اروپاییها در منطقه آفریقا، ضرورتاً مانع و سدّی محسوب میگردید.
ازآنرو که ظهور ساموری با رشد و نفوذ منافع اروپاییها به خصوص فرانسویها در داخل غرب آفریقا مصادف بود، مقابله و مواجهه، دیر یا زود اجتنابناپذیر بود.
تعیین موقعیت تجاری ساموری در سمت جنوب، منجر به روابط صمیمی با انگلستان در «فری تاون» در سیرالئون گردید؛ جایی که پس از سال ۱۸۷۹ برای نیروهای وی سلاح ارسال میشد. دولت بریتانیا بههرحال، برای توسعه اقتدار خویش در داخل سرزمینها، تمایلی نداشت؛ درحالیکه فرانسویها در تلافی خسارت توهینآمیز «پورسیا» و «بیسمارک» در سال ۱۸۷۱، خواستار پیشرفت و ترقی فعال از سنگال تا سودان بودند که ممکن بود پایههای اساسی امپراطوری بزرگی را از آتلانتیک تا دریای سرخ، بنیانگذاری نماید.
تا سال ۱۸۷۳، ساموری «کانکان» را تصرف کرده و پایتخت خویش را در «بیساندوگو» تأسیس نمود. ناحیه سرزمینی او کمکم نیجر بالا در نواحی «بوره» و «واسولا» را دربر گرفت. در طی دهه ۱۸۸۰، پیشرفت فرانسه متناوب و بیثبات بود و در هرواقعهای بهطور گسترده و وسیع، متوجه منطقه شمال علیه ایالت «توکولور» میگردید که تحت نفوذ پسر حاجعمر یعنی «احمدو» بود.
شکلگیری و ظهور جنبش و جهاد ساموری
ساموری توره از قبیله «دیولا» در سال ۱۸۳۳ در خانوادهای فقیر متولد شد. او مجبور بود به ارتش ملحق شود تا برای نجات مادرش پول بهدست آورد. پس از آن، او به کار تجارت طلا و احشام از «واسُولا» و فوتاجالون مشغول شد. همه افراد قبیله «دیولا» به کار تجارت در مسیرهای طولانی میپرداختند. آنها مسلمان بودند، ولی متعصّب نبودند. تا سال ۱۸۷۰، ساموری توره با سرعت و شتاب بسیاری همه ایالتهای «واسُولا» را تصرّف نمود. بدین ترتیب در سال ۱۸۸۶، امپراطوری وی سومین امپراطوری بزرگ سودان غربی پس از «توکولور» و «سوکوتو»، و شاید امپراطوری «ماندینکا» بزرگترین امپراطوری آفریقای غربی در قرن نوزدهم بهشمار میرفت.
میان سالهای ۱۸۸۵ و ۱۸۸۹، ساموری توره سیاست در برابر هم قرار دادن و درگیر کردن انگلستان و فرانسه را در پیش گرفت، تا از استقلال خود محافظت نماید. در سال ۱۸۹۱، ساموری فقط با فرانسه مواجه گردید.
ساموری و سپاهیانش آهسته به سمت شرق عقبنشینی کرده و سیاست به آتش کشیدن و سوزاندن مزارع روی زمین را اجرا نمودند. بدین ترتیب، آنها روستاها، محصولات کشاورزی و هرچیز باارزش را سوزاندند. در نتیجه فرانسه یک کشور صحرایی و بیابانی و مرده را تصرف نمود. پس از هفت سال جنگ، فرانسه «سیکاسو» و «بوبو دیولاسو» را در سال ۱۸۹۸ تصرف نمود.
زمانی که نیروهای نظامی فرانسه از سمت شمال و از بخش غرب و جنوب به جلو پیشروی نمودند، ساموری مجبور شد پایتخت دوم خود «داباکالو» را رها و تخلیه نماید. زمانی که فرانسه به وی رهبری سالم و باامنیت و کنارهگیری بدون تنش و درگیری را در روستای خویش پیشنهاد نمود، وی این پیشنهاد را پذیرفت.
علیرغم وعده و پیمان فرانسه، ساموری از طریق «سنت لوئیس» به گابن تبعید شد و در دوّم جون سال ۱۹۰۰ بهدلیل بیماری ذات الرّیه، وفات نمود.
فعالیتها و اقدامات
انقلاب ساموری در دهه ۱۸۷۰، موفّقترین و مهّمترین انقلاب بود که به وسیله شورشیان زیادی از دهه ۱۸۴۰ سازماندهی شده و به جلو پیش میرفت و بهوسیله یک فرد «دایولایی» که تحت تعلیمات و آموزشهای اسلامی در منطقه «سونینکه» قرار داشت، رهبری میشد. اگرچه ساموری کمتر تحصیلات داشت و در مقایسه با سایر رهبران جهاد نخستین[۲]، متعصّب و مجذوب دین بود، ولی بدون هیچ تردید، تا اواسط دهه ۱۸۸۰، وی قصد داشت تا مردم را بهسوی اسلام دعوت کرده و آن را به کار بندد.
ساموری توره همچنین لشکر و سپاه خود را اصلاح و به سلاح روز مجهّز نمود. این اقدامات، هم ساموری و هم منلیک، را توانا میساخت تا برای مدت طولانی در طول دو دهه آخر قرن، در برابر نیروهای امپراطوری، از خود دفاع نمایند.
ساموری، حوالی سال ۱۸۷۰ در میان «مالینکهها» جهاد را رهبری نموده و حاکمیت وی شامل نیمی از منطقه شرقی گینه و نیمه شمالی ساحل عاج و بخشی از غنای کنونی است. در همهجا، ساموری زیارتگاههای سنّتی را تخریب و مساجد را بنا نموده و برای همیشه این مناطق را اسلامی کرد و سرانجام بهوسیله نیروهای متحد فرانسه و انگلیس شکست خورد.
امپراطوری ساموری توره از بخشهای شمالی سیرالئون مدرن و گینه تا باماکو، توسعه و گسترش یافته و مرکز تجاری مهّم «جولا» و مرکز اسلامی «کانکان» را شامل میگردید.
غلبه و پیروزی ساموری در غرب آفریقا و «رَباح» در منطقه چاد، در ربع آخر قرن نوزدهم، سبب گردید تا مسلمانان با اروپاییها درگیر شده و مخالفت آنها با حکومت استعماری، سبب گردید تا اسلام را به رسمیت بشناسند.
ظهور ساموری، بخشی از همان حرکت ماندینکاها بهسوی واحدهای سیاسی بزرگتر بود. وی متعلّق به «دیولا» بود. از «واسُولا» به تجارت طلا میپرداخت و از فوتاجالون به تجارت گلّه مشغول بود و در این مورد، از «فری تاون» و امپراطوری «توکولور» دیدن کرده بود. او مسلمان متولد نشده بود، امّا تحت نظر یک رهبری مذهبی در واسُولا اسلام آورده بود و از مبانی آموزشی و تعلیمات مذهبی حاجعمر آگاه شده بود. در حقیقت تعدادی از شاگردان و نوادگان عمر، بعداً مناصب و موقعیتهایی را در امپراطوری ساموری از آن خود کردند.
ساموری تا حدود سال ۱۸۷۰، با سرعت زایدالوصفی، ایالتهای کوچک نواحی «واسُولا» را تحت اقتدار و نفوذ خویش درآورد. او «بیساندوگو» را پایتخت خود قرار داد و عنوان «المامی» را برگزید و «کانکان» را تصرّف نمود. تا سال ۱۸۸۶ میلادی، امپراطوری وی پس از خلافت سوکوتو و امپراطوری توکولور، سومین واحد سیاسی در سودان غربی بهشمار میآمد.
ویژگیها و خصوصیات جنبش و جهاد ساموری
ساموری توره، از قبیله «ماندینکا»، جنگجو و مبارزه برجستهای بود که کمکم دولت مقتدر و نیرومندی را برای خود در اطراف «کونیا» گینه کنونی بنیانگذاری نمود. ساموری متعلّق به یک گروه تاجر ماندینکای مسلمان با نام «دیولا» بود که در سرتاسر سودان غربی گسترش پیدا کرده بودند. بدین ترتیب وی به تجارت و گسترش اسلام علاقهمند بود و درصدد بود تا بهایندلیل، نواحی وسیعی را تحت کنترل خویش درآورد. بسیاری از این «دیولاها» مسافتهای طولانی را تا فری تاون طی میکردند و در آنجا، سلاح بهدست میآوردند.
ساموری نه فقط برای وحدت سیاسی و احیا و عظمت «ماندینکا»، بلکه برای گسترش اسلام بهعنوان سند اتحاد در کشور جدید، قیام نمود.
تخریب و انهدام بیرحمانه آنیمسیم به وسیله وی، در مقایسه با آنچه انتظار میرفت، کمتر مورد خشم و نفرت واقع شده است. اقدام او به وسیله بسیاری، از جمله در سفر تبلیغی حاجعمر به «ماندینکا» مورد تأئید قرار گرفته و حداقل راه را برای ساموری فراهم نموده است. فعالیتهای شاگردش در«کانکان» نشان میدهد که پیام عمر، مؤثر بوده است. فرقه صوفیه تیجانیه، با تأکید بر مساوات که حاجعمر آن را تبلیغ و ساموری آن را تأیید و همراهی میکرد، مورد درخواست و توجه خاص در «ماندینکا» قرار گرفت که فرهنگ سنتی آنها نیز بر بزرگی و مساوات انسان تأکید میکرد.
بنیانگذار امپراطوری «ماندینکا» یعنی ساموری توره، امپراطوری خویش را در داخل سرزمینهای پست ساحلی مستعمره توسعه میداد و این رویداد در زمانی بود که قدرتهای اروپایی بهدست آوردن سرزمینهای آفریقایی را فریاد میزدند. این مسئله سبب شد که ساموری با بریتانیا بهصورت مستقیم برخورد کنند.
برخورد جهادهای غرب آفریقا، از جمله مبارزات ساموری با استعمار بریتانیا و فرانسه، از لابهلای تاریخ کاملاً مشهود است.
تحکیم مواضع استعمار فرانسه در سنگال و نیجر، با مقاومت مردم مواجه شد و این مقاومت را در سمت دریاچه چاد،«ساموری توره» از قبیله «مالینکه» که در گینه بالا متولد شده بود، رهبری میکرد. در سال ۱۸۷۹ میلادی، وی «کانکان» را تصرّف و اقتدار خویش را در منطقه شرقی «سیگوری» برقرار نمود. امّا حمله وی در منطقه، منجر به این شد که ساکنان آنجا در سال ۱۸۸۲، از نیروهای نظامی فرانسه که قبلاً در «کیتا» (سوران فرانسه که اکنون مالی است) مستّقر بودند، درخواست کمک نمایند.
اقتدار رهبر نظامی مسلمان آفریقایی که استحکامات و مواضع نظامی را در نیجر بالایی در اواسط دهه ۱۸۵۰ تأسیس نمود، تا سال ۱۸۷۰ در سرتاسر منطقه «کانکان» از رود «میلو» که اکنون در شرق گینه واقع شده، شناخته شد. تا سال ۱۸۸۰ وی بر امپراطوری «دیولا» از ولتای علیا تا شرق «فوتاجالون» در شرق، حکمرانی نمود. وی تلاش کرد تا یک نظام اداری اسلامی را بهوجود آورد. جاهطلبی امپراطوری وی، با استعمار فرانسه مواجه شد که منجر به درگیری نظامی میان سالهای ۱۸۸۲ تا ۱۸۸۶ گردید. تلاشهای فراوان ساموری برای نفوذ اسلام در میان مردم، در سال ۱۸۸۸ باعث شورش و طغیان گردید.
نفوذ فرانسه و اشغال منطقه در سال ۲-۱۸۹۱، سبب گردید تا وی به سمت شرق به داخل خاک ساحل عاج حرکت نماید و در سال ۸-۱۸۹۱، «بوندوکون» (Bondoukon) را پایه گذاری نمود. سرانجام نیروهای فرانسه او را دستگیر و به گابن تبعید نمودند.
ساموری توره همچون دیگر رهبران مسلمانان غرب آفریقا، در زمینه گسترش دین اسلام نقشآفرینی کرد؛ ولی لشکرکشیهای ارتش ساموری به مناطق مختلف غرب آفریقا، موجب قتل برخی از مسلمانان و کشته شدن تعدادی از دانشمندان و علمای مسلمان، از جمله در شهر کنگ شد که از نظر ساموری متحد و همپیمان فرانسه به شمار میرفتند. در واقع هرچند که ساموری در پی ایجاد یک نظام قانونگذاری اسلامی در متصرفات خویش بود، ولی تلاشهای او برای مسلمان کردن مردمی که در پادشاهی ماندینکا زندگی میکردند و برخی از آنان در زمره قبایل آنیمیست بودند، یکباره و شتاب آلود بود و به نوبه خود، مخالفت و شورش برخی از قبایل را در سال ۱۸۸۸ به دنبال داشت.
این امر، علاوه بر تضعیف موقعیت او، سبب شد که ساموری توره از این سال به بعد از حکمفرما ساختن اسلام به عنوان دین رسمی امپراتوری ماندینکا عقب نشینی کرده و به شیوه سنتی بازگردد. علاوه بر آن، ظلم و ستم برخی از سربازان ساموری بر مردم محلی، موجب سست شدن تدریجی پایگاه مردمی وی شد. با این همه، ساموری توره از رهبران بزرگ جهادی غرب آفریقا به شمار میرود.
او با وجود آنکه بیشتر در فکر توسعه قلمرو خود و کشورگشایی بود، ولی خدماتی را از نظر گسترش دین اسلام و نهادهای آموزشی و عبادی آن انجام داد. مهمترین مؤلفه موردتوجه ساموری، توسعه مدارس اسلامی بود که بعدها منجر به ظهور جماعتهای کوچک اسلامی متعدد در بین مردمان جنوب و شرق فوتاجالون و امپراتوری توکولور شد. علاوه بر آن، مهاجرت برخی از مسلمانان شهر کنگ و مناطق اطراف آن به مناطقی در ساحل عاج امروز و دیگر مناطق غرب آفریقا و توسعه اسلام در این سرزمینها، از نتایج غیر مستقیم جنگهای ساموری با فرانسویها و فراز و نشیبهای حاصل از آن بود.
امروزه از ساموری توره به عنوان قهرمان ملی گینه در جنگ با فرانسویها یاد میشود و رهبران غرب آفریقا او را یکی از حماسهسازان یک منطقه که امپراتوری نیرومندی را در دو دهه۱۸۷۰ و ۱۸۸۰ در منطقه جنوب شرقی فوتاجالون گینه کوناکری پدیدآورد، میدانند.
جهاد اسلامی ساموری توره در زمره آخرین نهضتهای اسلامی منسجم غرب آفریقا و کشور گینه امروزه بود که نتایج درخشانی به دنبال داشت. پس از آن، فرانسویها که از گسترش روند اسلامی شدن این سرزمین احساس خطر میکردند، تلاش فراوانی به خرج دادند تا اتحاد و انسجام مسلمانان را درهم شکسته و مانع تأسیس دولتهای اسلامی به سبک پیشینیان شوند. این امر و پیشروی اشغالگران به مناطق مختلف غرب آفریقا، بهخصوص گینه، موجب درگیریهای سختی بین قبایل مسلمانان و نظامیان فرانسوی گشت که سرانجام منجر به شکست جهادگران مسلمان شد.
فرانسویها پس از سرکوبی قیام مسلمانان و کشتن امثال «امام ابوبکر بیرو» رهبر مقاومت اسلامی گینه، بسیاری از مسلمانان را قتل عام کردند. گفته شده است که تنها در شهر کوناکری پایتخت گینه کنونی، نزدیک به ۱۲۰۰۰ نفر از مسلمانان به قتل رسیدند و حدود ۸۰۰۰ نفر دیگر به مستعمرات فرانسه تبعید و در مراکز امپراتوری فرانسه اعدام شدند. استعمارگران فرانسوی در بدو ورود به گینه، به ویژه در منطقه فوتاجالون، با مشاهده گستردگی دین اسلام و نفوذ عمیق علما و شیوخ مسلمانان، جنایات زیادی را به منظور تخریب روحیه مسلمانان و تسلیم ساختن آنها انجام دادند. برخی از اقدامات سرکوبگرانه فرانسویان در مناطق تحت سیطره خود، بهخصوص در گینه، عبارت بود از:
- کشتن بسیاری از علمای مسلمان معروف به المامی (امام)؛
- تخریب مساجد و زوایا (مراکز حفظ قرآن)؛
- ممنوع ساختن انجام اعمال مذهبی نظیر برپایی مجالس ذکر دستهجمعی در مساجد و زوایا؛
- زندانی و تبعید نمودن بسیاری از مدرسان و معلمان قرآنی به منظور تضعیف مدارس سنتی قرآنی؛
- از بین بردن برخی کتب دینی و غارت کتابهای اسلامی و حمل کتب نفیس از بین آنها به کشور فرانسه.
از اوایل قرن بیستم و از دهه ۱۹۲۰ به بعد، در نتیجه جو خفقان و اختناق پدیدآمده در مستعمرههای فرانسه و بهخصوص در گینه که حاصل سیاست فرانسه بود، از پیشرفت اسلام و تحرک این دین مبین و نهادهای آن نظیر مدارس سنتی قرآنی، تا حدودی کاسته شد. این وضعیت تا پایان حکومت استعماری فرانسه بر این کشورها ادامه یافت و فرانسویها در دهههای ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ تلاش فراوانی کردند تا از گسترش دین اسلام در غرب آفریقا جلوگیری کنند. در این راستا سعی کردند بافت جمعیتی مسلمانان را با اعزام هیئتهای میسیونری متعددی از فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی، با هدف تبلیغ مسیحیت در مناطق مختلف غرب آفریقا به هم زنند.
احمد سکوتوره رهبر استقلال گینه بیسائو و رئیسجمهور ۲۰ ساله این کشور پس از استقلال، خود را از نسل ساموری توره میدانست و به این انتساب افتخار میورزید. وی توانست تا حد زیادی جایگاه مردمی پیدا کند و رهبری استقلال این کشور را برعهده گیرد.
جهاد مابا دیاخو (Maba Diakhou) (1867-1809)
مابا دیاخو، فولانی مسلمان، در سال ۱۲۲۴ قمری برابر با سال ۱۸۰۹ میلادی در منطقه بادیبو در کرانه شمالی رودخانه گامبیا متولد شد. وی آموزش قرآنی اسلامی معمول را در «کایور» کسب و در سال ۱۸۵۰ میلادی، حاجعمر فوتی را ملاقات کرد و با او درباره جهاد به گفتگو پرداخت و احتمالاً در همان زمان به تیجانیه پیوست. پس از آن، به مدّت ده سال «جهاد کلامی» را به منظور گسترش صلحآمیز جامعه اسلامی در بادیبو، ادامه داد. در سال ۱۸۶۱ که نافرجام ماندن این کوششها بر او روشن شد، علیه حکام «سوتینک» آن قلمرو، اعلام جهاد کرد و آنان را بهسرعت بیرون راند و خود با عنوان «المامی» حکومت را در دست گرفت.
مابا در این هنگام کوشید تا از حمایت انگلیسیها که تا این زمان در «باثرست» (بندری در گامبیا) مستقر شده بودند، برخوردار شود. امّا آنها جنبش او را تهدیدی برای منافع تجاری خود میشمردند و به او بدگمان بودند. بااینوجود، بیمیلی اداره مستعمرات بریتانیا در لندن، به کشیده شدن به ورطه جنگهای مستعمراتی در غرب آفریقا، مانع از آن شد که انگلیسیهای حاضر در این منطقه، غیر از عملیات نظامی محدود علیه او، دست به کار دیگری بزنند.
این عملیات جزئی، معمولاً با همدستی فرانسویان انجام میگرفت و موانعی بر سر راه او ایجاد میکرد؛ ولی برای جلوگیری از گسترش وسیع نفوذ او در سراسر گامبیا کافی نبود. جهاد او که اکنون به سرعت، جرقّهای در میان سایر جنبشهای مسلمان در سراسر گامبیا و تمامی منطقه ایجاد کرده بود، به صحنهای از کشمکشهای جزئی مبدّل شد که انگلیسیها و فرانسویان، آن را با عنوان «جنگهای مرابطی»[۳] توصیف میکردند و در حقیقت، کوششهایی در راه انقلاب اسلامی به شمار میرفت.
در همین ارتباط در غرب آفریقا مسائل پیچیدهای وجود داشت که عبارت بود از یکسری تنشهای مذهبی که جنگهای «سونینکه» یا «مرابط» نامیده میشد و نیم قرن طول کشید. فقط یک رهبر مذهبی به نام «مابا» ظهور نمود که پادشاهیهای مختلف را متحد کرده بود، امّا در سال ۱۸۶۴ کشته شد. تأثیر آموزشهای اسلامی و قرآنی، ملاقات با حاجعمر فوتی، اندیشه و افکار مبتنی بر تئوری جهاد و نیز عضویت در فرقه تیجانیه، از عوامل و عناصری هستند که در روند زندگی و مبارزات مابا دیاخو، نقش عمدهای ایفا کرده است.
شکلگیری و ظهور جهاد مابا دیاخو
با اعلام جهاد، بسیاری از افراد سونینک که از بادیبو رانده شده بودند، به قلمرو همسایه «ولوف» مربوط به سالوم گریختند. بهزودی مابا وارد سیاست آن حکومت شد و در کشمکش بر سر جانشینی، به طرفداری از نامزد خود مداخله کرد. این اقدام، حکم زنگ خطری را برای فرانسویان داشت؛ زیرا آنها هم به هراس افتادند که ممکن است نهضت او به صورت تهدیدی برای منافع آنان در سنگال گسترش یابد.
در ایالتهای «سرر» در منطقه «سین» و «سالوم»، برخی از جوامع بازرگانی «مالینکه» و «ولوف» تأسیس و بهوجود آمده بود. زمانی که این جوامع به اندازه کافی قدرت پیدا کردند، مابا در سال ۱۸۶۱ جهاد خویش را آغاز و به منطقه خویش (بادیبو) تسلّط پیدا کرد و خواستار تغییر دین بتپرستان و یا مرگ آنها گردید.
با مشاهده این وضعیت، فرانسه علیه او پا به میان گذاشت و در سال ۱۸۶۲ در «کاولاک» (در جنوب سنگال) مابا دیاخو را شکست دادند. مابا دوباره نیروهایش را سازمان داد، ولی باز هم در سال ۱۸۶۳ در «کوبنلا»، از فرانسویها شکست خورد.
این موانع و ناکامیها، مابا را از پای نینداخت؛ ولی سبب گردید تا توجه خود را از گامبیا به سوی ممالک ولوف در شمال سنگال معطوف دارد. در سال ۱۸۶۴، فرانسویان احتمالاً در نتیجه نفوذ فِدرِب، مابا را با عنوان «المامی بادیبو» به رسمیت شناختند و با او همپیمان شدند. امّا بعدها اقدامات او، جانشین فِدرِب، یعنی «پینه لاپراد» را که مخالف سرسخت مسلمانان بود، به هراس انداخت. در سال ۱۸۶۵، لاپراد، علیه مابا عملیاتی نظامی را رهبری کرد، ولی با مقاومتی سخت روبهرو شد.
دوّمین لشکرکشی او در سال ۱۸۶۷، با پیروزی بیشتری همراه بود و مابا کشته شد. امّا این پایان کار نبود؛ زیرا مقبره مابا در اندکزمانی به صورت زیارتگاه درآمد. جنگهای مرابطی که تا این زمان به میزان زیادی ماهیّت مذهبی خود را از دست داده و به صورت منعکسکننده کشمکشهای دنیوی محض بر سر تجارت و سیاست درآمده بود، به مدت نیمقرن پس از آن در گامبیا ادامه یافت.
جهاد مابا از ترکیب مقتضیات دینی و دنیوی پدید آمد. در حدود سال ۱۸۵۰، بیشتر ساکنان شهرهای امتداد رود گامبیا را مسلمانانی تشکیل میدادند که در نتیجه اشتغال موفق خود به تجارت جدید بادام زمینی، از اقتصادی پررونق برخوردار بودند؛ لیکن از زندگی زیر فرمان رؤسای «سونینک» که از مسلمانی فقط نامی داشتند، سخت ناراضی بودند. حکومت این رؤسای سونینک، فاسد و بیاثر بود و دلیل عمده آن کاهش میزان دادوستد برده بود؛ عاملی که در گذشته پشتیبان عمده اقتصادی آنان به شمار میرفت. آنها و حکّام ولایاتشان میکوشیدند تا با وضع مالیات بر مسلمانانی که طبعاً از این اقدام به خشم میآمدند، داراییهای خود را ترمیم کنند.
دلیل دیگری که برای بروز اختلاف به نظر میرسد، آن است که بسیاری از افراد سونینک، با افراط در نوشیدن مشروبات الکلی تهیهشده به دست بازرگانان اروپایی، آشکارا با اسلام به مبارزه برمیخاستند. ازاینرو، مسلمانان متعصّب آنها را کافر میدانستند و بیش از پیش، از اینکه رعایای چنین حکومتی باشند، نفرت داشتند.
بنابراین، وضعی پیش آمد که مسلمانان کامیاب و غیور، به صورت رعایای زیر سلطه حکّامی تهیدست، ضعیف و ستمگر، موردتحقیر استعمارگران درآمدند. در سال ۱۸۵۰، گامبیا آماده یک شورش بود و تنها به یک رهبر نیاز داشت.
مابا از نظر زمینه اجتماعی و آموزشی، خود نمونهای از اصلاحطلبان مسلمان غرب آفریقای عصر خویش بود. تعلیم ادیبانه و سختگیرانه وی در امور دینی زیر نظر حاجعمر، او را قادر ساخت تا تدابیر انقلابی و اسلامی را درک کند و به کار برد. این تدابیر به منظور بهرهبرداری از ترکیب آرمانگرایی اسلامی و نارضاییهای اقتصادی و دنیوی، که مشخصکننده وضع گامبیای زمان او بود، به نحو احسن با هم سازگار شده بود. ابتدا نوبت آمادهسازی مقدماتی عقیدتی – جهاد کلامی- بود که ده سال طول کشید و یک حکومت پیشبینیشده اسلامی در زیر کالبد روبهفساد حکومت سونینک ایجاد کرد. آنگاه زمان انقلاب خشونتآمیز- جهاد نظامی- فرا رسید که نظام پیشین را واژگون کرد و حکومت پیشبینیشده را تحقّق بخشید.
برخی از جالبترین ویژگیهای جهاد «مابا» عبارت بود از: بنای تعالیم وی بر طرفداری سخت از مساوات، نظریات بهشدت جمهوریگرایانه، و حملات پیدرپی به سلاطین.
البته جمعیّتهای گامبیا و قلمروهای ولوف، در معرض نفوذ مستعمره سن لویی فرانسویان قرار داشتند. اینها در سال ۱۸۵۰، تقریباً منحصراً کاتولیک یا امپریالیست بودند؛ امّا در دورانهای اولیّه، افکار فریبنده انقلاب فرانسه- برابری، آزادی و برادری- باید در آن جاها هم مانند سایر جوامع فرانسویزبان دخیل بوده باشد. البته شاید تعبیر مساواتگرایانه و جمهوریگرایانه مابا از جهاد اسلامی، تا حدی مرهون چنین افکاری بود.
جهاد مابا در آغاز با توفیقی نسبی همراه بود؛ ولی در اثر ضدّیت و مخالفت مشترک انگلیسیها و فرانسویان با ایجاد یک حکومت متّحد اسلامی آفریقایی در درون حوزههای نفوذ آنها، به شکست انجامید. امّا دستاوردهای آن با این شکست کاملاً از میان نرفت. آمارهای بهدستآمده در نیمه قرن بیستم میلادی نشان میدهد که در آن زمان، ۸۰ درصد جمعیت ممالک قدیمی سونینک گامبیا مسلمان بودند. این امر را تا حدّ زیادی باید به نفوذ مابا و اثرات نهضت او نسبت داد.
برخورد و مواجهه جهادها و انقلابهای غرب آفریقا با استعمار انگلستان و فرانسه، از پدیدههای حائز اهمیت بهشمار میرود. حضور و نفوذ کشورهای غربی، به ویژه انگلیس و فرانسه در منطقه مرکزی و غرب آفریقا در دوران قبل از استقلال، نیازمند پژوهشهای بنیادی جداگانهای است. همواره انگلستان و فرانسه ترجیح میدادند تا از حکومتها و حاکمان بومی و منطقهای در جهت تخریب و فروپاشی جهادهای مذهبی و اسلامی حمایت نمایند.
به خوبی پیداست که شکلگیری و ظهور این جنبشها، منافع استعمار فرانسه و انگلیس را با خطر جدّی مواجه میساخت. در روند شکلگیری جهادها و نهضتهای اسلامی در آفریقا، همیشه رهبران مذهبی و مسلمان، با نیروهای نظامی و نمایندگان دولتهای استعماری برخورد و کشمکش و مبارزات طولانی داشتهاند.[۴]
جهاد شیخاَمدو با (احمدو با) (Amadu Ba)
شیخاَمَدو با یا «امدو چیخو» در فوتاتورو، یعنی جایی که پدرش یک رهبر مشهور مذهبی، و مدعی مهدویت بود، به دنیا آمد. با مرگ پدرش شیخاحمد، جانشین این رهبر دینی شد. در این هنگام او یک عابد تیجانی بود که بهوسیله پدرش به عضویت این طریقه درآمده بود. بنا به برخی نقلها، وی از پیروان حاجعمر فوتی بود. او نیز مانند دیگر اصلاحطلبان، کار خود را با سفری برای موعظه در سال ۱۸۶۹ آغاز کرد که در آن به بازگشت به اسلام خالص و پاک و اختیار طریقه تیجانیه تأکید میورزید. همچنین به نظر میرسد، با این مسئله که به فرانسویان اجازه داده شود تا از خراجگزاری «اهل ذمّه» رهایی یابند، مخالفت میکرد.
افزون بر اینکه در مخالفت با سلطه زیاد فرانسویان بر سنگامبیا، حکّام فوتاتورو و حکومتهای ولوف را مسئول آن میدانست.
روش اهمالکارانه نگرش اعیان و عوام به اسلام، او را به همان اندازه به خشم میآورد که اصلاحطلبان مسلمان «توکولور» را پیش از آن غصبناک کرده بود. در حقیقت، روشن است که نهضت او رویداد ضمنی دیگری در مقابله میان اسلام دقیق دانشمندان و اسلام سطحی بقیه مردم بود.
شیخاَمَدو با جهاد خود را تقریباً در پایان سال ۱۸۶۹، با شکست دادن رئیس شهر کُکی (Koki) در سنگال در قلمرو ولوف در کایرو آغاز کرد. آنگاه یک نیروی فرانسوی را که به مقابله با او اعزام شده بود، درهم شکست. امّا فرانسویان دوباره با قدرت هجوم آوردند و او را مجبور به عقبنشینی تا ناحیه مرکزی فوتا کردند.
پس از آن، اَمَدو با توجه خود را به قلمرو ولوف در جولوف معطوف داشت و با محاصره پایتخت آن و قطع جریان آب ذخیره، سلطان و اطرافیانش را به تسلیم واداشت و بعد کنترل سیاسی جولوف را در دست گرفت. هرچند که سلطان را همچون آلت دستی برای خود حفظ کرد و کوشید تا دامنه جهاد خویش را از جولوف در سنگال گسترش دهد، ولی در این هنگام، هم فرانسویان و هم حکّام سایر قلمروهای سنگامبیا، از موفقیت و پیروزی او به هراس افتادند. در سال ۱۸۷۵، او هدف هجوم لشکریان متّحد فوتاتورو و کایور که به وسیله نظامیان فرانسه تقویت میشدند، قرار گرفت و شکست خورد، و در جنگ پس از آن کشته شد.
نقش نیروهای فرانسوی در فروپاشی و شکست جهاد شیخاَمَدو باه، کاملاً روشن و مشخص است. به موازات ظهور و رشد و گسترش نهضتها و جنبشهای اسلامی، نیروهای نظامی استعمارگر خارجی، در منطقه حضور فعّالی پیدا کرده و بهطور قاطع با اینگونه جهادها به مبارزه برخاسته و سرانجام نیز مانع اقدامات و حرکتهای بعدی آنها شده و از رشد و گسترش آنها جلوگیری کردند.
نهضت شیخاَمَدو نمونهای دیگر از دستیابی نهضتهای اصلاحطلبانه اسلامی به موفقیتی محدود در سنگامبیا بود. دلیل این وضع، نبودن وحدت گسترده در میان گروههای اصلاحطلب مسلمان، و مخالفت حکام و اعیان و اشراف قدیمی با انجام اصلاحات بود. این اشخاص، هرچند که خودشان مسلمان بودند، ولی اصلاحطلبی را مانند تهدیدی برای منافع خویش میدانستند؛ زیرا این حقیقت را که فعالان مسلمان در پی کسب قدرت سیاسی در کنار اصلاحات اخلاقی و مذهبی بودند، کاملاً احساس میکردند.
بیمیلی نیروهای استعمارگر (بیشتر فرانسویان و گاهی هم انگلیسیها) به اینکه شاهد برپایی حکومتهای اسلامی دارای اعتقادات قوی به جای قلمروهای ناتوان حاکمان سنّتی باشند (حاکمانی که توانائی بیشتری برای کنترل آنها داشتند)، مزید بر علّت شد.
باوجوداین، موفقیت و پیروزی چشمگیر در تهذیب و پاکسازی اسلام در جولوف را به شیخاَمَدو با نسبت میدهند. گفته میشود که او سلطان و اعیان را مجبور کرد تا حرمت اسلام را به درستی نگاه دارند، و مردم عادی آنها را سرمشق خود قرار دادند. به نظر میرسد که وی هیچ کوششی در جهت معرّفی این طریقه در میان مردم دارجولوف نکرد؛ شاید به دلیل آنکه، رعایت اصول اسلامی فکر او را بیش از حدّ به خود مشغول داشت. تیجانیه در آنجا قدرتی کسب نکرد، تا آنکه در اوایل قرن بیستم میلادی، حاجمالک سی به معرّفی آن همت گمارد.[۵]
جهاد حاجمحمّدامین
حاجمحمد امین، مشهور به محمّد ولامین، در حدود سال ۱۸۳۵ در «گوندیورو» بهدنیا آمد. این محّل اکنون مرکز مشهور آموزش اسلامی در جنوب غربی مدین، در کرانه جنوبی رود سنگال است. او آموزش قرانی را در آنجا زیر نظر پدرش دنبال کرد. امّا زمانی که هنوز جوان بود، همراه مادرش به اسارت مهاجمانی از «گامون»، دهکده غیرمسلمان «تندا» درآمد. در آنجا به غلامی گرفته شد و بعد از آن رهایی یافت. امّا مادرش در اثر تحمّل بدرفتاریهای دوران اسارت درگذشت. این واقعه تنفّر شدیدی از گامون در او پدید آورد و او قسم یاد کرد تا از آنها انتقام بگیرد.
پس از آزاد شدن، تحصیلات خود را در «باکِل» ادامه داد و ممکن است حتّی حاجعمر فوتی را هم در آنجا ملاقات کرده باشد. احتمالاً در سال ۱۸۵۵، برای زیارت عازم حجاز شد. وی به کندی سفر میکرد و احتمالاً به مدّت سی سال در سفر رفتوبرگشت از مکّه بود و در راه خود از مصر و احتمالاً استانبول دیدار کرده بود.
او قریب هفت سال را در مکّه سپری کرد و در مدّت اقامتش در آنجا، با یک زاویه تیجانی در ارتباط بود. وی همچنین در پی کسب موافقت برای جهادی بود که اکنون قصد داشت علیه کافران سودان انجام دهد، و بیتردید تِندای گامون در نظرش بود. این خواسته او برآورده شد.
در سال ۱۸۷۹ یا ۱۸۸۰ به مسینا بازگشت و در آنجا از سوی تیجانی برادرزاده حاجعمر فوتی که در آن زمان، حاکم آن شهر بود، بهخوبی استقبال شد.
وی مدّتی نزد تیجانی ماند و چنین به نظر میرسد که خود را شیختیجانی قلمداد کرده و مردم را به این طریقه درآورده باشد. او همچنین خود را جانشین حقیقی حاجعمر فوتی اعلام کرد. آنگاه به سگو، مرکز حکومت پسر حاجعمر، سلطان احمدبنعمر رفت. سلطان احمد دهکده سلام را به او داد تا در آن ساکن شود، ولی روابط میان این دو مرد تیره شد.
برخی نقلها حاکی از آن است که احمد بارها کوشید تا محمدامین را به قتل برساند؛ امّا در هریک از این کوششها، محمدامین بهطور معجزهآسا نجات یافت. این معجزات به میزان زیادی بر شهرت او افزود و او را چون یک ولی دارای کرامت، صاحب آوازه کرد. برای تنش موجود بین او و سلطان احمد، میتوان دلایلی را ذکر کرد:
نخست آنکه احمد از شهرت و پیروان روزافزون محمدامین که به نظر میرسید، تهدیدی سیاسی برای موقعیت اوست، میترسید.
دوّم آنکه او از ادعاهای محمدامین دایر بر جانشینی حاجعمر دلآزرده بود و احساس میکرد که محمدامین در ارتباط با وی، با احترامی کمتر از آنچه که در خور مقام اوست، رفتار میکند.
سوم اینکه او احتمالاً بدگمان بود که محمدامین، در شرف تأسیس شعبه رقیب تیجانیه خاص خود است؛ زیرا محمدامین بر قبول تسبیح یازده مهرهای اصرار میورزید و حال آنکه حاجعمر از تسبیح دوازده مهرهای استفاده کرده بود. اهمیت چنین نکات عبادی بهظاهر ناچیز، از آنچه که در نگاه اوّل به نظر میرسید، بیشتر بود؛ زیرا از نظر سنّتی، مبیّن آن بود که فردی در شرف اظهار استقلال و بریدن از نظام اصلی، به قصد آزمودن و پیریزی نظامی از آنِ خود است.
محمدامین صریحاً از امپراطوری سلطان احمد خرده میگرفت. وی گله داشت که در زمان حکومت احمد، این امپراطوری آرمانهای دینی بنیانگذار آن را رها کرده و قوم «توکولور» به صورت طبقه حاکم درآمده است و از سایر گروهها و قبایل بهرهکشی میکند. او رنجشهای اجتماعی و سیاسی خود را با عباراتی مذهبی بیان میکرد و اندیشه جهاد علیه یک امپراطوری را که اکنون آن را به تباه کردن اسلام متهّم میکرد، آغاز کرد.
در سال ۱۸۸۵، محمدامین، سگو را ترک کرده و به زادگاه خود، «گوندیورو» بازگشت. جمعیت سونینک با اشتیاق به او خوشامد گفتند؛ زیرا آوازهاش چون یک ولی بزرگوار، پیش از او به آنجا رسیده بود، و فرانسویان هم او را بهخوبی پذیرا شدند و به او اجازه دادند تا آزادانه در قلمروهای آنان سفر کند. به نظر میرسد که فرانسویان او را به دیده یک همپیمان احتمالی در برابر سلطان احمد در سگو مینگریستند، و او دوستی خود با فرانسویان را آشکارا ابراز میداشت و به امید حمایت آنان، موعظه جهاد با احمد و توکولورهای سگو را آغاز کرده بود. با وجود این، کشمکش فرانسویان با ساموری توره، فکر آنها را پریشان داشت و آماده درگیر شدن در جنگ با سگو نبودند. ازاینرو، آنها پاسخ مبتنی به تقرّبجویی محمدامین ندادند.
زمانی که عدم پشتیبانی فرانسه از جهاد گسترده با سگو آشکار شد، محمدامین به وعظ درباره جهاد با گامون رو آورد. بیتردید، این اقدام او به منظور انتقامجویی برای رنجهای اولیهاش در آن محل صورت گرفت. امّا این احتمال هم وجود دارد که او برای تثبیت موقعیت خود، به جهادی موفّق نیازمند بود. حتّی فکر ایجاد حکومت واحد سونینک، برپایه تعبیر شخصی از اینکه اسلام در تقابل با اسلام زیر نفوذ توکولورها باید چگونه باشد، در اثنای حضور محمدامین در سگو، به ذهن او خطور کرده بود.
محمدامین اکنون گامی عجیب برداشت. در سال ۱۸۸۵، وی از فرانسویان اجازه خواست تا جهاد با گامون را آغاز کند. این کسب اجازه، نشان میدهد که او به یقین فرانسویان را دشمنان خود به حساب نمیآورد، و نیز اشاره بر آن دارد که او جِدّاً از برخورد با آنها اجتناب میکند. فرانسویان تقاضای او را رد کردند؛ ولی بهگونهای او را از مقاصد خود در تردید نسبی نگهداشتند، و او همچنان درحال مهیاشدن برای جهاد بود.
سرانجام او به سرزمین بوندو، در جنوب غرب گوندیورو روی آورد و از حاکم آنجا اجازه خواست تا برای جهاد، از قلمرو او عبور کند. اینبار هم تقاضای او رد شد و حاکم بوندو برای گرفتن کمک، به فرانسویان متوسّل شد؛ لکن این خواسته فوراً عملی نشد.
محمدامین در سال ۱۸۸۵ رئیس بوندو را شکست داد و چندین شهر بوندو را محاصره کرد. در این زمان، وی جهاد خویش با گامون را رها کرد و در بوندو مستقر شد تا آن را به صورت مرکز حکومت اسلامی سونینک درآورد. مردم سونینک برای تقویت لشکر او به بوندو هجوم آوردند؛ امّا حتّی آن زمان هم، همچنان فرانسویان را به دوستی خود دلگرم میکرد.
در این هنگام، فرانسویان به هراس افتادند؛ زیرا گمان میبردند که محمدامین یک سنوسی است. این بدگمانی احتمالاً بیمورد بود. در سالهای دهه ۱۸۸۰، فرانسویان یکایک مسلمانان فعّال را سنوسی تصوّر میکردند. یکبار دیگر، باز هم بدون داشتن شواهد زیادی، گمان کردند که او پیرو مهدی سودانی است. همچنین، آنها طبعاً مایل نبودند به محمدامین یا هرکس دیگری اجازه دهند که با حکّام آفریقایی موردحمایت آنان بجنگد. از همه مهمتر، آنها مایل نبودند تأسیس یک حکومت اسلامی مقتدر بر سر راه خطوط ارتباطی خود با منطقه نیجر را شاهد باشند؛ زیرا در نتیجه لشکرکشی خود علیه ساموری، با کمبود سرباز مواجه بودند.
با اینحال، آنها از عهده گردآوری نیرو برآمدند؛ امّا محمدامین مقاصد آنها را پیشبینی کرد و با حمله به دژ نظامی فرانسویان در باکِل در سال ۱۸۸۶، از خود واکنش نشان داد. وی در این هجوم عقب رانده شد؛ ولی حملات نامنظم خود به نیروهای فرانسوی را بیش از یکسال ادامه داد، تا آنکه در سال ۱۸۸۷ شکست خورد و کشته شد.
ویژگیها و خصوصیات جهاد محمدامین
خط مشی و سیر جهاد محمدامین، همانند سایر جهادهای غرب آفریقا، از ویژگیهای خاصی برخوردار بود. نخست اینکه زمان زیارت حج او فرا رسید. پس از آن، دوران آمادهسازی عقیدتی بود که در اثنای آن، نخست خود را به درجه ولیّ رساند و آنگاه به موعظه در باب جهاد پرداخت. سرانجام جهادی را آغاز کرد که در مورد او نافرجام بود. با اینهمه، نهضت او با جنبشهای عثمان دانفودیو و حاجعمر فوتی تفاوت داشت. پایه و اساس جهاد محمدامین، محدودتر بود؛ زیرا انگیزههایش تنها در بیرون راندن توکولورها و جایگزینی افراد سونینک به جای آنها، خلاصه میشد.
وی از کلّیت جماعت اسلامی تصوّر اندکی داشت و فاقد وسعت دید عثمان دانفودیو و قدرت معنوی حاجعمر بود. او چیزی ننوشت و افکاری تازه از خود برجای نگذاشت و تنها نکته اصولی که از حوزه وسیع حکمت الهی حاجعمر اختیار کرد، همان امر ولایت، یعنی نیرو و نقش ولیّ بود. حتی گرایش او به تیجانیه هم قانعکننده به نظر نمیرسد؛ زیرا بهرغم این واقعیت که او خود را جانشین حاجعمر در مسینا و سگو میدانست، هنگام بازگشت او به گوندیورو، در دعوتش به جهاد، مطالب کمی وجود داشت که اساساً مربوط به تیجانیه است. در واقع بسیاری از حامیان او، از پیروان قادریه بودند و اخبار، حاکی از آن است که در گوندیورو، او دیگر بر رعایت شدید مراسم عبادی تیجانی اصرار نمیورزد.[۶]
جهاد امام ناصرالدین
«آوبِک بنآچفاگو» مشهور به امام ناصرالدین، توانست در قرن هفدهم میلادی رهبری نخستین جهاد اسلامی را علیه سنتهای حاکم بهظاهر اسلامی در منطقه غرب آفریقا، یعنی سنگامبیا ترتیب دهد.
هرچند که حرکت او باعث تغییر دائمی در حکومت نشد، لیکن توانست در گسترش نظریه انقلاب اسلامی در سنگامبیا مؤثر واقع شود و نتایج مهّم دیگری بگیرد. مورخان اروپایی، جنگ فوق را جنگ «مارابوتها» نامیدهاند و لذا هرچند که نام نهضت اسلامی روی آن گذاشته شده، امّا با توجه به ویژگیهای آن، بهعنوان جهاد اسلامی تلقی نشده است؛ لیکن در منابع مختلف، رهبری این حرکت، مجدّد (mujaddid) لقب یافته است.
سقوط امپراطوری مالی و پیدایش کشورهای تقسیمشده و حضور اسلام سنتی از حدود قرن یازدهم میلادی، شریعت ناب اسلامی را در مقابلِ خود یافت. تحکیم و تقویت موقعیت اسلام غیرسنتی و یا عالمانه، سلطه و قدرت سیاسی فراوانی را به آن داده بود و برخورد عالمان اسلام، با کفّار نبود؛ بلکه با گروه دیگری از مسلمانان آن دوران بود.
بههرحال، اسناد تاریخی گویای آن است که نهضت امام ناصرالدین یا به تعبیر دیگر «Sharr Bubba»، از طریق گسترش فعالیّت گروههای بدوی در نقطه دوری از صحرای غربی روی داد.
لذا میتوان نتیجه گرفت که شروع زمینههای اصلی جهاد غرب آفریقا، نخست در موریتانی جنوبی و در قرن هفدهم شکل گرفته است.
امام ناصرالدین از قبیله صنهاجه[۷] بربرها بود که جهاد خود را بهطور رسمی و مستقیم از موریتانی امروز یا پادشاهی عرب آن زمان آغاز کرد. این جهاد از سال ۱۶۷۳ تا ۱۶۷۷ بهمدت چهار سال بهطول انجامید و توانست بهسرعت از جنوب موریتانی به منطقه سنگامبیا (Sengambia) گسترش یابد. این نهضت بهطور عمده در مناطق کشاورزی سنتی آفریقایی چون والو، فوتاتور و کایور عمل نمود.
در آن زمان، درحالیکه بسیاری از اجتماعات اسلامی زوایا (Zawaya) ناصرالدین را حمایت نکردند، طرفداران وی او را احیاگر اسلام خواندند و به یاری او شتافتند. اقدامات رهبری نهضت، برای سنتهای مذهبی مسلمانان مرهمی بود؛ کسانی که مدتهای مدید در آرزوی اثبات برتری خود بر مردم منطقه ولوف (Wolof) بودند. هدف ناصرالدین ایجاد جامعهای اسلامی در بین مردم بود که دارای خصوصیات سهگانه زیر باشد:
- عاری از وابستگیهای قبیلهای و نژادی؛
- پیروی صِرف از اسلام؛
- اطاعت از امام منصوب از جانب خداوند.
با شروع جنگ و طی مدت چهار سال نبرد، مناطق بسیاری ویران شد و اموال مردم به غارت رفت و برده گرفتن از مردم جوامع سنتی آفریقا متداول بود. اما عملیات فوق در تأسیس هرگونه حاکمیت مؤثر و معنیدار اسلامی ناموفق بود و نتوانست در دعوت مردم به اسلام حقیقی کارآمد باشد.
سرانجام ناصرالدین بهسال ۱۶۷۴ در جنگ کشته شد و تا سال ۱۶۸۰ نخبگان سیاسی تحت رهبری پادشان ولوف در چتر حمایت فرانسه نهضت را سرکوب کردند. امّا از طرفی دیگر، اقدامات او باعث شد تا طرفداران و حامیان او از مناطق ولوف و سنگال، سرانجام سلطنتهای کایور، والو، جولوف و تورو را به سقوط بکشانند و با بنای ساختار شبکه اصلاحات بینالمللی آن زمان، در منطقه سنگامبیا حکومت اسلامی داشته باشند.
امّا بعضی از نتایج نهضت اسلامی امام ناصرالدین عبارتاند از:
- رشد و توسعه دانش اسلامی در میان مسلمانان؛
- گسترش روحیه اعتمادبهنفس و خودآگاهی مسلمانان؛
- کمک به پیشرفت روحیه وحدت و انسجام اسلامی؛
- ایجاد و گسترش مراکز آموزش اسلامی در اوایل قرن ۱۸؛
- طغیان علیه قدرتهای سیاسی مستحکم منطقه.[۸]
پدیده تجارت برده اروپا از آفریقا و از طریق اقیانوس اطلس و بهخصوص تجارت برده در طول قرن ۱۸، بحرانهای جدی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را در جوامع سنگامبیا بهوجود آورد. از طرفی شکست نظامی نهضت marabout تحت رهبری ناصرالدین در نیمه دوم قرن ۱۷، گسترش خیزش و واکنش را علیه حاکمیت وقت (Ceddo) و تجارت برده در سراسر منطقه سنگامبیا را بهدنبال داشت.
در حکومتهایی که بهوسیله حاکمان نظامی اشرافی قدرتمند اداره میشد، اجتماعات اسلامی بهتدریج خودشان را قوی ساختند؛ بهطوریکه ضمن استقلال، پیروزی سیاسی و اجتماعی لازم را تحت رهبری خاندان مرابطون بهدست آوردند. درعینحال جوامع اسلامی، بهطور گستردهای در سراسر منطقه سنگامبیا انسجام بیشتری یافتند و از طریق شبکههای قوی دینی، سیاسی و اقتصادی، به موفقیتهای بزرگی نایل شده و به حکومتهایی دسترسی یافتند که بعضی از این حکومتها از طریق جنگی مقدس محقق گردید.
از سویی دیگر، جهادهای قرن هفدهم و هجدهم در غرب سودان، توجه کافی را همانند جهادهای قرن نوزدهم از سوی مورخان کسب نکرده است. اما براساس اطلاعات تاریخی بهدستآمده، نخستین نهضتی که بهدرستی باید نام جهاد را بر آن نهاد، حرکتی بود که طی آن، سلسله فولانی کنترل بوندو (Bondu) را در اواسط قرن هفدهم بهدست آورد. به تعبیر دیگر، دهه پایانی قرن ۱۷ (۱۶۹۰)، شاهد تحول مهمّی در منطقه سنگامبیا بود. بعد از شکست ناصرالدین، حرکتی برای سرکوبی مرابطون انجام گرفت که منجر به عزیمت مسلمانان بسیاری از منطقه فوتاتورو به بوندو گردید؛ جایی که مالک سای توانسته بود اولین حکومت دینی اسلامی را در مرز سنگامبیا در سال ۱۶۹۰ بنیانگذاری کند.
حرکت مرابطون به رهبری مالک سای، بدون شک یکی از نهضتهای پیشرو اسلامی بود که ارتباط بسیار نزدیکی با بربرها (زوایا) داشت.
مالک سای در منطقهای نزدیک Podor در Suyuma بهدنیا آمد. او پس از تکمیل آموزشهای دینی خود، به منطقه سنگامبیا رفته و در منطقه مرزی Gajaaga رحل اقامت افکند. او بعدها موفق شد با استفاده از برخی موقعیتها، گروه اسلامی را تشکیل دهد که پس از شکست نهضت مرابطون او را قادر ساخت تا حکومت دینی بوندو را راهاندازی کند. لازم بهتوضیح است که بوندو منطقهای است واقع در جنوب سنگال و جنوب شرقی فوتاتورو که تاریخ دقیق تأسیس امامت اسلامی در آنجا معلوم نیست؛ لیکن به احتمال زیاد، در اواخر قرن ۱۷ میلادی بوده است.
حرکت مالک سای موردحمایت مسلمانان قرار گرفت. مهاجران فوتاتورو به بوندو، با آغوش باز از این نهضت حمایت کردند و رهبری انقلاب، لقب «امام» (eliman) را که قبلاً در اختیار امام ناصرالدین بود، بهخود اختصاص داد.
«Philip Curtin» بهروشنی ارتباطات نزدیک مذهبی و خانوادگی نهضت ناصرالدین و انقلاب بوندو را بیان کرده است:
حتی برخی اعتقاد دارند که حرکت مالک سای شاخهای از نهضت ناصرالدین در موریتانی بود. بدون شک مالک سای از اثرات نهضت خود کاملاً مطّلع نبوده است؛ ولی از طرفی، تفاوتهایی نیز بین دو حرکت فوق دیده میشود. ناصرالدین کاری کرد که بعدها طغیان علیه قدرتهای سیاسی شد و درعینحال بر منطقهای دست یافت که ظاهراً در تصرف عشایر بتپرست بود و سپس حکومت خود را به داخل کشورهای مجاور گسترش داد. نهضت مالک سای، در آغاز کوشش تبلیغاتی سادهای بود که به جنگی برای کشورگشایی تبدیل شد؛ نه جنبشی اصلاحطلبانه که به انقلابی تبدیل شده باشد.
اما در خصوص اینکه چرا حرکت بوندو بهعنوان نخستین انقلاب اسلامی (غرب آفریقا) موفقیتآمیز بود، سندی در دست نیست؛ ولی همواره تمایلی نیز از طرف مسلمانان دیده شد که حامی پیروزی اسلام و دوری از حاکمیت Ceddo بودند. بوندو با جوامع اسلامی فوتاتورو و فوتاجالون در ارتباط و همکاری بود. درعینحال، بوندو خود حائل تجاری خوبی بین کمربند نیجر در گامبیا تحت سلطنت sisibe بود.
اما در منابع تاریخی، دو نهضت بوندو و فوتاتورو با اختلاف زمانی نسبت بههم نقل شدهاند و درحالیکه بهندرت نهضت بوندو را پس از فوتاتورو آوردهاند، اما در اکثر اسناد تاریخی موجود، جهاد بوندو نخستین نهضت دینی معرفی شده که ویژگی کاملاً دینی داشت و به عبارتی دیگر بیشتر دینی بود تا سیاسی.
یکی از دلالتهای دینی بودن این نهضت، شخصیت رهبری آن بود؛ چرا که مالک سای، رهبری باکرامت بود که علوم قرآنی را بهخوبی فرا گرفته بود و قبل از آنکه کار خود را به عنوان مبلّغ و مصلحی مسلمان آغاز کند، به سفر حج رفته بود. براساس برخی اخبار موجود، او توانسته بود در منطقهای که بتپرستی حاکم بود، دولت اسلامی کوچکی تأسیس کند.[۹]
جهاد عبدالقادر در فوتاتورو
بدون تردید، موفقیتهای جهاد فوتاجالون بهدست مسلمانان فولانی، وقوع جهاد دیگری را در منطقه فوتاتورو در سال ۱۷۶۹ نویدبخش بود. فوتاتورو در حقیقت سرزمین مردم «تورودبی» بود؛ امّا طبقه حاکم یعنی «توکولور» مشرک و غیرمسلمان بودند. شیختورودبی یعنی سلیمان بال، با نامشروع خواندن رژیم، مسلمانان را علیه حکومت فراخواند و تا سال ۱۷۷۶حکومتی جدید براساس قوانین اسلامی بنیان گرفت.
به تعبیری دیگر، دین اسلام پس از موفقیت در بوندو و فوتاجالون و در طی نیمه قرن ۱۸ و از ناحیه گروه تورودو، و مرابطون، توانست در فوتاتورو به پیروزی دیگری دست یابد. در انقلاب اخیر، ارتباط روشنی بین نهضت تورودو و حرکت ناصرالدین در اواخر قرن ۱۷ و ختی بیشتر از بوندو و فوتاجالون دیده میشود. البته حلقه ارتباطی فوق بیشتر ماهیت تجاری داشت. مسلمانان مبارز این انقلاب، درسهای بسیاری از دو نهضت بوندو و فوتاجالون آموخته بودند. رهبری نهضت فوتاتورو یعنی سلیمان بال و عبدالقادر، از قبل ارتباطات دوستانهای با زوایا در موریتانی داشتند. میراث روحانی نهضت ناصرالدین توانست با تقویت ایمان مذهبی فوتاجالون و بوندو، به تأسیس و تثبیت حکومت دینی در فوتاتورو منجر شود؛ جایی که آخرین بحران رژیم Denyake موجب پیروزی انقلاب Torodo شد.
منابع غربی اقرار میکنند که پیروزیهای اسلامی در انقلاب فوتاتورو، بیش از بوندو و فوتاجالون بوده است. از طرفی، انقلاب فوتاتورو نه فقط حرکتی علیه حاکمیت Denyanke بود که نتوانسته بود امنیت را در کشور بهوجود آورد؛ بلکه همچنین حرکتی علیه گروه Brakna و جریان بردهداری تلّقی شد.
انقلاب Torodo تحت رهبری سلیمان بال بر Ulad Abda llah در Mboya غلبه نظامی یافت و توانست بر وضعیت باجگیری سالانه muudul horma پایان دهد. پس از شروع کار حاکمیت این انقلاب در فوتاتوروی مرکزی، جماعت Torodo به تسلط چندقرنی Denyanke خاتمه دادند و در جولای ۱۷۷۶ امر بازرگانی انگلیس را با Galam بهعلت چپاول و غارت اموال «Ohara» ممنوع ساختند.
پیروزی Torodo مصادف با مرگ سلیمان بال رهبر حرکت بود؛ کسیکه عبدالقادر جانشین او گردید و مردی که با کسب آموزشهای دینی لازم توانست انسجام کافی را به حکومت جدید دینی بدهد. زمانی که عبدالقادر به جایگاه «الامامی» منصوب شد، بسیاری از اعمال و برنامههای فوتاجالون را اقتباس کرد و همزمان برای حفظ برخی آداب و سنن پادشاهی Denyanke نیز کمر همّت گمارد.
بههرحال، عبدالقادر توانست انسجام لازم را در نظام سیاسی ایجاد کند و نفوذ مذهبی خود را وَرای سرحدّات مرزی فوتاتورو گسترش دهد؛ جایی که موفقیتهای آن، امیدهای زیادی را نتیجه داد، تا اینکه تغییراتی در جوامع اسلامی که با قدرت تحت محاصره حکومتهای ولوف و سریر بود، ایجاد شود.
انقلاب فوتاتورو، تنشهای بین مسلمانان اصلاحطلب و طبقه حاکم Ceddo را در مناطق Waalo، جولوف، کایورو و باوُل افزایش داد. بسیاری از کشاورزان برای امنیت بهتر به فوتاتورو رفتند و امنیت نیز بهوسیله حکومت دینی تضمین شده بود؛ حکومتی که هرگونه تجارت برده را در بین مسلمانان تحریم نموده بود.
در کل، عبدالقادر توانست آموزش مذهبی را در هر روستایی تشویق و نضج دهد و در ساختن مساجدی که هریک دارای امام جماعت بودند، کوشا باشد؛ چرا که به قانون قرآن احترام فراوانی روا میداشت. عبدالقادر خود را وارث حقیقی امام ناصرالدین میدانست؛ امامی که یکصد سال پیش از او پرچم اسلام را برافراشته بود. تغییر و تحولات و درگیریهای آن زمان، عبدالقادر را وادار نمود تا بههرحال، از دین اسلام محافظت کند. در سال ۱۸۰۷ او بهوسیله نیروهای مخالف کشته شد. البته هرچند عبدالقادر نتوانست ایدئولوژی اسلامی را کاملاً پیاده نماید، اما مرابطون بومی توانستند این وظیفه مهم را برعهده گرفته و باعث رونق اسلام شوند.
از سوی دیگر، گفته میشود که پس از شکست نهضت ناصرالدین (۷-۱۶۷۳)، پیروان اسلام، نظام خود را در قالب نهضتهای بوندو، فوتاجالون و فوتاتورو جای دادند.
بههرحال، در پایان قرن هجدهم، حکومتهای دینی بهتدریج ویژگی انقلابی خود را از دست دادند؛ آنهم درست زمانی که اروپا درصدد براندازی تجارت برده بود، و در نتیجه، دچار برخی مشکلات اقتصادی شدند. لذا اروپا تمامی سعی خود را بهکار برد تا ساختار سنگامبیا را در نظام سرمایهداری پیشرفته داخل نماید تا سرمایه خود را از دست ندهد.
یکی از ویژگیهای جهاد فوتاتورو این بود که طغیان داخلی باعث جهادی واقعی شد. مورخان غربی، سال ۶-۱۷۸۵ را آغاز قرن جدید اسلامی خواندهاند. علت این امر چه بسا رشد اندیشههای مهدویت وبهرهبرداری عبدالقادر از آن اندیشه باشد. عبدالقادر پس از شکست و اسارت، به سال ۱۸۰۷ به قتل رسید و قدرت به شورای امامان انتقال یافت. گویند که شکست او بهسال ۱۷۹۶، نقطه عطفی را در تاریخ نهضتهای اصلاحطلبانه در سنگامبیا بهوجود آورد.
از آن زمان به بعد، فرمانروایان سنتی قدرت خود را بهتدریج بازیافتند و تا آغاز جهاد در قرن نوزدهم، نیروهای اصلاحطلب اسلامی دوباره به جنگی جدّی با آنان برنخاستند.
اما یکی دیگر از اثرات و نتایج جهاد عبدالقادر در فوتاتورو، موفقیتهای تجاری بود که مانعی برای موقعیت فرانسویها شد و نه تنها بهتدریج باعث کدورت فرانسه شد، بلکه زمینه و علّتی مهّم در جنگهای استعماری بعدی فرانسه بود.
یکی دیگر از اثرات مهّم انقلاب فوتاتورو، تأثیر آن بر نهضتهای بعدی منطقه است. اواخر قرن نوزدهم، نهضت حاجعمر به پیروزیهایی دست یافت که یکی از عوامل پیروزی انقلاب او، اشتیاق فراوان مسلمانان توکولوری به جهاد بود و آنها این ویژگی را از نهضت عبدالقادر در فوتاتورو (۹۶-۱۷۷۶) به ارث برده بودند.
تأثیر جهاد عبدالقادر بر جهاد مهم سوکوتو بهرهبری عثمان دانفودیو نیز جنبه مثبت دیگر آن نهضت تلّقی میشود و حداقل اینکه دانفودیو نه تنها از لحاظ خانوادگی از مسلمانان تورودبی بوده، بلکه از پیروزیهای انقلاب فوتاتورو و فوتاجالون مطلع بوده است. نه تنها عثمان دانفودیو، بلکه حاجعمر خود نیز از خاندان تورودبی و شخصاً از نسل فوتاتورو بوده است.[۱۰]
جهاد سکو احمدو در مسینا
احمدبن محمدبن ابیبکر بنسعید که معروف به «احمدو لوبو» یا سکو احمدو (SEKU AHMADU) در سال ۱۷۷۵ میلادی به دنیا آمد. Masina نام منطقهای واقع در جنوب دریاچه نیجر است که در آغاز قرن ۱۹، گروههای مختلفی چون مسلمانان فولانی و سونینک بههمراه مشرکانی از قبایل bambara، Bozo و فولانی در آن ساکن بودند. ماسینا در حقیقت منطقه حساس مقابله مسلمانان و مشرکان و یا محل خاص درگیری بود. طبقه حاکم ماسینا بهنام Dyalo از قبیله فولانی با قبیله دیگر Sangare و یا فردی بهنام سکو احمدو که از آن قبیله بود، اختلاف داشت.
سکو احمدو از دوران کودکی آموزشهای مذهبی را به سبک سنتی آغاز و از ابتدا سفرهای متعددی داشت. در سال ۱۸۰۵ او در سرزمین هوسا اقامت داشت. زمانی که دانفودیو در حال شروع قیام خود بود، برنامه سفر فوق این آمادگی را به سکو احمدو داد تا با رهبران مخالف خود در منطقه ماسینا مقابله و سپس جهاد خویش را اعلام نماید. او هنگام مراجعت به موطن خود، در روستای کوچکی در نزدیکی Jenne رحل اقامت گزید؛ لیکن بهوسیله حاکم آن منطقه اخراج گردید. وی سپس در منطقهای بهنام Sebra اقامت کرد و رفتهرفته حامیان و طرفدارانی را بهدور خود جمع نمود؛ همانند دانفودیو که این حرکت را در منطقه Degel انجام داده بود.
گفته میشود که میان حرکتهای سکواحمدو و دانفودیو، شباهتهای دیگری وجود داشته است. سکو احمدو دو تن از برادرانش را در سال ۱۸۱۷ به سوکوتو فرستاد تا پرچم جهاد عثمان دانفودیو را همراه نامه مخصوص اجازه جهاد در ماسینا با خود بیاورند. سپس سکو احمدو جهاد خود را اعلام کرد که با حمایت وسیعی از مسلمانان روبهرو شد؛ اما جهاد ماسینا جدای از جهاد سوکوتو بود. مردم Jenne عموماً طرفدار او بودند؛ اما حاکم وقت نمایندگان اعزامی سکو احمدو را کشتند که در پیآن سکو احمدو به آن شهر حمله و آن را متصرف شد.
او مرکز قدرت خود را در سال ۱۸۱۹ در حمداللهی (Hamdallahi) در مالی قرارداد و طی سالهای بعد و تا زمان مرگش در سال ۱۸۴۴، بر منطقهای وسیع بین Jenne و تیمبوکتو فرمانروایی میکرد. حکومت سکو احمدو دارای ویژگیهای بسیار عالی بود، و این مسئله بهخاطر وسعت قلمرو حکومت یا مسائل دیگر نبود؛ بلکه بهخاطر ایجاد زمینه جهاد حاجعمر بود. او نظام اداری خاصی داشت و قبل از مرگ، فرزند خود، Ahmadu را جانشین خود کرد که بعدها بهوسیله حاجعمر به قتل رسید.
بنابراین، جهاد ماسینا جهادی مستقل و جداگانه بود و الهام کمتری از دیگر جهادها گرفته بود و شباهتهای کمی با آنها داشت. منطقه ماسینا در نیجر هم بسیار با سرزمین هوسا متفاوت بود. در جهاد ماسینا رمهداران Fulbe اکثریت جمعیت را داشتند. البته رهبری ماسینا از جایگاه کمتری نسبت به دانفودیو برخوردار بود، امّا موفقیتهای بسیاری در مسیر اصلاحات مذهبی پیدا کرد؛ چرا که رهبری او بر انقلابی خاص و مستقل بود و رهبری مجموعهای از حرکتها را نداشت.
با نگاهی به انقلاب دانفودیو، این نکته برایمان روشن میشود که انقلاب فوق اصلاحی بود برای تطبیق با الگوی عصر پیامبر اکرم ص و دوران خلافتهای بعدی صدر اسلام. در این راستا، نهضت فوق به تعبیری نگهدارنده سنتهای قدیمی بود و الگوی صدر اسلام را برای زمان حال و آینده پذیرفته بود.
وضعیت در جهاد ماسینا در اوایل قرن نوزدهم مشابه سایر انقلابها در سرزمین هوسا بود؛ از یکسو مقابله اسلام با مشرکان، و از سوی دیگر مقابله با طبقه حاکم غیرمسلمان بود.
رهبری نهضت ماسینا فردی قادری بود که قبل از اعلام جهاد و پس از کسب تجربه از معلم بزرگ انقلاب اسلامی عصر خود یعنی دانفودیو، نقش معلمی را برای توده وسیعی از مسلمانان ایفا نمود.
اذیت و آزارها علیه مسلمانان ماسینا آنها را راهی هجرت به منطقه حمداللهی کرد که به جهاد علیه Bambara و ایجاد حکومت اسلامی در پایتخت حمداللهی منجر گردید.
خلافت ماسینا بسیار کوچکتر از حکومت سوکوتو بود و مرکزیت بیشتری داشت و اداره آن آسانتر بود و از جهت قدرت وشخصیت رهبری، بسیار کمتر از عثمان دانفودیو بود؛ ولی خلاق یک ایدئولوژی اسلامی بود. یکی از مسائل مهمی که در نهضت ماسینا رعایت میشد، قانون شریعت بود. احمدبنمحمد یا سکو احمدو، یکی از اصحاب دانفودیو و مالکیمذهب و پیرو طریقه قادریه بود.
امّا از نتایج جهاد در مسینا میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- پیوند دوباره قطعات ازهمپاشیده مسینا، سگو، کارتا و تمبوکتو، به کشور اسلامی واحد؛
- تحمیل مذهب تسنّن بر جامعه اسلامی.
سرزمین آفریقایی نیجریه که در بخش غربی قاره آفریقا در کنار خلیج گینه واقع شده، بیش از نیمی از جمعیت مسلمانان آفریقای سیاه را در خود جای داده است. شمال این کشور، با اکثریت تقریباً مطلق مسلمانان، با مناطق جنوبی کشور که دارای درصد بیشتری از مسیحیان است، از نظر پراکندگی مذهبی قابل توجه است.
در تاریخ کشور نیجریه، شیخعثمان دانفودیو، نامی مشهور و محبوب بوده و مبارزات او از اهمیّت و ویژگی خاصی برخوردار است. تأسیس و تشکیل خلافت سوکوتو که با جهاد شیخعثمان آغاز شد، از سال ۱۸۰۴ تا ۱۹۰۳ میلادی در ناحیه شمالی کشور به طول انجامید. باید بازشناسی این قیام تاریخی و احیای آن در اذهان مسلمانان، در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی این کشور، همواره موردتوجه قرار گیرد. میتوان گفت که پس از گذشت بیش از یک قرن از این حکومت، هنوز آثار آن در مناطق شمالی این کشور دیده میشود.
اسلام که از قرن سیزدهم وارد کشور نیجریه شده بود، به مردم امکان داد تا با تمدن و جهان معاصر آشنا شوند و دولتی نیرومند تشکیل دهند. انگلستان پس از مشاهده چنین وضعیتی، ابتدا در امور داخلی شمال نیجریه دخالت نکرد و تنها به تسلط اقتصادی و نظارت بر سیاست خارجی آن ناحیه اکتفا کرد. سرانجام در قسمت غرب و جنوب نیجریه که مردم آن دارای مذهب آنیمیسم بودند، و قبیله ایبو نیز سکونت داشت، استعمار توانست با بهکار گرفتن میسیونرهای مسیحی، در سال ۱۹۰۳ میلادی بر تمام منطقه نیجریه تسلّط یابد.
بدین ترتیب، آخرین ناحیه از متصرفات استعمار انگلیس، ناحیه شمالی کشور نیجریه بود که بیشتر مردم آن منطقه مسلمان بودند و هماکنون نیز اکثر جمعیت شمال را مسلمانان تشکیل میدهند. بنابراین، انگلستان پس از گذشت پنجاه و چهار سال از سلطهاش بر شهر لاگوس، توانست در سال ۱۹۰۳ میلادی بر شمال نیجریه تسلّط یابد. استعمار که با جهاد مسلمانان موقعیت خود را در خطر میدید، در سست کردن پایههای حکومت در شمال، تلاش وسیعی را انجام داد و سرانجام باعث فروپاشی حکومت اسلامی در آن منطقه گردبد.
[۱]. گسترش اسلام در غرب آفریقا، هیسکت مروین، ص ۲۴۶٫
[۲]. جهادهای پیش از او، به وسیله عمرتال و. .. محقق شده بود.
[۳]. واژه مرابطی (Maraboutic) از «مرابط» عربی گرفته شده که به دراویش و زاهدان مسلمان شمال آفریقا اطلاق میشود.
[۴]. آینده جنبشها و حکومتهای اسلامی در آفریقا، وزارت امور خارجه، ص ۱۱۹٫
[۵]. گسترش اسلام در غرب آفریقا، ص ۳۴۲ و ۳۴۴٫
[۶]. گسترش اسلام در غرب آفریقا، ص ۳۴۱ – ۳۴۴٫
[۷]. Sanhaja
[۸]. گسترش اسلام در غرب آفریقا، ص ۲۰۴ و ۲۰۷٫
[۹]. همان، ص ۲۱۰٫
[۱۰]. گسترش اسلام در غرب آفریقا، ص ۲۰۹ و ۳۳۱٫